برخى
معتقدند
حقيقت و مجاز
از انواع
الفاظ متعدد
المعنى به
حساب نمى آيد،
بلكه صفاتى
است كه بر
استعمال عارض
مى شود[1]
نيز ر.ك:
استعمال
حقيقى; حقيقت.
[1]رشتى،
حبيب الله بن
محمد على،
بدايع
الافكار، ص 54
محقق حلى،
جعفر بن حسن،
معارج
الاصول، ص 50.
مظفر، محمد
رضا، المنطق،
ص 40.
صاحب
معالم، حسن بن
زين الدين،
معالم الدين و
ملاذ
المجتهدين، ص
34.
لفظ خاص
ر.ك: خاص
لفظ خفى
لفظ غير
واضح در صدق
بر بعضى از
مصاديق، ناشى از
عوامل بيرونى
لفظ خفى، از
اقسام الفاظ
غير واضح بوده
و عبارت است
از لفظى كه
معناى آن از
لفظ، ظاهر
است، ولى
عواملى كه از
خارج بر آن
عارض مى شود،
سبب خفاى صدق
لفظ بر برخى
افراد و
مصاديق آن مى
گردد، به گونه
اى كه نياز به
نظر و تأمل دارد،
مانند: لفظ
«سارق» در آيه: (السّارِقُ
وَ
السّارِقَةُ)...1 كه
در هر كسى كه
مال غير را
پنهانى از حرز
خارج كند،
ظهور دارد،
اما در صدق
اين لفظ بر
طرّار (جيب بر)
و نبّاش (كسى
كه نبش قبر مى
كند و كفن
مردگان را مى
دزدد) به خاطر
اخذ خصوصياتى
زايد بر
خصوصيات سارق
در آنها،
ابهام وجود
دارد[2]
شمس الائمه
سرخسى، محمد
بن احمد، اصول
السرخسى، ج 1،
ص 167.
لفظ شرعى
ر.ك: منقول
شرعى
لفظ صريح
ر.ك: الفاظ
صريح
لفظ طلب
ر.ك: ماده
طلب
لفظ
ظاهر
لفظ داراى
ظهور در يك
معنا، با
احتمال خلاف
مرجوح
لفظ ظاهر،
از اقسام
الفاظ واضح
بوده و عبارت
است از لفظى كه
در معناى خود
ظهور دارد;
يعنى هر چند
از شنيدن لفظ،
اراده معناى
ديگر احتمال
داده مى شود،
اما آن احتمال
ضعيف و مرجوح
بوده و مانع
ظهور در معناى
مورد نظر نمى
گردد; براى
مثال، در كلمه
«فاقطعوا» در
آيه: (وَ
السّارِقُ وَ
السّارِقَةُ
فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما)1 دو
معنا احتمال
داده مى شود;
يكى جدا ساختن
دست از بدن و
ديگرى مجروح
ساختن آن، ولى
معناى اولى كه
رجحان دارد
معناى ظاهرى
است.
در كتاب
«مبادى الوصول
الى علم
الاصول» آمده
است:
«الرابع:
اللفظ
المفيد، ان لم
يحتمل غير
مافهم عنه،
فهو النص و ان
احتمل فان
تساويا فالمجمل
والا فالراجح
ظاهر
والمرجوح
مؤوّل»[2]
2. علامه
حلى، حسن بن
يوسف، مبادى
الوصول الى علم
الاصول، ص (65-63).
مشكينى،
على،
اصطلاحات
الاصول، ص 233.
زحيلى،
وهبه، اصول
الفقه
الاسلامى، ج
1، ص 313و317.
زهيرالمالكى،
محمد
ابوالنور،
اصول الفقه، ج
2، ص 16.
لفظ عام
ر.ك: عام
لفظ عرفى
ر.ك: منقول
عرفى
لفظ غريب
ر.ك: الفاظ
غريب
لفظ غير
واضح
ر.ك: الفاظ
غير واضح
لفظ كلى
لفظ صلاحيت
دار براى
دلالت بر
افراد متعدد
لفظ كلى، از
اقسام لفظ
مفرد و مقابل
لفظ جزئى بوده
و عبارت است
از لفظى كه
معناى آن براى
صدق بر افراد
زيادى صلاحيت
دارد، گرچه
بالفعل در خارج
مصداقى
نداشته باشد،
مانند: لفظ
«انسان» كه افراد
زيادى دارد;
يعنى تمام
انسان ها را
شامل مى شود. و
يا مانند لفظ
«عنقا» (سيمرغ)
كه مصداق خارجى
ندارد، ولى
مفهومش
قابليت شمول
بر افراد زيادى
را دارد.
زهيرالمالكى،
محمد
ابوالنور،
اصول الفقه، ج
2، ص 10.
مظفر، محمد
رضا، المنطق،
ص 57.
صاحب
معالم، حسن بن
زين الدين،
معالم الدين و
ملاذ
المجتهدين، ص
34.