responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ نامه اصول فقه نویسنده : مرکز اطلاعات و منابع اسلامی    جلد : 1  صفحه : 673

لفظ متشابه

لفظ فاقد ظهور در هيچ يك از معانى آن

لفظ متشابه، از اقسام الفاظ غير واضح بوده و عبارت است از لفظى كه در هيچ يك از معناهايى كه از آن فهميده مى شود، ظهور ندارد; بنابراين، لفظ متشابه، بين لفظ مؤوّل و مجمل مشترك است; به اين بيان كه اگر لفظ غير واضح داراى معناى مرجوح باشد، به آن مؤوّل، و در صورتى كه بر معانى متعدد، به گونه اى يكسان صدق كند، به آن مجمل مى گويند، مانند لفظ «صعيد» در آيه: ...(فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً)1 كه روشن نيست مراد از آن مطلق روى زمين است يا خاك خالص.


[1]نساء (4)، آيه 43

علامه حلى، حسن بن يوسف، مبادى الوصول الى علم الاصول، ص (66-65).

زهيرالمالكى، محمد ابوالنور، اصول الفقه، ج 2، ص 18.

جناتى، محمد ابراهيم، منابع اجتهاد (از ديدگاه مذاهب اسلامى)، ص 15 و 19.

لفظ متواطى

ر.ك: كلى متواطى

لفظ مجازى

لفظ مستعمَل در يك معنا، بدون وضع در آن

لفظ مجازى، از اقسام الفاظ متعدد المعنى بوده و عبارت است از لفظى كه هر چند معانى متعدد دارد، ولى تنها براى يكى از آنها وضع شده و در معانى ديگر به سبب وجود علاقه استعمال مى شود، مانند: لفظ «اسد» كه معانى متعددى دارد و استعمال آن در رجل شجاع يا انسانى كه دهان او بوى بد مى دهد، مجازى و در حيوان درنده، حقيقى است.

مظفر، محمد رضا، المنطق، ص 40.

محقق حلى، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص 50.

علامه حلى، حسن بن يوسف، مبادى الوصول الى علم الاصول، ص (71-70).

لفظ مجمل

ر.ك: مجمل

لفظ محكم

لفظ داراى ظهور در يك معنا

لفظ محكم، از اقسام الفاظ واضح الدلاله و مقابل لفظ متشابه بوده و عبارت است از لفظى كه دلالت آن بر معنايش روشن مى باشد. بنابراين، لفظ محكم، بين لفظ نص و ظاهر، مشترك است; به اين بيان كه اگر در لفظ واضح الدلالة، احتمال ديگرى داده نشود، به آن نص، و در صورتى كه احتمال خلاف داده شود و آن احتمال مرجوح باشد، به آن ظاهر مى گويند، مانند آيه: (إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ النّاسَ شَيْئاً)1 كه به دليل وضوح دلالت الفاظش بر معانى آنها، از آيات محكم به شمار مى رود.

نكته:

اصوليون اهل سنت لفظ محكم را اين گونه تعريف كرده اند: لفظى است كه بر معناى خود به وضوح دلالت مى كند و احتمال تأويل، تخصيص و نسخ در آن وجود ندارد[2]


[1]يونس(10)، آيه 44

[2]شمس الائمه سرخسى، محمد بن احمد، اصول السرخسى، ج 1، ص 165

علامه حلى، حسن بن يوسف، مبادى الوصول الى علم الاصول، ص (66-65).

زحيلى، وهبه، اصول الفقه الاسلامى، ج 1، ص 323.

جرجانى، محمد بن على، كتاب التعريفات، ص 89.

طباطبايى حكيم، محمد تقى، الاصول العامة للفقه المقارن، ص 101.

سجادى، جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، ج 4، ص 158.

فيض، عليرضا، مبادى فقه و اصول، ص 24.

زهيرالمالكى، محمد ابوالنور، اصول الفقه، ج 2، ص 17.

مشكينى، على، اصطلاحات الاصول، ص (233-232).

جناتى، محمد ابراهيم، منابع اجتهاد (از ديدگاه مذاهب اسلامى)، ص 15.

لفظ مختص

لفظ داراى معناى واحد

لفظ مختص، از اقسام الفاظ متحد المعنى بوده و عبارت است از لفظ واحدى كه تنها يك معنا به آن اختصاص داده شده است، مانند: لفظ «حديد» و «حيوان».

مظفر، محمد رضا، المنطق، ص 39.

زهيرالمالكى، محمد ابوالنور، اصول الفقه، ج 2، ص (16-14).

صاحب معالم، حسن بن زين الدين، معالم الدين و ملاذ المجتهدين، ص 34.

لفظ مرتجل

لفظ مستعمَل در معنايى غير از معناى اوّل، بدون متروك شدن معناى اوّل

لفظ مرتجل، از اقسام لفظ متعدد المعنى است، و در تعريف آن اختلاف وجود دارد.

برخى گفته اند: لفظ مرتجل لفظى است كه براى معنايى وضع شده، سپس در معناى ديگر بدون لحاظ مناسبت استعمال گرديده و استعمالش در آن معنا غلبه پيدا كرده است[1]

برخى ديگر مى گويند: لفظ مرتجل نخست براى معنايى وضع شده و سپس براى معنايى ديگر استعمال و براى آن نيز وضع شده است.

بيش تر اَعلام شخصى مرتجل هستند، مانند لفظ اسد كه نخست براى معناى شير، وضع شده و سپس اسم كسى قرار داده شده است.

نكته:

لفظ منقول و مرتجل، مانند هم هستند، با اين تفاوت كه اوّلا: معناى اول در منقول مهجور مى شود، اما در مرتجل

نام کتاب : فرهنگ نامه اصول فقه نویسنده : مرکز اطلاعات و منابع اسلامی    جلد : 1  صفحه : 673
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست