ترجمه و تجددخواهی دوره قاجار. كوششهای اولیه دولتمردان و اندیشوران ایرانی در اقتباس تمدن غربی معطوف به اصلاح سپاه و امور نظامی و آموزش علوم طبیعی و فنون كاربردی بود. پس از گذشت حدود نیمقرن توجه تجددخواهان از این روبنا به زیربنای تمدن غربی جلب شد. آخوندزاده، از نخستین منادیان این تغییر رویكرد، معتقد بود كه خیالات (افكار تجددطلبانه) اروپاییان در اندیشه مردم ایران باید بر تجارت و مصنوعات آنان سبقت و تقدم داشته باشد (ص 268). وی در مقدمه مكتوبات كمالالدوله با انتخاب و شرح مفاهیمی چون دیسپوت (مستبد)، سیویلیزاسیون (تمدن)، فاناتیك (متعصب مذهبی)، فیلوسوف (فیلسوف)، روولیسیون (انقلاب)، پروقره (ترقی)، پروتستانتیسم، لیبرال و پارلمان، اهمیت بنیادی این باورها را در تمدن جدید غربی یادآور شد ( رجوع كنید به مجتهدی، ص 187). نزد تجددگرایان تن دادن به این عقاید اجتنابناپذیر بود. تعریف آخوندزاده از «فیلوسوف» (مجتهدی، همانجا) آشكارا بر خودبنیادی عقل و انفصال آن از وحی و علمزدگی و تحصلگرایی مبتنی است. نخستین اثر فلسفی كه مبانی این اندیشه را به فارسیزبانان عرضه كرد، گفتار در روش درست بهكاربردن عقل بود. این كتاب را كنت دوگوبینو ــ وزیرمختار و ایلچی مخصوص دولت فرانسه در ایران كه خود در قرن نوزدهم از نخستین مترجمان متنی از هگل به فرانسوی بود ــ به كمك خاخام یهودی، موسائی همدانی مشهور به ملا لالهزار، با نام حكمت ناصریه یا كتاب دیاكرت از فرانسوی به فارسی درآورد و منتشر ساخت. كتاب دیاكرت گویا نخست در 1270 بهچاپ رسیده بود ولی نسخههای آن را سوزانده بودند (مینوی، بهنقل دانشپژوه، ص 89؛ قس مجتهدی، ص 137). مترجمان در مقدمه چاپ 1279 این ترجمه، «حكمای عالیمقدار» ایرانی را از اینگونه تألیفات مستغنی شمرده و از آنان خواستهاند كه بیرون بودن مصنف و مترجمان را از «شریعت مطهره» به اغماض بنگرند و حقیقت را از هر كه بگوید قبول كنند ( رجوع كنید به منافزاده، مقدمه موسائی همدانی بر حكمت ناصریه ، ص 112). گوبینو كتابهایی را كه ایرانیان برای شناخت اروپا ترجمه و منتشر كرده بودند، معرف افكار و عقاید تازه غربیان نمیداند، زیرا به عقیده او این كتابها فقط راجع به برخی علوم عملی و نظامی بودهاند و بههیچوجه در اندیشه ایرانی تأثیر نگذاشتهاند و ازینرو ایرانیان میپندارند كه اروپاییان فقط كارگران قابلی هستند و بس (گوبینو، مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی ، ص110). این موضوع وی را در ترجمه و انتشار كتابی كه روح تمدن غربی را به فارسیزبانان بنمایاند مصمم ساخت. وی هنگام ترجمه گفتار در روش ، در نامهای به دوست اتریشی خود، كنت پروكش استن ، اساس فلسفه دكارت را امكان كشف امر نامتناهی از طریق سلسلهای از محاسبات یقینی معرفی كرد. بهعقیده او این اندیشه در عین كوتهنظرانه و حقیربودن بیش از هر شیوه تفكر دیگر، اروپایی است و به فلسفههای آسیایی شباهتی ندارد ( رجوع كنید به مجتهدی، ص 136). بهگزارش گوبینو طالبان فلسفه در ایران عطش فوقالعادهای برای شناختن اسپینوزا و هگل دارند، چون این دو متفكر روحیه آسیایی دارند ولی تفكر آنها عناصر فكری جدیدی وارد ایران نمیكند (گوبینو، همان، ص 117). بهعقیده او، ایرانیان كسانی نیستند كه بهروش تجربه و آزمایش توجه زیادی داشته باشند و بتوانند از افراط در طریقه استنتاج دست بكشند و به اعتدالی برسند كه اروپاییان بدان رسیدهاند. او در عین حال میخواسته بداند كه فكر ایرانی با «میاندیشم پس هستم» دكارتی به چه نتایج جدیدی میرسد (همان، ص 116). اما كتاب دیاكرت بهرغم انتظارات گوبینو بیثمر ماند، چرا كه ترجمه آن در برخی موارد نامفهوم بود و در بعضی جاها منظور مؤلف دگرگون شده بود (برای تفصیل بیشتر رجوع كنید به منافزاده، ص 107). به عقیده مجتهدی (ص 139ـ140) ملا لالهزار نه از فلسفه غرب اطلاعی داشته نه از فلسفه اسلامی، بعلاوه نه بر زبان فرانسه مسلط بوده نه بر فارسینویسی.
میراثی كه گوبینو از رهگذر ترجمه كتاب دیاكرت برای جامعه فكری ایران برجای نهاد، عقلگرایی دكارتی نبود بلكه اندیشه تناظر فرهنگ و نژاد و اعتقاد به انحطاط فرهنگهای پیرامون تمدن جدید غربی بود. او اساساً انتقال تمدن از ملتی به ملت دیگر را امری ناممكن یا لااقل بیسابقه دانسته و ریشه اختلاف اندیشه آسیایی و اروپایی را به تفاوتهای نژادی بازگردانده است (گوبینو، همان، ص 106؛ نیز رجوع كنید به همو، سه سال در آسیا ، ص 435ـ 445). دغدغه اساسی او به عنوان خاورشناسی اروپایی كه مناسباتی رسمی با قدرتی استعماری نیز داشت، گریختن از آفتی بود كه درگذشته از آسیا به یونان و رم رسیده بود و حالِ اروپای جدید را به همان اندازه تهدید میكرد، زیرا به عقیده او در غلبه بر ملتهای پیر و پست نژاد، ارزشهای معنوی قوم غالب نیز فاسد میگردد (همان، ص 439ـ441). غرض گوبینو از ترجمه اندیشه دكارتی، متمدن كردن ایرانیان ــ كه بهزعم او همچون سایر اقوام آسیای مركزی، حیات گیاهی داشتند ــ نبود بلكه برای او مشاهده رشد یا دستكم تداوم آشفتگی فكری جوامع آسیایی و دیدن اینكه از هر گشایشی، پیچیدگیهای تازهای برای آنها پدید میآمد، خوشایند بود (منافزاده، ص 103ـ104).
اندیشههای گوبینو و غربیان همفكر او، در شرایطی كه عمدهترین دغدغه اندیشمندان ایرانی پیبردن به علل انحطاط شرق و پیشرفت و ترقی غرب میشد، راهنمای مناسبی نبود. حسینقلیآقا، میرزافتحعلی آخوندزاده * ، جلالالدین میرزای قاجار و میرزاآقاخان كرمانی * از جمله تجددخواهانی بودند كه تحتتأثیر اروپاییان، نژاد و مذهب را از عوامل عقبماندگی ایران دانستند و با ستایش ایران باستان، انحطاط و زوال تمدن ایران را گناه تازیان و اسلام شمردند. برای گوبینو نیز تقارن میان آشنایی با اندیشههای جدید اروپایی همچون انقلاب فرانسه، و میل به احیای گذشته باستانی در افرادی چون حسینقلیآقا جالب توجه بود. او این افراد را واردكنندگان افكار اروپایی آسیایی شده به جامعههای خود معرفی كرده است (گوبینو، مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی ، ص 112ـ113). باستانگرایی این منورالفكرها، تقلیدی ناقص از رنسانس اروپایی و اسلامستیزی آنان پیروی نسنجیدهای از دینستیزی فیلسوفان عصر روشنگری بود.
اندیشههای آخوندزاده متأثر از آثار ولتر، منتسكیو، روسو، میرابو و بیش از همه ارنست رنان بود (رجوع كنید به آدمیت، 1349 ش، ص 19ـ20). او نخستین كسی بود كه در دل جوامع اسلامی، به پیروی از فیلسوفان حسی مشرب جدید، منكر وجود خداوند شد و پایه حكمت اولی' را بر آب دانست. وی خود را لیبرال و «از سالكان مسلك پُروقْرِه و طالبان سیویلیزه» معرفی میكرد و انتشار علوم و صنایع و رفع فقر و ذلت را در گرو هدم اساس اعتقادات دینیای میدانست كه پرده بصیرت مردم و مانع ترقی ایشان در امور دنیوی شده بود ( رجوع كنید به همان، ص 192). آخوندزاده در نگارش مكتوبات كمالالدوله از انتقادهای تحصلگرایانه ارنست رنان از مسیحیت و یهودیت الگو گرفته بود، خود نیز به این وحدت دیدگاه و روش اشاره كرده است ( رجوع كنید به همان، ص 178، 186ـ 188، 201). رساله هفتاد و دو ملت میرزاآقاخان نیز اقتباس و تقلیدی از قصه برناردن دوسن پیر فرانسوی در انتقاد از تعصبات مذهبی است (زرینكوب، ج 2، ص 638).
