آخوند
خراسانى،
محمد كاظم بن
حسين، كفاية
الاصول، ص 177.
فاضل
لنكرانى،
محمد، كفاية
الاصول، ج 2، ص 511.
ولايى،
عيسى، فرهنگ
تشريحى
اصطلاحات
اصول، ص 369.
واجب
غيرى
فعل واجب
شده به دليل
مقدميت آن
براى واجب ديگر
واجب غيرى،
مقابل واجب
نفسى بوده و
به واجبى گفته
مى شود كه
خودش به نفسه
و به طور
مستقيم داراى
مصلحت نيست
بلكه مصلحت در
غير آن است;
براى مثال، «فاغسلوا»
در آيه شريفه (إِذا
قُمْتُمْ
إِلَى
الصَّلاةِ
فَاغْسِلُوا
وُجُوهَكُمْ); اصالتاً
و به طور
مستقيم در
مقام بيان
وجوب وضو است،
اما خود وضو
مصلحت ندارد
بلكه وضو مقدمه
نماز است.
محمدى،
على، شرح اصول
فقه، ج 1، ص 196.
عراقى،
ضياء الدين،
نهاية
الافكار، ج 1،
ص 324.
مشكينى،
على،
اصطلاحات
الاصول، ص 281.
مشكينى،
على، تحرير
المعالم، ص 60.
طباطبايى
قمى، تقى،
آراؤنا فى
اصول الفقه، ج
1، ص 154.
فاضل
لنكرانى،
محمد، كفاية
الاصول، ج 2، ص 282.
فاضل
لنكرانى،
محمد، سيرى
كامل در اصول
فقه، ج 5، ص (285-238).
صدر، محمد
باقر، بحوث فى
علم الاصول، ج
2، ص 221.
شهابى،
محمود،
تقريرات
اصول، جزء 2، ص
(74-73).
مظفر، محمد
رضا، اصول
الفقه، ج 1، ص 82.
آخوند
خراسانى،
محمد كاظم بن
حسين، كفاية
الاصول، ص 135.
ولايى،
عيسى، فرهنگ
تشريحى
اصطلاحات
اصول، ص 368.
اصفهانى،
محمد حسين،
الفصول
الغروية فى
الاصول
الفقهية، ص 80.
واجب
فورى
واجب فاقد
جواز تأخير از
اوّل وقت ممكن
براى امتثال
واجب فورى،
از اقسام واجب
غير موقت بوده
وعبارت است از
واجبى كه در
اول زمان ممكن
بايد انجام
گيرد و تأخير
آن جايز نيست،
مثل: جواب
سلام، ازاله
نجاست از
مسجد، اداى
دين، امر به
معروف و نهى
از منكر.
محمدى،
على، شرح اصول
فقه، ج 1، ص 171.
مظفر، محمد
رضا، اصول
الفقه، ج 1، ص 97.
واجب
كفايى
واجب قابل
اسقاط به سبب
امتثال ساير
مكلّفان
واجب
كفايى، مقابل
واجب عينى،
عملى است كه
بر تمام
مكلفان، به
طور مساوى
واجب مى باشد،
اما با انجام
برخى از مكلفان،
تكليف از
ديگران
برداشته مى
شود.
در واجب هاى
كفايى، مقصود
و مطلوب مولا
به جا آوردن
عمل است كه
اين مقصود با
انجام يك نفر
هم تأمين مى
شود و اگر هيچ
يك از مكلفان
تكليف را
انجام ندهند،
همه آنها عقاب
خواهند شد،
مانند: دفن
ميت، يا جواب
سلام[1]
نكته:
در اين كه
آيا در واجب
كفايى همه
مكلفان مورد
خطاب هستند يا
بعضى از آنان،
اختلاف است;
برخى معتقدند
قوام وجوب، به
منع از ترك
است، از اين
رو ممكن نيست
عملى بر همه
مكلفان واجب
شود و سپس جايز
باشد كه بعضى
آن را ترك
كنند. در پاسخ
به اين اشكال
گفته اند:
مخاطب در واجب
كفايى، بعضى
از مكلفان مى
باشند، كه به
نظر برخى، بعض
نا معين است
(يكى از
مكلفان كه
معين نيست) و
به نظر برخى
ديگر، اين
بعض، در نزد
خداوند معين
است هر چند در
نزد ما نامشخص
مى باشد.
در برابر
اين ديدگاه،
گروهى هم چون
«مرحوم مظفر»
اعتقاد دارند
مورد خطاب در
حقيقت همه
مكلفان هستند
نه بعضى از
آنها.
علامه حلى،
حسن بن يوسف،
مبادى الوصول
الى علم
الاصول، ص 105.
آخوند خراسانى،
محمد كاظم بن
حسين، كفاية
الاصول، ص 177.
ولايى،
عيسى، فرهنگ
تشريحى
اصطلاحات
اصول، ص 368.
شهابى،
محمود،
تقريرات
اصول، جزء 2، ص 72.
فاضل
لنكرانى،
محمد، كفاية
الاصول، ج 2، ص 507.
فاضل
لنكرانى،
محمد، سيرى
كامل در اصول
فقه، ج 6، ص (373-347).
مطهرى،
مرتضى،
آشنايى با
علوم اسلامى،
ج 3، ص 72.
صدر، محمد
باقر، بحوث فى
علم الاصول، ج
2، ص 423.
زحيلى،
وهبه، اصول
الفقه
الاسلامى، ج
1، ص 62.
محمدى،
ابوالحسن،
مبانى
استنباط حقوق
اسلامى يا
اصول فقه، ص 47.
واجب مبهم
ر.ك: واجب
تخييرى
واجب
محدَّد
واجب
مقيَّد به حدّ
و اندازه معين
واجب
محدّد، واجبى
است كه شارع
براى آن، اندازه
و مقدار معين
كرده است،
مثل: نمازهاى
ظهر، عصر و
عشا كه چهار
ركعت است و
اگر مكلف،
آنها را با
همين مقدار به
جا نياورد،
فرمان مولا را
امتثال نكرده
است.
زحيلى،
وهبه، اصول
الفقه
الاسلامى، ج
1، ص 59.
زحيلى، وهبه،
الوجيز فى
اصول الفقه، ص
127.
خضرى،
محمد، اصول
الفقه، ص 49.
طباطبايى
حكيم، محمد
تقى، الاصول
العامة للفقه
المقارن، ص 61.