متشابهات
كتاب، مقابل
محكماتِ كتاب
مى باشد. متشابه
در لغت، به
چيزى گفته مى
شود كه قسمت
هاى مختلف آن
به يك ديگر
شباهت دارد، و
در اصطلاح،
كلامى است كه
داراى نوعى
ابهام مى باشد;
به بيان ديگر،
به آياتى كه
دلالت آنها بر
معانى روشن
نباشد، به
گونه اى كه
وجوه مختلف و
گوناگونى در
آن راه داشته
باشد، متشابه
گويند.
اين گونه
موارد به
بررسى عميق
نياز دارد و
چه بسا آن را
بايد به
محكمات ارجاع
داد، مانند
آيه كريمه: (وَ
الْمُطَلَّقاتُ
يَتَرَبَّصْنَ
بِأَنْفُسِهِنَّ
ثَلاثَةَ
قُرُوء...1 كه
كلمه «قرء» در
فرهنگ لغت عرب
داراى دو
معناى متضاد
است: يكى «حيض» و
ديگرى «طهر»،
يا مانند آيه: (أَوْ
يَعْفُوَا
الَّذِي بِيَدِهِ
عُقْدَةُ
النِّكاحِ)...،2 كه
مراد از كسى
كه مى تواند
عقد نمايد،
وليّ يا زوج
او است.
و يا مانند
آيه: ...
(فَلَمْ
تَجِدُوا
ماءً
فَتَيَمَّمُوا
صَعِيداً
طَيِّباً)3 كه
مراد از كلمه
«صعيد»، يا
مطلق روى زمين
است يا خاك
خالص.
ميان
اصوليون و
مفسران بحث
است كه كدام
آيات از
محكمات قرآن و
كدام آيات از
متشابهات آن
مى باشد; برخى
مانند مرحوم
«شيخ انصارى»
گفته اند: نصوص
و ظواهر قرآن
جزء محكمات، و
بقيه از
متشابهات مى
باشد.
نكته:
تشابه
داراى اسبابى
است، از جمله:
اشتراك لفظى
(مانند كلمه
«قرء» در آيه
ياد شده)،
اشتراك معنوى
(مانند آيه: (جاءَ
رَجُلٌ مِنْ
أَقْصَى
الْمَدِينَةِ،5 كه
رجل، بين
افراد متفاوت
مشترك است) و
مردد بودن
مرجع ضمير يا
موصوف و يا
جمله موصول،
مانند: (أَوْ
يَعْفُوَا
الَّذِي
بِيَدِهِ
عُقْدَةُ
النِّكاحِ).
ميرزاى
قمى،
ابوالقاسم بن
محمد حسن،
قوانين الاصول،
ج 1، ص 394.
مغنيه،
محمد جواد،
علم اصول
الفقه فى ثوبه
الجديد، ص 223.
جناتى،
محمد
ابراهيم،
منابع اجتهاد
(از ديدگاه
مذاهب
اسلامى)، ص (20-15).
آخوند
خراسانى،
محمد كاظم بن حسين،
كفاية
الاصول، ص (326-325).
متشابه
قرآن
ر.ك:
متشابهات
كتاب
متعارضين
ر.ك: دليلين
متعارضين
متعلقات
احكام
ر.ك: متعلق
حكم
متعلق
اراده
ر.ك: مراد
متعلق
اوامر
افعال مورد
تعلق اوامر
شرعى و مطلوب
شارع
متعلق
اوامر، به
معناى افعالى
است كه امر،
به آنها تعلق
گرفته و انجام
آنها در خارج،
از مكلف
خواسته شده است،
مانند: نماز
خواندن در
«اقيموا
الصلوة» و روزه
گرفتن در «كتب
عليكم الصيام».
در ميان
اصولى ها، بحث
است كه آيا
اوامر، به طبايع
متعلق است يا
به افراد; به
بيان ديگر، وقتى
مولا مى گويد:
«اقيموا
الصلوة»، امر
او، به طبيعت
«صلات» متعلق
مى شود يا به
افراد.
در اين باره
ديدگاه هايى
وجود دارد:
1. برخى
از اصوليون،
مانند مرحوم
«آخوند خراسانى»
در كفايه،
معتقدند امر
مولا، به
ايجاد طبيعت
تعلق مى گيرد;
براى مثال،
مولا به عبد
خود امر مى
كند كه آن
مأموربه
(طبيعت) را در
خارج محقق نمايد;
2. امر
و طلب، به نفس
طبيعت تعلق مى
گيرد، بدون اين
كه وجود،
واسطه باشد;
3. طلب،
به نفس طبيعت
متعلق است،
اما غرض مولا
از تعلق طلب
به طبيعت،
وجود طبيعت
است;
4. طلب،
به ايجاد
طبيعت همراه
با خصوصيات
فردى تعلق مى
گيرد;
[5]امر
و طلب، به طور
مستقيم» به
«وجود» طبيعت
تعلق مى گيرد
نيز ر.ك: امر
به طبيعت.
خمينى، روح
الله، تهذيب
الاصول، ص 342.
آخوند
خراسانى،
محمد كاظم بن
حسين، كفاية
الاصول، ص 171.
فاضل
لنكرانى،
محمد، كفاية
الاصول، ج 2، ص 479.
متعلق
تكليف
فعل مورد
تعلق تكليف
شارع
متعلق
تكليف، عبارت
است از فعلى
كه شارع،
انجام يا ترك
آن را از مكلف
خواسته است; براى
مثال، در «كتب
عليكم
الصيام»1
تكليف، وجوب
بوده و متعلق
آن، روزه
گرفتن است.
در كتاب
«دروس فى علم
الاصول» آمده
است:
«عرفنا
ان وجوب الصوم
مثلا، موضوعه
مؤلَف من عدة
عناصر تتوقف
عليها فعلية
الوجوب... و اما
متعلق هذا
الوجوب فهو
الفعل