همه تجددخواهان و متأثران از غرب جزو این گروه نبودند، برای نمونه مستشارالدوله ــ كه رساله یك كلمه خود را روحالاسلام نامیده بود ــ در 1286 به آخوندزاده نوشت: «به جمیع اسباب ترقی و سیویلیزاسیون از قرآن مجید و احادیث صحیح، آیات و براهینی پیدا كردهام كه دیگر نگویند فلان چیز مخالف آیین اسلام یا آیین اسلام مانع ترقی و سیویلیزاسیون است» ( رجوع كنید به آدمیت، 1349 ش، ص 155). میرزا ملكمخان نیز تبیین عقبماندگی ایران بر پایه نژاد و مذهب را رد میكرد و استبداد سیاسی و انزوای فرهنگی را عامل این وضع میدانست و در اندیشه حكومتِ قانون و رواجِ مفاهیم و عقاید جدید در قالبهای موردپسند اسلام بود (آبراهامیان، ص 86 ـ87). او اگرچه نخستین منادی اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی بود، این رأی را بیش از هر چیز ناظر بر اخذ اندیشه سیاسی غرب صادر میكرد ( رجوع كنید به آدمیت، 1340 ش، ص 113ـ127). ملكمخان ــ كه متأثر از اندیشههای جدید غربی بویژه تحصلگرایی سنسیمون و دینِ انسانیت اگوست كنت بود ــ برای اقبال جامعه اسلامی ایران از ذكر منابع افكار خود اجتناب میكرد تا جایی كه قزوینی (ج7، ص133) نوشتههای او را ترجمه تحتاللفظی اندیشههای ولتر و مونتسكیو خواند و او را بهسبب این انتحال، متقلب لقب داد.
گروه دیگری از تجددخواهان، نویسندگان روزنامه كاوه * بودند؛ یعنی همفكران سیدحسن تقیزاده * ، مدیر این روزنامه، كه دومین شعار مرامنامه تجددخواهانه آنان «نشر كتب مفیده و ترجمه كتب فرنگی و منتشر ساختن آنها» بود ( كاوه ، سال 2، دوره جدید، ش 1، 11 ژانویه 1921، ص 2). بهعقیده تقیزاده (ج 3، ص 19ـ20)، كتابهایی باید ترجمه میشدند كه غیرمطول، اصلی در هر رشته، قابل فهم برای تحصیلكردگان و ناظر بر طرفین آرا و عقاید متناقض بودند. او ترجمه برخیرمانها را بینهایت خطرناك میپنداشت. تقیزاده ترجمه را نیاز زمانه و غایت مطلوب آن را غربی شدن و ترك زندگی شرقی و نزدیك شدن به بینش یونانی و دوری از بینش هندی میدانست (برای فهرست آثار پیشنهادی او برای ترجمه رجوع كنید به همان، ج 3، ص 22). نویسندگان كاوه پیشتر به جدایی بینش یونانی و هندی ــ كه سازنده فرهنگ غربی و شرقی است ــ بتفصیل پرداخته بودند. بهزعم آنان فلسفه شرقی اساس روحانی و آسمانی دارد و اساس تفكر غربی، جسمانی و زمینی است و انحطاط تاریخی ایرانیان ناشی از برگرفتن بینش هندی و ستیز با بینش یونانی است ( كاوه ، سال 2، دوره جدید، ش10، 3 اكتبر 1921، ص 19).
در نیمه نخست سده سیزدهم مطبوعات جایگاه اصلی عرضه آثار و اندیشههای جدید غربی و مباحث روشنفكری شده بود. بسیاری از آثار ترجمه شده به فارسی، قبل از انتشار به صورت كتاب، در نشریات بهچاپ میرسیدند. در میان نشریات پرشمار آن دوره، بهار و دانشكده از این حیث بیش از دیگر مجلات درخور توجهاند. نخستین شماره بهار * در 1328 منتشر شد. میرزا یوسف اعتصامالملك ــ كه مجله بهار را منتشر میكرد ــ میكوشید با ترجمههایش ایرانیان را با طرز نگارش اروپایی آشنا كند ( بهار ، ج 2، شعبان 1339ـ جمادیالاولی 1341، ص 578 ـ579؛ در باره ترجمههای اعتصامالملك رجوع كنید به آرینپور، ج 2، ص 112ـ117). او بینوایان و آخرین روزهای یك محكوم اثر ویكتور هوگو و آثار برگزیدهای از الكساندر دوما، پونسون دوتیرای، ژولورن، والتر اسكات، لئون تولستوی، فلاماریون، ژانژاك روسو، ولتر، ماكسیم گوركی، هاینریش هاینه، جیاكومو، لئو پاردی و مانند اینها را در شمارههای گوناگون بهار بهچاپ رساند.
مجله دانشكده را ملكالشعرای بهار در 1336 دایر كرد. او كه خود از فرانسه به فارسی ترجمه میكرد، حكایات لافونتن را ترجمه و در این مجله چاپ كرد. دانشكده در ستون همیشگی انقلاب ادبی به مسئولیت رشید یاسمی، تحولات ادبی فرانسه در قرن هجدهم و بیستم را گزارش میداد.
برخی نشریات دیگر كه دائماً ترجمههایی از متون اروپایی در آنها چاپ میشد، عبارت بودند از: دانش (مشهد 1298)، حقیقت (باكو 1325)، آفتاب (اصفهان 1329، تجدید چاپ محمدباقر الفت) و ارمغان (تهران 1298) كه برای نخستین بار قرارداد اجتماعی روسو به فارسی در آن بهچاپ رسید (در باره این مجلات رجوع كنید به بالائی، ص 33ـ34).
ب) دوره پهلوی(1304ـ1357ش). پساز كودتای 1299ش و روی كار آمدن رضاخان و سپس به سلطنت رسیدن وی (حك: 1304ـ1320 ش)، روند نوسازی و تجددخواهی و نیز ستایش ایران باستان قوّت یافت و این دو مؤلفه در تقابلی اظهارنشده با فرهنگ دینی، سیاستهای فرهنگی دوره پهلوی اول و دوم را جهت بخشید. در این میان آثاری كه برای ترجمه برگزیده میشد عمدتاً برآوردهكننده همین مقاصدفرهنگی بود. اگرچه مخالفاناین جریانِ رسمی نیز بیكار نماندند و از رهگذر ترجمههایشان گفتمانهای سیاسی و فرهنگی متقابلی را شكل دادند ( رجوع كنید به ادامه مقاله).
مجموعه تحولات اجتماعی و فكری اواخر دوره قاجار سبب شد كه گروههای مختلف، گذشته از خاستگاهها و منظورهای متفاوتشان بر سر اهمیت ترجمه، به توافق برسند؛ برای نمونه حتی سیدحسن مدرّس * ، روحانی مدافع سنّتهای دینی، در 1300 ش در نطق خود در مجلس چهارم بیان داشت كه «ركن اعظم معارف»، «دایره دارالترجمه» است. او كه با توجه به نیاز ایرانیان به علوم غربی، اعزام دانشجو به فرنگ را كافی نمیپنداشت، از وزیر معارف خواست كه با تأسیس دارالترجمه، كتابهای اروپایی را بهكمك متخصصان خارجی آن علوم و علمای داخلی به فارسی در آورد. توجه مدرّس به معارف غربی تا آنجا بود كه علم حقوق، منازعهانگیزترین علم اروپایی در مباحث علمای مشروطه، را مثال زد و بر لزوم ترجمه متون حقوقی تأكید ورزید (ایران. مجلس شورای ملی، ص 178). از سوی دیگر، دولتمردانی همچون محمدعلی فروغی * (ذكاءالملك)، علیقلی بختیاری * (سردار اسعد)، محمد مصدق * و سیدحسن تقیزاده كه ترجمه نیز میكردند، بر رونق جریان ترجمه افزودند.
در باره موضوع و تعداد ترجمههای دوره پهلوی، همچون سایر دورهها، مطالعه دقیقی صورت نگرفته است. غنیترین بررسی را در این باب، «مركز مطالعات و هماهنگی فرهنگی شورای عالی فرهنگ و هنر» در 1354 ش بر اساس برگههای موجود در آن مركز و فهرستنامههای ایرج افشار و خانبابا مشار و كتابشناسی كتابخانه ملی ایران انجام داده است («ترجمه در نیمقرن اخیر»، ص 49ـ71؛ رجوع كنید به جدول 4). به استناد این پژوهش، از 1300 تا 1309 ش رده ادبیات با 92 ترجمه، 66ر38% از ترجمهها را به خود اختصاص داد. در این مدت ده كتاب از میشل زواگو، نُه اثر از موریس لبلان و پنج كتاب از ویكتور هوگو ترجمه شد. از مشهورترین ترجمههای ادبیات در آن دهه است: هُمِر و ایلیاد ، ترجمه محمود عرفان، چاپ 1303 ش؛ بیچارگان اثر ویكتور هوگو، ترجمه نصراللّه فلسفی، چاپ 1305 ش و ترجمه حسینقلی مستعان با نام بینوایان ، چاپ 1307ـ1310 ش؛ مرگ سقراط اثر لامارتین، ترجمه ذبیحاللّه صفا، چاپ 1305 ش؛ و شاهكارهای شكسپیر ( هاملت، رومئو و ژولیت ، ماكبث ) ترجمه سلطانحمید امیرسلیمانی، چاپ 1307 ش. در دیگر زمینهها نیز آثاری به فارسی ترجمه شد، از جمله نوامیس روحیه تطور ملل اثر گوستاو لوبن، ترجمه علی دشتی از روی ترجمه عربی آن، چاپ 1302 ش؛ گاتها ، ترجمه پورداود، چاپ 1305 ش؛ سلطنتِ قباد و ظهور مزدك اثر كریستینسن، ترجمه نصراللّه فلسفی و احمد بیرشك، چاپ 1306 ش؛ افسانه گتها یا تاریخ ژرمن و روم اثر فلیكس داهن در هفده جلد، ترجمه یمینالدوله انشاء و ابراهیم نشاط، چاپ 1306ـ1311 ش.
در دهه 1310 ش نیز بیشترین ترجمهها در حوزه ادبیات بود، از جمله: فلسفه عشق اثر شوپنهاور، ترجمه ربیع مشفق همدانی، چاپ 1311 ش؛ ارداویرافنامه از زبان پهلوی، چاپ 1314 ش، تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا مشروطه اثر ادوارد براون، چاپ 1316 ش، ایران در زمان ساسانیان اثر كریستینسن، چاپ 1317 ش، هر سه ترجمه غلامرضا رشیدیاسمی؛ دنكیشوت اثر سروانتس، ترجمه محمدقاضی، چاپ 1316 ش؛ فاوست اثر گوته، ترجمه عباس بنیصدر، چاپ 1317 ش؛ تاریخ فلسفه در اسلام اثر دیبور، ترجمه عباس شوقی، چاپ 1319 ش. در این دهه و اوایل دهه 1320 ش به مناسبت هزاره بوعلیسینا بسیاری از آثار وی به فارسی برگردانده شد، از جمله رساله جبر و اختیار ، چاپ 1311 ش؛ رساله نفس ، چاپ 1315 ش؛ فن سماع طبیعی ، چاپ 1316 ش و رسائل ابنسینا (شامل حكمت عرشیه، سرّالقدر، فیض الاهی و رساله عشق)، چاپ 1318 ش؛ ضیاءالدین درّی از اصلیترین مترجمان این آثار بود.
از 1320 تا 1329 ش بیشترین ترجمهها در حوزه ادبیات بود و در این میان بیشترین كتابهای ترجمه شده از آثار اشتفان تسوایك (شانزده كتاب)، ماكسیم گوركی (دَه كتاب) و آناتول فرانس (هشت كتاب) بود («ترجمه در نیمقرن اخیر»، همانجا). تحولات سیاسی ـ اجتماعی پس از جنگ جهانی دوم و شهریور 1320ش، موجب پیدایی گفتمانهای سیاسی ـ فرهنگی جدیدی شد. از رهگذر ترجمههایی كه به اهتمام و هدایت حزب توده انجام گرفت، آثار نویسندگان و شاعران چپگرا، یا نویسندگان و شاعرانی كه چپگرایان بهگونهای به آنها نظر داشتند، بویژه از زبانهای روسی و فرانسوی به فارسی در آمد و اندیشههای ماركسیستی به روایت استالینی آن رواج یافت (< دایره المعارف مطالعات ترجمه روتلج >، ص520؛ برای نام بعضی مترجمان آثار چپ فرانسوی رجوع كنید به نوابی، ص101ـ102). روزنامه مردم و مجله پیامنو از جمله جایگاههای عرضه این افكار بود. پس از انحلال حزب توده بسیاری از ترجمههای ادبیات چپ، به صورت پنهانی و غیررسمی منتشر میشد؛ برای نمونه چگونه فولاد آبدیده شد اثر نیكلای استروفسكی تا هنگام انقلاب اسلامی (1357ش) از كتب ممنوعه بهشمار میرفت. در اوایل 1358 ش اغلب این ترجمهها دوباره منتشر شدند (همان، ص 99ـ100). برخی از كتابهای ترجمه شده در حوزه علوم اجتماعی در این دهه عبارت بودند از: نامههای ایرانی اثر منتسكیو، ترجمه حسن ارسنجانی، چاپ 1320 ش؛ مانیفست و بیانیه حزب كمونیست آثار كارل ماركس و فردریك انگلس، چاپ 1321 ش و كاپیتال اثر كارل ماركس، چاپ 1323 ش، هر دو ترجمه محمد عباسی؛ قرارداد اجتماعی اثر ژانژاك روسو، ترجمه غلامحسین زیركزاده، چاپ 1324 ش؛ امیل یا آموزش و پرورش اثر روسو، ترجمه همو، چاپ 1328 ش؛ انقلاب و ضدانقلاب اثر میشل سدیرس و آلبرت برن، ترجمه م. بابك، چاپ 1327 ش.
در دهه 1330 ش افزون بر اینكه شمار ترجمهها نسبت به دهه قبل نزدیك به دو برابر افزایش یافت، تحولات كیفی مهمی در فن ترجمه پدید آمد. این تحولات كه با تأسیس انتشارات دانشگاه تهران در 1326 ش آغاز شده بود، با تأسیس «بنگاه ترجمه و نشر كتاب * » (1331 ش) زیر نظر احسان یارشاطر و «مؤسسه انتشارات فرانكلین» (1333 ش) به سرپرستی همایون صنعتیزاده ادامه یافت. حاصل كوشش بنگاه ترجمه و نشر كتاب، انتشار سلسله كتابهایی در حوزه ادبیات خارجی، كودكان و نوجوانان، ایرانشناسی و موضوعات دیگر بود. جمهور افلاطون، برگردان فؤاد روحانی (چاپ 1335 ش) و مقدمه ابنخلدون ، ترجمه محمد پروینگنابادی (چاپ 1336 ش) نمونهای از ترجمههای پرشمار و متنوع این بنگاه است. اما مؤسسه انتشارات فرانكلین با هدفی خاصتر تأسیس شد. این مؤسسه كه تنها یك سال پس از تأسیس مركز اصلی آن در نیویورك و چند ماه پس از كودتای امریكایی 28 مرداد 1332 شعبهای در تهران دایر كرده بود، از رهگذر ترجمه و تألیف به معرفی و ترویج فرهنگ امریكایی اهتمام داشت البته شعبه تهران چندی پس از تأسیس، استقلال مالی یافت و از نفوذ امریكاییان در آن كاسته شد (صنعتیزاده، مصاحبه مورخ 16 بهمن 1380). فرانكلین با رعایت حقوق مؤلفان در ترجمه و مقابله و ویرایشِ ترجمهها الگویی تازه برای سایر ناشران پدید آورد و در طول فعالیت خود حدود هفتصد كتاب به فارسی ترجمه كرد (نوابی، ص 106ـ107). از مهمترین كارهای این مؤسسه ترجمه تاریخ تمدن ویلدورانت برگردانِ احمد آرام و دیگران و تألیف و ترجمه نخستین دایره المعارف فارسی بهسرپرستی غلامحسین مصاحب بود.
نخستین قراردادهای ترجمه را نیز مؤسسه فرانكلین در دهه 1330 ش رایج كرد كه كاملاً به سود مؤسسه تنظیم شده بود؛ مترجم حقالترجمهای مقطوع و ده نسخه رایگان از كتاب میگرفت و مؤسسه در ویرایش، چاپ یا عدم چاپ و حتی حذف نام مترجم مختار بود (امامی، 1362 ش، ص 87).
در دهه 1330 ش ناشران خصوصی نیز بهطور گسترده ترجمه متون غربی را آغاز كردند. مؤسسه انتشارات امیركبیر در نخستین سال تأسیس (1328 ش) پیروزی آینده دموكراسی اثر توماسمان، برگردان محمدعلی اسلامیندوشن را به چاپ رساند (برای نام برخی از مهمترین ترجمههای ادبی چاپ امیركبیر، بنگاه ترجمه و نشر كتاب و مؤسسه انتشارات فرانكلین رجوع كنید به امامی، 1378 ش، ص 14.(
در دهه 1330 ش بیش از نیمی از ترجمهها در حوزه ادبیات بود و در این میان، بیشترین ترجمهها از آثار جكلندن (دوازده كتاب)، ماكسیم گوركی (ده كتاب)، اشتفان تسوایك و ویكتورهوگو (هر یك نُه كتاب) صورت گرفت («ترجمه در نیم قرن اخیر»، ص 62ـ63). در این دهه، همچنین بیش از بیست ترجمه از آثار موریس مترلینگ منتشر شد. اغلب این آثار در باره شگفتیهای آفرینش است و تا چند دهه از پرفروشترین كتابها بوده است (برای نام آثار فارسیشده مترلینگ رجوع كنید به فهرست كتابهای فارسی شده چاپی ، ج 3، ص 1591ـ1595). رشد كمّی و كیفی ترجمههای حوزه فلسفه و روانشناسی نیز درخور توجه است. برخی از كتابهایی كه در این حوزه ترجمه شدند عبارتاند از: رؤیا اثر زیگموند فروید، ترجمه محمد حجازی، چاپ 1332 ش؛ اگزیستانسیالیسم اثر فولكیه، ترجمه ایرج پورباقر، چاپ 1332 ش؛ جمهوریت افلاطون، ترجمه رضا مشایخی، چاپ 1334 ش؛ تحقیق در فهم بشر اثر جانلاك، ترجمه صادق رضازاده شفق، چاپ 1336 ش؛ تاریخ فلسفه ویل دورانت، ترجمه عباس زریابخویی، چاپ 1336 همچنین سه مجموعه مهم و نامبردنی از برگزیده آثار فیلسوفان و دانشمندان غربی با عنوانهای فلسفه علمی و فلسفه نظری و فلسفه اجتماعی در اواخر این دهه و اوائل دهه چهل ترجمه و چاپ شد. احمد آرام، عبداللّه انوار، منوچهر بزرگمهر، محمدتقی بهرامیحران، حسن تقیزاده، كمال جناب، رضا صدوقی، محمود صناعی و محمدعلی فروغی از جمله مترجمان این سه مجموعهاند.
كاهش آثار ترجمه شده در رده فلسفه و روانشناسی و نیز علوم اجتماعی و افزایش چشمگیر ترجمهها در دو رده ادبیات و ادیان از نكات درخور توجه در جدول پراكندگی موضوعی ترجمههای دهه چهل است. در دهه چهل شمار آثار ترجمه شده در رده فلسفه و روانشناسی و رده علوم اجتماعی بترتیب 5ر37% و 1ر20% كاهش یافت و همین شمار در ردههای ادبیات و ادیان بترتیب 8ر29% و 5ر37% افزایش پیدا كرد. در این دهه نقد ترجمه و در پی آن كیفیت ترجمهها سامان یافتهتر شد (رجوع كنید به«ترجمه در نیمقرن اخیر»، ص 66ـ67).
از كودتای 1332 ش تا انقلاب اسلامی 1357 ش، ترجمه اهمیت سیاسی ـ اجتماعی مضاعفی داشت. بهعقیده احمد كریمیحكاك، در دهه چهل ترجمه ابزار رقابت سیاسی بین انگلیسیها و امریكاییها در ایران بود ( رجوع كنید به > دایرهالمعارف مطالعات ترجمه روتلج < ، ص520). از سوی دیگر، منتقدان نظام سیاسی و فرهنگی غرب نیز رفتهرفته آثاری را بهفارسی درآوردند یا بر آثار ترجمه شده نقدهایی نوشتند (برای نمونه رجوع كنید به حواشی محمدرضا حكیمی بر اسلام در ایران اثر پطروشفسكی، برگردان كریمكشاورز، چاپ 1351ش كه یك چهارم كتاب را دربرمیگیرد). نمونهای از این آثار اینهاست: سرگذشت فلسطین یا كارنامه سیاه استعمار اثر اكرم زعیتر، ترجمه اكبر هاشمی رفسنجانی، چاپ 1343؛ عرب و اسرائیل اثر ماكسیم رودنسون، ترجمه رضا براهنی، چاپ 1349 ش؛ چهره استعمارگر، چهره استعمارزده اثر آلبرممی، ترجمه هما ناطق، چاپ 1349ش؛ فقر آموزش در آمریكای لاتین ( صدقه و آزار ) اثر ایوان ایلیچ، ترجمه هوشنگ وزیری، چاپ 1353ش. در انتخاب و ترجمه این دسته از آثار افزون بر كوششهای آشكار و پنهان افراد متمایل به اندیشههای چپ تلاشهای محافل روشنفكری نیز مؤثر بود (برای نمونه در باره تأثیر یكیاز این محافل در انتخاب كتابهای انتشارات نیل رجوع كنید به سیدحسینی و رحیمی، ص 171ـ172). با اینهمه، حمید عنایت ــ كه مدتی سرپرست بخش ویرایش مؤسسه انتشارات فرانكلین بود ــ در اوایل دهه پنجاه با تأكید بر ناآگاهی ایرانیان از تمدن غربی، یادآور شدكه هنوز بهیقین 99% متون اساسی ادبی و فلسفی و علمی اروپایی ترجمه نشده است (1353 ش، ص 59 ـ 61).
سرانجام باید افزود كه علاقهمندان به پژوهش و تفكر دینی نیز آثار بسیاری در زمینه شناخت تعالیم و تاریخ اسلام به فارسی در آوردند. هر چند این مقاله صرفاً عهدهدار بررسی جریان ترجمه آثار غربی در دوره معاصر است اما سزاوار گفتن است كه ترجمه برخی از آثار مربوط به تفكر دینی (بویژه آثار نویسندگان دنیای معاصر عرب) واكنشی به فضای پدید آمده در اثر ترجمههای غربی (بویژه آثار مادیگرایانه و الحادی) بود. برای نمونه احمد آرام كه خود از پركارترین مترجمان آثار غربی است كتابهایی نیز از عربی به فارسی در آورد؛ از جمله، مجلداتی از در سایه قرآن اثر سیدقطب، چاپ 1334ـ1347 ش (برای مشخصات سایر آثار ترجمهشده از سیدقطب رجوع كنید به فهرست كتابهای فارسیشده چاپی ، ج 2، ص 1179ـ1182). برخی دیگر از آثار ترجمهشده در حوزه تفكر دینی اینهاست: جاهلیت قرن بیستم اثر محمد قطب، ترجمه صدرالدین بلاغی، چاپ 1346 ش (برای سایر آثار فارسی شده محمد قطب رجوع كنید به همان، ج 2، ص 1182ـ 1183)؛ نقش دانشجویان در بقای آینده اسلام اثر ابوالاعلی مودودی، ترجمه عباس سعیدیفر، چاپ 1331 ش؛ برنامه انقلاب اسلامی اثر همو، ترجمه سیدغلامرضا سعیدی، چاپ 1340 ش؛ اسلام و تمدن غرب اثر همو، ترجمه ابراهیم امینی، چاپ 1348 ش (برای سایر آثار فارسیشده مودودی رجوع كنید به همان، ج 3، ص 1665ـ 1668)؛ علی علیهالسلام و دو فرزند بزرگوارش اثر طه حسین، ترجمه احمد آرام، چاپ 1332 ش؛ گفتوشنود فلسفی در زندانِ ابوالعلاء معرّی اثر همو، ترجمه حسین خدیوجم، چاپ 1344 ش (برای سایر آثار فارسیشده طه حسین رجوع كنید به همان، ج 1، ص 639ـ640)؛ راه محمد اثر عباس محمود عقّاد، ترجمه اسداللّه مبشری، چاپ 1327؛ خدا ، اثر همو، ترجمه محمدعلی خلیلی، چاپ 1328 ش؛ نخستین انسان ، اثر همو، ترجمه خلیل خلیلیان، چاپ 1343 ش؛ كمونیسم و اسلام اثر عقّاد و احمد عطار، ترجمه احمد خدایی، چاپ 1355 ش (برای سایر آثار فارسیشده عباس محمود عقاّد رجوع كنید به همان، ج 2، ص 1068ـ 1069) و نیز كتابهایی از مستشرقان مثل عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن اثر جان دیون پورت، ترجمه سیدغلامرضا سعیدی. آثار فراوانی از این دست در طول سالهای پیش از انقلاب اسلامی در شمار پرفروشترین كتابها بود.
ج) پس از انقلاب اسلامی (1357 ش ـ ). بررسی وضع ترجمهدر نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی بهسبب آشفتگی و پراكندگی اطلاعات مربوط به آن دوره بسیار دشوار است. فعالیت گسترده گروههای مختلف فكری در آستانه انقلاب و سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب و برچیده شدن دستگاه ممیزی و نظارت دولتی بر كار نشر، ترجمههایی را كه سالها اجازه چاپ نیافته بود، روانه چاپخانه كرد. آثار جدیدی نیز با شتاب ترجمه و منتشر میشد و در این میان مشخصات بسیاری از ترجمهها حتی به مراجعی همچون كتابشناسی كتابخانه ملی ایران راه نیافت. بر اساس برآوردی حداقلی و نادقیق، 421 ترجمه در 1358 ش به چاپ رسید كه 6ر83% آن چاپ اول بود. در میان این آثار رده علوم اجتماعی با 3ر35% بیشترین میزان ترجمه را بهخود اختصاص داده بود. بنا بر همین برآورد، در 1359 ش شمار ترجمهها ــ با كاهش 9ر15% نسبت به سال قبل ــ به 354 ترجمه رسید كه 2ر82% آن چاپ اول بود. در این سال نیز رده علوماجتماعی با 4ر27% بیشترین شمار نسبی ترجمهها را داشت (آمار استعلام شده از خانه كتاب). در حالیكه بر اساس برآوردی نسبتاً دقیق، از 1350 تا 1354 ش 992 اثر ترجمه شده بوده است («ترجمه در نیمقرن اخیر»، ص 71؛ رجوع كنید به جدول 5).
با اعلام انقلاب فرهنگی و تعطیل موقت دانشگاهها، با توجه به نیازها و كمبود مواد درسی، گروههای آموزشی دانشگاهها به تألیف و ترجمه و تصحیح متون دانشگاهی فرا خوانده شدند. ستاد انقلاب فرهنگی در مهر 1359 ش «كمیته ترجمه و تألیف و تصحیح كتابهای دانشگاهی» را «مركّب از اساتید متعهد دانشگاهها» تشكیل داد. این كمیته كه از گروههای تخصصی رشتههای گوناگون دانشگاهی تشكیل شده بود، در اسفند 1359 ش به «مركز نشر دانشگاهی» تغییر نام داد و اساسنامه آن به تصویب ستاد انقلاب فرهنگی رسید (ستاد انقلاب فرهنگی، مصوبه ش 5003 ر7 ، مورخ 23/12/59؛ پورجوادی، 1359 ش، ص 4ـ7). گروههای تخصصی كمیته ترجمه و تألیف از طریق پرسشنامههایی كه به گروههای آموزشی دانشگاهها میدادند، متون مناسب هر رشته را انتخاب میكردند و مترجمانی را به ترجمه این متون میگماشتند. دو شماره نخست دوماهنامه نشر دانش كه به عنوان نشریه كمیته ترجمه و تألیف منتشر شد، گزارشهای گروههای تخصصی از شیوه انتخاب متون برای ترجمه و نام برخی از این متون را ارائه كرده است ( نشر دانش ، سال 1، ش 1، ص 24ـ 35، سال 1، ش 2، ص 83 ـ94). بر اساس گزارشهای گروههای تخصصی، در زمستان 1359 ش در گروه شیمی و مهندسی شیمی 338 تن در كار ترجمه 192 كتاب بودند ( نشر دانش ، سال 1، ش 2، ص 84) اما تا 1379 ش تنها 85 عنوان ترجمه شده در این حوزه چاپ شد (مركز نشر دانشگاهی، 1380 ش، ص 39ـ49). همچنین در تابستان 1360 ش در گروه فیزیك، 250 مترجم به ترجمه 180 كتاب مشغول بودند ( نشر دانش ، سال 1، ش 5 و 6، ص 105)، اما تاكنون فقط 76 عنوان ترجمه شده در رشته فیزیك منتشر شده است (مركز نشر دانشگاهی، 1380 ش، ص31ـ39).
گروه زیستشناسی هم در همان شش ماهه آغاز كار ترجمه 36 اثر را تعهد كرد ( نشر دانش ، سال 1، ش 2، ص 88)، اما پس از بیست سال تنها چهارده ترجمه در این حوزه به چاپ رسید كه نام هیچیك از آنها در فهرست اولیه نیست؛ با اینهمه، مركز نشر دانشگاهی مهمترین مركز دولتی ترجمه آثار دانشگاهی در تاریخ ایران، بویژه در علوم محض و عملی، بهشمار میآید. اكنون نیز كمیته فنی و مهندسی، كه از ادغام كمیتههای كوچكتر اولیه بهوجود آمده، فعال است. ترجمه متون علوم انسانی، برخلاف علوم پایه و مهندسی، برنامه و سامان ویژهای نداشته است. نصراللّه پورجوادی، مدیر مركز نشر دانشگاهی، علت آن را دشواری ترجمه متون علوم انسانی و انگشتشمار بودن مترجمان توانا در این حوزه ذكر كرده است. فقدان سنّت تربیت مترجم نیز سبب بیجانشین ماندن مترجمان مجرب گذشته، بویژه در زبان فرانسه [و آلمانی ]، شده است (پورجوادی، مصاحبه مورخ 24 بهمن 1380).
مركز نشر دانشگاهی برای ویرایش ترجمهها و یكدست كردن اصطلاحات و واژههای علمی در هریك از كمیتههای تخصصی خود شاخه واژهگزینی تشكیل داد. حاصل فعالیت این شاخهها، چاپ 24 مجموعه واژگان و واژهنامه در حوزههای گوناگون علوم پایه و فنی و مهندسی بوده است كه با احتساب بسامد واژهها روی هم رفته شامل حدود 700 ، 186 واژه انگلیسی و معادلهای فراوان فارسی آنهاست ( رجوع كنید به مركز نشر دانشگاهی، 1377 ش). این كوششها بخشی از جریان كلی فرهنگنویسی و تدوین معادلنامههای اصطلاحات تخصصی است كه در كنار ترجمه علوم و معارف جدید، به عنوان ضرورتی اجتنابناپذیر، از عصر قاجار آغاز شد (برای نمونه رجوع كنید به فرهنگ چهار زبانه انگلیسی، فرانسه، نمسه [آلمانی] و فارسی اثر كنیاز در 205 صفحه، موجود در كتابخانه ملی، نسخه خطی ش 452/ ف). در عصر پهلوی نیز علاوه بر فرهنگستان (تأسیس 1314 ش)، انجمنهایی چون «انجمن اصطلاحات علمی» (تأسیس 1341 ش)، «انجمن واژههای پزشكی» (تأسیس 1342 ش) و «انجمن اصطلاحات فلسفی» (تأسیس 1345 ش) از مراكز مهم واژهسازی و معادلگزینی اصطلاحات تخصصی بودند (شاملو، ص 835 ـ836).
محصول كوشش ناشران خصوصی در ترجمه پس از انقلاب اسلامی بمراتب پرشمارتر شد (برای اطلاع بیشتر رجوع كنید به سیدحسینی، ص 36). بعضی از این ناشران، برنامهای مشخص در انتخاب و ترجمه متون خارجی دارند.
آمار ترجمه در دو دهه اخیر نشاندهنده شكلگیری حركتی گسترده در ترجمه به فارسی است، اگرچه داوری در باره نتیجه و ادامه این حركت هنوز امكانپذیر نیست. بر اساس برآوردی غیردقیق، شمار ترجمههای چاپ شده در دهه 1360ش، 615 ، 14 عنوان بود كه 452 ، 8 عنوان آن چاپ اول بود و بنا بر آماری نسبتاً قابل اعتماد، در دهه 1370 ش، 160 ، 32 ترجمه به چاپ رسید كه از آن شمار 435 ، 16 عنوان چاپ اول بود (آمار استعلام شده از خانه كتاب). دقت نسبی اطلاعات در باره دهه 1370 ش بررسی نسبت كاهش و افزایش شمار ترجمهها را با تحولات فرهنگی ـ سیاسی جامعه ممكن میسازد. رشد سالانه شمار ترجمهها در این دهه از 20% كاهش در 1375 ش تا 3ر65% افزایش در 1376 ش نوسان داشته است. همزمان با فضای فكری و سیاسی پدید آمده پس از خرداد 1376، شمار ترجمهها در همه زمینهها افزایش یافت و در 1377 ش به اوج خود رسید، اما در 1378 ش و 1379 ش این شمار بترتیب 1ر7% و 8ر19% كاهش سالانه داشته است ( رجوع كنید به جدول 8).
منابع: (1) یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب: درآمدی بر جامعهشناسی ایران معاصر ، ترجمه احمد گلمحمدی ومحمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران 1377 ش؛ (2) فتحعلی آخوندزاده، الفبای جدید و مكتوبات ، گردآورنده حمید محمدزاده، تبریز 1357 ش؛ (3) فریدون آدمیت، امیركبیر و ایران ، تهران 1354 ش؛ (4) همو، اندیشه ترقی و حكومت قانون: عصر سپهسالار ، تهران 1356 ش؛ (5) همو، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده ، تهران 1349 ش؛ (6) همو، فكر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت ، تهران 1340 ش؛ (7) یحیی آرینپور، از صبا تا نیما ، ج 2، تهران 1357 ش، ج 3 : از نیما تا روزگار ما ، تهران 1374 ش؛ (8) محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه ، چاپ ایرج افشار، تهران 1350 ش؛ (9) همو، المآثر و الا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج 1، تهران 1363 ش؛ (10) ایرج افشار، «نخستین شركت ملی طبع كتاب»، در مهدوینامه: جشننامه استاد دكتر یحیی مهدوی ، بهاهتمام حسن سیدعرب و علیاصغر محمدخانی، تهران: هرمس، 1378 ش؛ (11) عباس اقبال آشتیانی، تاریخ تمدن جدید ، قسمت 2: تاریخ تمدن جدید در ایران ، تهران [بینا.