مبيَّن به صيغه
اسم مفعول در
لغت به معناى
بيان شده، آشكار
و پيدا شده
است و در
اصطلاح اصولى
ها، مقابل
مجمل بوده و
به لفظى گفته
مى شود كه
دلالتش بر
مراد متكلم
ذاتاً يا به
كمك غير روشن
مى باشد،
مانند: (أَنَّ
اللّهَ
بِكُلِّ
شَيْء
عَلِيمٌ)1 كه
دلالت الفاظ
آن بر معانى
خود ذاتاً
روشن است، و
مثل: «أقيموا
الصلوة» كه
چگونگى
خواندن نماز
مبهم بوده ولى
به كمك غير،
يعنى به وسيله
فعل يا سخن
معصوم(عليه
السلام) روشن
شده است.
نص و ظاهر از
مصاديق مبيّن
مى باشد، زيرا
در نص، دلالت
كلام بر مراد
متكلم به يقين
روشن است و
احتمال خلاف
در آن داده
نمى شود; هم چنين
دلالت ظاهر،
بر مراد متكلم
روشن است و هرچند
در آن احتمال
خلاف داده مى
شود ولى به
اين احتمال
اعتنا نمى شود.
صاحب
معالم، حسن بن
زين الدين،
معالم الدين و
ملاذ
المجتهدين، ص
156.
علامه حلى،
حسن بن يوسف،
مبادى الوصول
الى علم
الاصول، ص 154.
مشكينى،
على،
اصطلاحات
الاصول، ص (233-232).
اصفهانى،
محمد حسين،
الفصول
الغروية فى
الاصول
الفقهية، ص 225.
مظفر، محمد
رضا، اصول
الفقه، ج 1، ص 189.
ميرزاى
قمى،
ابوالقاسم بن
محمد حسن،
قوانين
الاصول، ج 1، ص 340.
خويى،
ابوالقاسم،
محاضرات فى
اصول الفقه، ج
5، ص 386.
مكارم
شيرازى،
ناصر، انوار
الاصول، ج 2، ص 218.
مبيَّن
بالذات
لفظ داراى
دلالت روشن بر
مراد متكلم
بدون نياز به
ضميمه
هر گاه
دلالت لفظ بر
معنايى روشن
باشد و روشنى
آن، از خود
كلام به دست
آيد و نياز به
ضميمه اى از
خارج نداشته
باشد، آن را
مبين بالذات
مى گويند، مانند:
«ضرب زيد
عمرا»، و يا
مانند آيه
شريفه:(أَنَّ
اللّهَ
بِكُلِّ
شَيْء
عَلِيمٌ)1 كه
دلالت الفاظ
آن بر معانى
خود روشن است،
بى آن كه
قرينه اى
خارجى فعل يا
سخنى خارجى به
آن ضميمه شود.
زهيرالمالكى،
محمد
ابوالنور،
اصول الفقه، ج
3، ص 18.
اصفهانى،
محمد حسين،
الفصول
الغروية فى
الاصول
الفقهية، ص 225.
ميرزاى
قمى،
ابوالقاسم بن
محمد حسن،
قوانين الاصول،
ج 1، ص 340.
سجادى،
جعفر، فرهنگ
معارف
اسلامى، ج 4، ص 120.
مبيَّن
بالغير
لفظ داراى
دلالت روشن بر
مراد متكلم به
كمك ضميمه
هرگاه
دلالت لفظ بر
معنايش به
خودى خود
اجمال و ابهام
داشته باشد،
ولى با انضمام
دليل ديگر به
آن، روشن
گردد، آن را
مبيَّن
بالغير گويند،
مانند: «اكرم
العلماء الاّ
بعضهم» كه در
اين جا «بعض»
مجمل است و با
انضمام كلامى
ديگر، مانند:
«لا تكرم زيدا العالم»
معناى آن روشن
شده و اجمال
از ميان مى رود،
و يا مانند
آيه: (و آتوا
الزكاة) كه از
اين نظر مقدار
نصاب زكات،
مجمل است، اما
با اين كلام
پيامبر(صلى
الله عليه
وآله) روشن مى
شود: «فيما سقت
السماء،
العُشر و فيما
سقى بالدلو
فنصف العشر»
به آن چه از
آسمان سيراب
مى شود يك دهم
و به آن چه به
وسيله دلو آب
داده مى شود
يك بيستم به
عنوان زكات
داده شود»[1]
زهيرالمالكى،
محمد
ابوالنور،
اصول الفقه، ج
3، ص 19.
اصفهانى،
محمد حسين،
الفصول
الغروية فى
الاصول
الفقهية، ص 225.
سجادى،
جعفر، فرهنگ
معارف
اسلامى، ج 4، ص 120.
مبيَّن
بغيره
ر.ك: مبيَّن
بالغير
مبيّن
بنفسه
ر.ك: مبيَّن
بالذات
مبيَّن
فعلى
ر.ك: بيان
فعلى
مبيَّن
قولى
ر.ك: بيان
قولى
مبيَّن
لفظى
ر.ك: بيان
قولى
مبيَّنٌ
له
شخصى كه
تكاليف او از
طريق خطابات
شرعى بيان شده
مبيَّنٌ
له، كسى است
كه بيان شارع
و قانون گذار
متوجه او
گرديده و
تكاليف و
احكام براى او
بيان مى شود
تا آنها را
بفهمد و به
آنها عمل كند. چون
تكليف به
فهميدن، بدون
بيان، تكليف
به محال است،
از اين رو از
راه خطاب هاى
شرعى، تكاليف
براى او بيان
شده است.
در اين كه
مبيَّنٌ له،
تك تك مكلفان
مى باشند و يا
مكلفى است كه
به درجه
اجتهاد رسيده
(مجتهد)،
اختلاف وجود
دارد; بسيارى
از اصوليون
اهل سنت
معتقدند
مبيّن له فقط
مجتهد است،
زيرا تنها او
توانايى فهم
بيان شارع را
دارد.