نام کتاب : بیست گفتار نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 386
همچنین دنیا که حلم نائم است
خفته پندارد که خود این قائم است
تا برآید ناگهان صبح اجل
وا رهد از ظلمت ظن و دغل
آنچه کردی اندرین خواب جهان
گرددت هنگام بیداری عیان
" « الدنیا مزرعة ا×خره » " [1] در اینجا میکاریم و در آنجا بر
میداریم .
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
انسان گاهی بدون توجه دانهای از دستش میافتد روی زمین و در لابلای خاکها
گم می شود ، کاه را از گندم جدا کرده و آن را به مصرف کاهگل میرساند و
خیال نمی کند که دانهای هم در اینجا موجود است . ولی فصل بهار میرسد ،
گندم گمشده که به چشم نمی آمد سر از خاک بیرون میآورد و خود را به صورت
جانداری در آورده میگو ید من هستم ، تو خیال کردی من گم شدم ، گم شدن در
کار نیست : " « یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیره و لا
کبیرهإلا أحصیها »" [2] وقتی که تمام اعمال خود را نوشته و ثبت شده و
حاضر میبینند با کمال تعجب میگویند : این چه نوشتهای است که کوچک و
بزرگی باقی نگذاشته مگر آنکه جمع آوری کرده است ؟
بر انسان لازم است قبل از هر چیزی حد فکری خود را از جنبه نوعی یعنی از
این جنبه که حد فکر بشر چقدر است و همچنین از جنبه شخصی یعنی میزان
معلومات و اطلاعات شخصی خودش
[1] کنوز الحقائق ، مناوی ، باب دال .
[2] کهف ، . 49
نام کتاب : بیست گفتار نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 386