، بیتا. (؛ (12) كریم امامی، «در جستجوی قرارداد منصفانه برای مؤلفان و مترجمان»، نشر دانش ، سال 3، ش 3 (فروردین و اردیبهشت 1362)؛ (13) همو، «نقش ناشران در افتوخیز ترجمه ادبی»، مترجم ، سال 8 ، ش 31 (زمستان 1378)؛ (14) عبداللّه انوار، فهرست نسخ خطی كتابخانه ملّی ، تهران 1343ـ 1358 ش؛ (15) ایران. مجلس شورای ملی، مذاكرات مجلس: دوره چهارم تقنینیه ، تهران 1330 ش؛ (16) شهلا بابازاده، تاریخ چاپ در ایران ، تهران 1378 ش؛ (17) كریستف بالائی، پیدایش رمان فارسی ، ترجمه مهوش قویمی و نسرین خطاط، تهران 1377 ش؛ (18) شیرین بزرگمهر، تأثیر ترجمه متون نمایشی بر تئاتر ایران ، تهران 1379 ش؛ (19) نصراللّه پورجوادی، «در باره كمیته ترجمه، تألیف و تصحیح» (مصاحبه)، نشر دانش ، ش 1 (آذر و دی 1359)؛ (20) همو، مركز نشر دانشگاهی، تهران، مصاحبه، 24 بهمن 1380؛ (21) یاكوب ادوارد پولاك، سفرنامه پولاك ، ترجمه كیكاووس جهانداری، تهران 1361 ش؛ (22) محمدعلی تربیت، تاریخ مطبوعات ایران ، در ادوارد گرانویل براون، تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت ، ج 3، ترجمه رضا صالحزاده، تهران 1341 ش؛ (23) «ترجمه در نیمقرن اخیر»، فرهنگ و زندگی ، ش 23 (پاییز 1355)؛ (24) حسن تقیزاده، مقالات تقیزاده ، چاپ ایرج افشار، تهران 1349ـ 1358 ش؛ (25) محمد توكلی طَرْقی، «اثر آگاهی از انقلاب فرانسه در شكلگیری انگاره مشروطیت در ایران»، ایراننامه ، سال 8 ، ش 1 (زمستان 1368)؛ (26) عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق ، تهران 1364 ش؛ (27) همو، نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایران با دو رویه بورژوازی غرب ، تهران 1367 ش؛ (28) محمدتقی دانشپژوه، «نخستین كتابهای فلسفه و علوم جدید در ایران»، نشر دانش ، سال 2، ش 2 (بهمن و اسفند 1360)؛ (29) گاسپار دروویل، سفر در ایران ، ترجمه منوچهر اعتمادمقدم، تهران 1364 ش؛ (30) یحیی دولتآبادی، حیات یحیی ، تهران 1362 ش؛ (31) عبدالحسین زرینكوب، نقد ادبی: جستجو در اصول و روشها و مباحث نقادی با بررسی در تاریخ نقد و نقادان ، تهران 1378 ش؛ (32) رضا سیدحسینی، «گفتگو با رضا سیدحسینی»، مترجم ، سال 8 ، ش 30 (پاییز 1378)؛ (33) رضا سیدحسینی و مصطفی رحیمی، «گفتگو با رضا سیدحسینی و مصطفی رحیمی: نشر كتاب از منظری دیگر»، بخارا ، ش20 (مهر و آبان 1380)؛ (34) محسن شاملو، «تاریخی از وضع لغت در ایران»، وحید ، سال 5، ش 9 (1347 ش)؛ (35) حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب: از حمله ناپلئون به مصر تا جنگ جهانی دوم ، تهران 1356 ش؛ (36) همو، شش گفتار در باره دین و جامعه ، تهران )1353 ش (؛ (37) محمدرضا فشاهی، «نهضت ترجمه در عهد قاجار»، نگین ، سال 9 (ش 99 و 100)؛ (38) فرید قاسمی، سرگذشت مطبوعات ایران ، ج 1 و 2: روزگار محمدشاه و ناصرالدینشاه ، تهران 1380 ش؛ (39) همو، مشاهیر مطبوعات ایران ، ج 1: محمدحسن اعتمادالسلطنه ، تهران 1379 ش؛ (40) فهرست كتابهای فارسیشده چاپی از آغاز تا سال 1370 ، زیرنظر محسن ناجی نصرآبادی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1380؛ (41) محمد قزوینی، یادداشتهای قزوینی ، چاپ ایرج افشار، تهران 1363 ش؛ (42) كاخ گلستان: گنجینه كتب و نفائس خطی، گزینهایاز شاهكارهای نگارگری و خوشنویسی ، عكسبرداری: سعید محمودی ازناوه، پژوهش و نگارش متن: محمدحسن سمسار، تهران: انتشارات زرین و سیمین، 1379 ش؛ (43) جمشید كیانفر، «ترجمه: گذرگاه انتقال فرهنگ غرب به ایران» در كتاب سروش: رویارویی فرهنگی ایران و غرب در دوره معاصر ، تهران: سروش، 1375 ش؛ (44) ژوزف آرتور گوبینو، سه سال در آسیا: 1855ـ 1858 ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران 1367 ش؛ (45) همو، مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی ، ترجمه م. ف.، )بیجا، بیتا. ( ؛ (46) كریم مجتهدی، آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب: مجموعه پژوهشی ، فصل 10: «میرزافتحعلی آخوندزاده و فلسفه غرب»، تهران 1379 ش؛ (47) حسین محبوبی اردكانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران ، ج 1، تهران )?1354 ش (؛ (48) مركز نشر دانشگاهی، فهرست انتشارات مركز نشر دانشگاهی ، تهران 1380 ش؛ (49) همو، فهرست توصیفی كتابهای مركز نشر دانشگاهی: فرهنگها، واژگانها و واژهنامهها ، تهران 1377 ش؛ (50) جمشید ملكپور، ادبیات نمایشی در ایران ، ج 1: نخستین كوششها تا دوره قاجار ، تهران 1363 ش؛ (51) جانملكم، تاریخ ایران ، ترجمه اسماعیل حیرت، چاپ افست تهران 1362 ش؛ (52) علیرضا منافزاده، «نخستین متن فلسفه جدید غربی به زبان فارسی»، ایراننامه ، سال 9، ش 1 (زمستان 1369)؛ (53) حسین میرزای گلپایگانی، تاریخ چاپ و چاپخانه در ایران: 1050 قمری تا 1320 شمسی ، تهران 1378 ش؛ (54) مجتبی مینوی، «اولین كاروان معرفت»، یغما ، سال 6، ش 1 (فروردین 1332)؛ (55) هما ناطق، ایران در راهیابی فرهنگی: 1848ـ1834 ، لندن 1988؛ (56) همو، كارنامه فرهنگی فرنگی در ایران: 1921ـ1837 ، تهران 1380 ش؛ (57) داود نوابی، تاریخچه ترجمه از فرانسه به فارسی در ایران از آغاز تاكنون ، )كرمان ] 1363 ش؛
(58) EIR, vs. "Abbas Mirza", by H. Busse; (59) Routledge encyclopedia of translation studies, ed. Mona Bakerr, London: Routledge, 1998, s. v. "Persian tradition" by Ahmad Karimi Hakak.
/ سیداحمد هاشمی /
5) ترجمه از عربی در غرب. طی سدههای فرمانروایی مسلمانان (از سده دوم تا پنجم) بر بسیاری از سرزمینهای غربی، از جمله اسپانیا (اندلس) و بخشهایی از ایتالیا، دانشمندان غربی با فرهنگ و تمدن و دانش مسلمانان آشنا شدند و توجه آنان به فرهنگ و تمدن اسلامی جلب شد؛ ازینرو، از سده پنجم كه مسیحیان مجدداً بر آن سرزمینها غلبه یافتند، برای پیشرفت و توسعه فرهنگ و تمدن خود، از منابع و آثار و مراكز علمی و فرهنگی مسلمانان، بویژه از مكتوبات آنان، بهره فراوانی بردند. دانشمندان غربی، علاوه بر سفر به سرزمینهای مذكور برای كسب علوم و معارفاسلامی در مدارس و مراكز اسلامی، مهمترین و اساسیترین راه بهره گرفتن از این علوم را ترجمه آثار علمی عربی میدانستند، زیرا در كتابخانههای اسلامی گنجینههای ارزشمندی از آثار علمی یونانیان كه به عربی برگردانده شده بود وجود داشت و نیز دانشمندان اسلامی در رشتههای گوناگون (مانند فلسفه و ریاضی و نجوم و پزشكی) آثاری داشتند كه بهرهبرداری از آنها سبب پیشرفت علم و تمدن غربی شد (مجتهدی، ص 192؛ مدارس و دانشگاههای اسلامی و غربی در قرون وسطی ، ص 74، 160ـ161؛ حایك، ص 93، 119ـ120، و جاهای دیگر؛ عزیز احمد، ص 139ـ140؛ لیندبرگ، ص 275ـ 277).
به طوركلی، آشنایی غربیها با فرهنگ و تمدن و دانش مسلمانان ابتدا از طریق اسپانیا و سپس از طریق ایتالیا بود. دو شهر تولدو (طُلَیطُله) و سیسیل (صِقِلیه) كه از اواخر سده اول/ اوایل سده هشتم، به ترتیب تا 478/ 1085 و 453/ 1061، در تصرف مسلمانان بود، بعد از بازپسگیری مسیحیان، به مراكز اصلی ترجمه متون عربی به لاتینی و دیگر زبانهای اروپایی تبدیل شد و مترجمان بسیاری از نقاط گوناگون به این دو شهر آمدند (حایك، مقدمه، ص 7ـ 8؛ كلاستر، ص 264؛ سواژه، ص 424؛ كرومبی، ج 1، ص 42؛ عقیقی، ج 1، ص 90ـ 96، 98ـ103؛ نیز رجوع كنید به ادامه مقاله).
در پی به وجود آمدن نهضت ترجمه و ظهور ترجمهها چهره فرهنگی و علمی اروپا كاملاً تغییر كرد. بسیاری از آثار یونانی كه اصل آنها باقی نمانده بود ولی ترجمه عربی آنها محفوظ بود، با ترجمه به لاتینی، دوباره در اختیار دانشمندان و محققان غربی قرار گرفت (حایك، مقدمه، ص 9، 15؛ سواژه، همانجا؛ نیز رجوع كنید به < دائره المعارف فلسفه راتلج>، ذيل "Islamic Philosophy" ). هر چند كه پیش از این تاریخ، برای ترجمه مستقیم برخی متون یونانی به لاتینی، بویژه بخشی از آثار افلاطون و ارسطو، تلاشهایی صورت گرفته بود و خصوصاً كسانی مثل بوئتیوس (480ـ524 میلادی) و ژان اسكات اریژن (195ـ263/ 810 ـ 877) سهم فراوانی داشتند، ولی عمده آشنایی غربیان با اندیشهها و آثار یونانیان، خصوصاً سنّت ارسطویی، از طریق ترجمه عربی آن آثار بود (كاپلستون، ج2، ص 205ـ211؛ < دائره المعارف فلسفه راتلج>،"Translators" ).
سیر نهضت ترجمه در غرب را، بویژه از عربی به لاتینی، میتوان چنین دستهبندی كرد:
1) پیش از دوره بزرگ ترجمه. این دوره شامل فعالیتهای ترجمه تا اوایل قرن ششم/ دوازدهم میشود. به گواهی برخی شواهد، در پی كوششهای پراكنده و گهگاه برای پیشرفت علم، در قرن سوم/ نهم نیز ترجمه عربی به لاتینی، هر چند اندك، صورت میگرفته است. وجود كتابخانه نسبتاً غنی در صومعه كاتالونیایی در ریپول كه شامل ترجمههایی از آثار علمی عربی بوده است، و نیز گزارشهایی در باره وجود نسخهای خطی از قرن چهارم/ دهم در ریپول، حاوی ترجمه دو رساله در اسطرلاب از عربی به لاتینی، سوابق ترجمه را قبل از دوره بزرگ ترجمه در قرن ششم/ دوازدهم نشان میدهد (وات، ص 58 ـ59).
از معروفترین دانشمندان و نخستین كسانی كه به اهمیت آثار علمی و فرهنگی به جا مانده از مسلمانان در سرزمینهای اروپایی توجه كرد، اسقف ژربر اوورنی (327ـ393/ 938ـ 1003) بود كه در 389/ 999 با عنوان سیلوستر دوم به مقام پاپی رسید (مجتهدی، ص 188؛ مدارس و دانشگاههای اسلامی و غربی در قرون وسطی ، ص 130؛ وات، ص 58). وی را اولین واسطه آشنایی مدارس غربی با علوم و فنون اسلامی دانستهاند. ژربر اوورنی عربی را در كوردوبا (قُرطُبه) آموخت. به دستور وی سه مدرسه آموزش زبان عربی در رم و رنس/ ریمس و شارتر تأسیس شد. وی برخی كتابهای ریاضی و نجوم را از عربی به لاتینی ترجمه كرد (عقیقی، ج 1، ص 110؛ اعسم، ص 17).
مترجم دیگر قرن پنجم/ یازدهم، قسطنطین افریقایی * متولد كارتاژ (قَرطاجَنه) است. او پزشكی را در جهان اسلامی آموخت و برخی آثار پزشكی مسلمانان و نیز متون عربی ترجمه شده از رسالههای پزشكی یونانیان را به لاتینی برگرداند. به همین سبب، وی را نخستین كسی میدانند كه طب اسلامی را از طریق ترجمههای خود وارد اروپا كرد. برخی آثاری كه وی از عربی ترجمه كرده، عبارتاند از: قسمتی از كتاب جامع پزشكی به نام كاملالصناعه الطبیه تألیف علیبن عباس مجوسی اهوازی (متوفی 384)، فصول ابقراط مع شروح جالینوس ، كتاب العلاج العام از اسحاق اسرائیلی؛ آثاری از جالینوس مانند الصناعه الصغیره ، فی آراء ابقراط و افلاطون ، شروح علی فصول جالینوس ، فن الشفاء (وات، ص 59 ـ61؛ < دائره المعارف فلسفه راتلج >، همانجا؛ كلاستر، ص 265؛ عقیقی، همانجا؛ حایك، ص 577، 581، 583؛ مدارس و دانشگاههای اسلامی و غربی در قرون وسطی ؛ ضمائم، ص 337ـ341).
2) دوره بزرگ ترجمه كه شامل دو مرحله است: الف) مرحله اول قرن ششم/ دوازدهم. در این دوره نهضت ترجمه در غرب با تأسیس مراكز ترجمه و گرد آمدن مترجمان یهودی و مسیحی و مسلمان و حتی برخی ساكنان بومی قوّت و جدّیت بیشتری یافت، به طوری كه این قرن را مرحله اول ترجمه دانستهاند. مهمترین و فعالترین مركز ترجمه را ریموند سوتا ، اسقف كبیر شهر تولدو، در 524/ 1130 در این شهر تأسیس كرد و محققان را برای ترجمه متون علمی و فلسفی دعوت و تشویق كرد (حایك، ص52؛ مجتهدی، ص193؛ وات، ص60؛ كلاستر، ص264؛ عقیقی، ج1، ص90؛ كاپلستون، ج2، ص 205). برخی فرمانروایان مسلمان در زمان فرمانروایی خود بر سرزمینهای غربی، بهسبب علاقه وافر بهگردآوری كتاب، كتابخانههای بزرگی بنا كردند، از جمله كتابخانه المستَنصِر كه در آن بیش از چهارصد هزار جلد كتاب عربی گردآوری شد (حایك، ص50). پس از غلبه مجدد مسیحیان بر این سرزمینها، قسمت بزرگی از كتابهای این كتابخانه به تولدو انتقال یافت. شهر تولدو به سبب همین ویژگی و امتیاز، در مقایسه با دیگر شهرهای اسپانیا در آن زمان، محل مناسبی برای تأسیس مركز بزرگ ترجمه گردید. از آنجا كه در این دوره بیشترین ترجمهها از عربی به لاتینی بود، قرن ششم/ دوازدهم به «دوره ترجمه عربی به لاتینی» شهرت یافت (حایك، ص 50 ـ51، 551، مقدمه، ص 8 ـ9؛ < دائره المعارف فلسفه راتلج >، همانجا). در همین قرن همچنین برخی مترجمان یهودی آثار علمی عربی را به عبری برگرداندند (وات، ص63؛ نیز رجوع كنید به حایك، ص551 ـ553).
برخی از مترجمان مشهور این دوره و ترجمههای آنان عبارتاند از:
1) ادلارد (463ـ529/ 1070ـ 1135). وی اهل بث ، از شهرهای انگلستان، و از راهبان بِنِدیكتی بود كه در تور، اسپانیا، سیسیل، یونان، مصر، لبنان و انطاكیه، علوم طبیعی و ریاضیات را فرا گرفت. او اصول اقلیدس و زیج خوارزمی و آثار بسیاری در فلكیات و ریاضیات را ترجمه كرد.همچنین با همكاری یوحنا اشبیلی چهار كتاب از ابومعشر بلخی (متوفی 272) ترجمه كرد. به گزارش برخی منابع، وی بر عربی چندان مسلط نبوده و احتمالاً با كمك استادش، پطرس آلفونسی * ، ترجمه میكرده است (عقیقی، ج1، ص111ـ112؛ < دائره المعارف فلسفه راتلج >، همانجا؛ حایك، ص287ـ290؛ یوسف كرم، ص 92(.
2) یوحنا (یحیی) اسپانیایی یا ابنداوود ، از مترجمان نیمه قرن ششم/ دوازدهم در دارالترجمه تولدو. برخی او را همان یوحنا اشبیلی دانستهاند، اما بعضی، یوحنا اشبیلی را عضو دیگری از مترجمان تولدو معرفی كرده و وجه تمایز این دو را در این نكته دانستهاند كه یوحنا اسپانیایی به ترجمه آثار فلسفی اشتغال داشته، ولی یوحنا اشبیلی مترجم متون علمی خصوصاً علم نجوم و احكام نجوم بوده است (یوسف كرم، ص 94؛ عقیقی، ج 1، ص 112ـ113؛ حایك، ص 71؛ نیز رجوع كنید بهمجتهدی، ص 194). عقیقی (ج 1، ص 112) این دو را از یهودیان مسیحی شده معرفی كرده است. به گفته وی (ج 1، ص 114)، یوحنا اسپانیایی استاد دومینیكوس گوندیسالینوس (دومینیكو گوندیسالوی؛ متوفی 577/ 1181؛ رجوع كنید به ادامه مقاله) جانشین ریموند به عنوان اسقف تولدو بوده است. یوحنا اسپانیایی با همكاری گوندیسالینوس آثار عربی را ترجمه میكرد، بدین صورت كه وی آنها را به اسپانیایی ترجمه میكرد و گوندیسالینوس ترجمه وی را به لاتینی برمیگرداند. ترجمه كتاب النفس ابنسینا و عیونالمسائل فارابی به همین صورت بوده است (همانجا؛ حایك، ص64، 79، 585؛ <دائره المعارف فلسفه راتلج >، همانجا). یوحنا همچنین آثاری را به تنهایی از عربی به لاتینی ترجمه كرده است، از جمله كتاب السیاسه از ارسطو؛ كتاب منحول ارسطویی الایضاح فی الخیر المحض ، مشهور به العلل ، كه در اصل از بُرُقلس * (پروكلوس) است؛ كتاب الجبر خوارزمی؛ برخی آثار ابنسینا از قبیل فی النبات ، كلیات ، فن اول طبیعیات [شفا ] و منطق ؛ السماء و العالم حنینبن اسحاق (كاپلستون، ج 2، ص 205؛ عقیقی، ج 1، ص 112؛ حایك، ص 64ـ 65، 67، 70).
3) یوحنا اشبیلی. در باره وی اطلاع چندانی در دست نیست. وی چهار كتاب ابومعشر بلخی را با همكاری ادلارد ترجمه كرد و المدخل الی علم هیئه الافلاك و الموجز فی الفلك (هر دو از فرغانی) و احصاء العلوم فارابی (متوفی 339) را با كمك گراردوس (ژرار) كرمونایی ترجمه نمود. وی همچنین رساله فی الاسطرلاب از مَسلَمَهبن احمد مَجْریطی (متوفی 398) و كتابٌ فی آلات الساعات از ثابتبن قُرّه (متوفی 288) را به تنهایی ترجمه كرد (عقیقی، ج 1، ص 112ـ113؛ برای اطلاع از دیگر ترجمههای او رجوع كنید به حایك، ص578، 580 ـ 583، 588).
4) دومینیكوس گوندیسالینوس، پیشوای دینی سگوویا (شقوبیه، واقع در مركز اسپانیا؛ بریه، ص 181). وی از مشهورترین مترجمان آثار فارابی و ابنسینا به شمار میآید (مجتهدی، همانجا) و آثاری را با همكاری یوحنا اسپانیایی ترجمه كرد. برخی از ترجمههای اوست: احصاءالعلوم ، بخشهایی از منطق و الاهیات شفا از ابنسینا، رساله العقل و المعقول ابویوسف یعقوب كِندی، مقاصد الفلاسفه و تهافت الفلاسفه از محمد غزالی (متوفی 505)، ینبوع الحیاه ابنجَبرول (متوفی 1058؛ عقیقی، ج1، ص114؛ < دائره المعارف فلسفه راتلج >، ذيل "Islamic Philosophy"، نیز رجوع كنید به حایك، ص 78ـ90، 583، 585 ـ586).
5) گراردوس (ژرار) كرمونایی (508 ـ582/ 1114ـ1187)، از راهبان بندیكتی اهل ایتالیا و از مهمترین و پركارترین مترجمان آثار فلسفی از عربی به لاتینی. وی برای دستیابی به منابع عربی به آموختن زبان عربی پرداخت و به تولدو رفت. پس از آن تمامی همّ خود را به مصنفات عربی معطوف كرد. در آنجا به كتاب المَجِسطی و آثاری در سایر علوم دست یافت. در مدت قریب به چهل سال حدود هشتاد كتاب ترجمه كرد. گفتهاند كه وی در ابتدا با كمك برخی از مُستعربین ترجمه میكرد، اما پس از كسب مهارت، به تنهایی به ترجمه از عربی به لاتینی در تمامی شاخههای دانش از قبیل فلسفه، منطق، طب، ریاضیات، نجوم و نورشناسی پرداخت (< دائره المعارف فلسفه راتلج >، ذيل"Islamic Philosophy", "Gerard of Cremona" حایك، ص 91ـ92، مقدمه، ص 8؛ عقیقی، ج1، ص 115). ترجمههای او از حیث وفاداری به متن عربی قابل توجهاند. وی تا حد امكان ساختار دستور زبان و واژگان عربی را حفظ میكرد. حتی پس از آنكه نخستین ترجمههای لاتینی را از برخی متون یونانی به دست آورد، به مقابله آنها پرداخت و اغلب اصطلاحات فنی را، با تأمل در كاربرد عربی آنها، هماهنگ و یكدست كرد. چنانچه متن اصلی به عربی بود، ترجمه لاتینی اولیه را بازبینی میكرد
و عباراتی را كه تلخیص یا حذف شده بود به جای خود میگذاشت و بدین ترتیب، ترجمهها را تصحیح میكرد. وی علاوه بر ترجمه متون ارسطویی از عربی به لاتینی، تفسیرهایی را كه به یونانی بودند مانند شرح ثامسطیوس (تمیستیوس) بر تحلیلات ثانی ارسطو، یا به عربی بودند، مانند تفسیر فارابی بر طبیعیات ، ترجمه میكرد تا در كنار متن ترجمه شده خود قرار دهد و از این طریق به فهم مطلب كمك كند. گراردوس كرمونایی در معرفی ارسطوی لاتینی نقش اساسی داشت (< دائره المعارف فلسفه راتلج >، ذیل "Translators", "Gerard of Cremona"؛ كاپلستون، ج2، ص 205ـ206). مهمترین ترجمههای او ترجمه آثار ارسطوست كه از آن جمله است: تحلیلات ثانی همراه با شرح ثامسطیوس، السماع الطبیعی و شرح فارابی بر آن، در باره آسمان ( السماء و العالم )، در باره كون و فساد ، كتاب اول تا سوم از كانیشناسی ، الا´ثار العلویه و مابعدالطبیعه . برخی از دیگر ترجمههای او عبارتاند از: قانون ابنسینا در طب؛ المجسطی بطلمیوس؛ برخی رسائل كندی مثل رسالهالعقل و المعقول ، رساله فی ماهیه النَّوم و الرّؤیا ، رساله الماهیات الخمس ؛ كتاب المناظر تألیف ابنهیثم (متوفی 430)؛ چهار رساله كوتاه در علوم طبیعی از اسكندر اَفرودیسی ؛ رساله فی حساب الجبر و المقابله از محمد خوارزمی (متوفی 232)؛ الموجز فی الفلك از فرغانی و كتاب منحول ارسطویی العلل (<دائره المعارف فلسفه راتلج >، ذیل "Islamic philosophy","Gerard of Cremona"؛ كاپلستون، ج 2، ص 206؛ عقیقی، ج 1، ص 115؛ حایك، ص 577 ـ 588.(
6) ابراهیمبن عِزرا معروف به ابنعزرا * (484ـ562/ 1091ـ 1167). وی از نخستین مترجمان آثار عربی به عبری بود و سبب گسترش اندیشه و دانش مسلمانان و یهودیان مشرق زمین در میان یهودیان اروپایی شد. ترجمه شرح بیرونی بر زیج خوارزمی از عربی به عبری یكی از مهمترین كارهای اوست. وی همچنین دو رساله در احكام نجوم ترجمه كرد. به نوشته برخی منابع، ترجمهها و نوشتههای ابنعزرا در علم نجوم موجب آشنایی دانشمندان اروپایی با دانستهها و دستاوردهای منجمان و ریاضیدانان مسلمان و عربزبان گردید (عقیقی، ج1، ص 95؛ وات، ص63؛ دائره المعارف بزرگ اسلامی ، ذیل «ابنعزرا»؛ نیز رجوع كنید به حایك، ص562 ـ563).
برخی دیگر از مترجمان این دوره عبارتاند از: رابرت چستری (روبرتوس كتنسیس/رابرت كتونی) كه به تشویق و اهتمام پطرس مكرّم نخستین بار قرآن را به لاتینی ترجمه كرد، افلاطون تیولی (پلاتوی تیولیایی/ پلاتوی تیبوری) ، آلفرد ساراشل ، ردولف بروژی/ بروجی ، هوگو سانتالا و پدرو آلفونسو مترجم قصههای شرقی به لاتینی (حایك، ص 208ـ 211، 220، 234؛ عقیقی، ج1، ص111، 113ـ114، 121؛ < دائره المعارف فلسفه راتلج >، ذیل "Translators"؛ نیز رجوع كنید به كرومبی، ج1، ص43، 48ـ49).
از سده پنجم تا هفتم/ یازدهم ـ سیزدهم، جریان ترجمه به لحاظ كمّی و كیفی وسیعتر شد، به طوری كه بسیاری از كتابها و رسالههای علمی و فلسفی یونانیان و مسلمانان از عربی به لاتینی ترجمه شد. در آغاز، كار ترجمه متون یونانی و عربی به سبب مهارت نداشتن مترجمان در زبان عربی و دشواری موضوعها و وجود اصطلاحات دشوار و پیچیده، كاری سخت بود و به كندی پیش میرفت. ترجمهها غالباً تحتاللفظی بود و هرگاه معنای كلمهای ناشناخته بود عین همان كلمه را به حروف لاتینی مینوشتند. ازینرو در قرن هفتم/ سیزدهم، كه مترجمان مهارت بیشتری در زبان عربی یافتند و نیز امكان استفاده مستقیم از آثار به زبان یونانی فراهم آمد، در بعضی از ترجمههای قبلی تجدیدنظر شد (مجتهدی، ص 193؛ كرومبی، ج1، ص 43ـ44).
ب) مرحله دوم از قرن هفتم/ سیزدهم به بعد. در این دوره فعالیتهای ترجمه زیرنظر آلفونس (آلفونسوی) دهم (618ـ682/ 1221ـ 1284)، از حاكمان اسپانیا، ملقب به حكیم، ادامه یافت. وی میخواست در اهتمام به كار ترجمه از مأمون عباسی پیروی كند، ازینرو مترجمان بسیاری را از مسلمان و یهودی و مسیحی به دربار خود خواند. برخی گفتهاند كه وی پنجاه مترجم برای ترجمه كتاب بطلمیوس دعوت كرد و خود ریاست آنها را برعهده گرفت. وجه تمایز این دوره با دوره قبل این است كه دوره اول به «ترجمه از عربی به لاتینی» شهرت داشت، اما این دوره به «ترجمه از عربی به اسپانیایی و رومی» شهرت یافت. مترجمان دربار آلفونس دهم زبان لاتینی را بخوبی نمیدانستند، ازینرو ترجمه به رومی و اسپانیایی مورد توجه قرار گرفت و گاه متنهای ترجمه شده به اسپانیایی، به لاتینی و فرانسوی هم ترجمه میشد. همچنین در دوره اول، ترجمه آثار فلسفی بیشتر مورد توجه بود، اما در دوره دوم، به شاخههای دیگر دانش، از قبیل علم فلك و نجوم و حساب و آثار ادبی و داستانی مانند كلیله و دمنه و هزار و یك شب ، توجه شد. وجه تمایز دیگر آن است كه در دوره اول، سلطه دینی و نظارت روحانیان مسیحی بر جریان نهضت ترجمه حاكم بود، اما در دوره دوم سلطه سیاسی پادشاهان جای آن را گرفت (حایك، ص119ـ120، 124ـ126، مقدمه، ص 8 ـ9).
در مرحله دوم از دوره بزرگ ترجمه، تولدو همچنان مركز اصلی ترجمه و مورد توجه دانشمندان و مترجمان بود. در سیسیل نیز ترجمه متون علمی به عربی، خصوصاً متون فلسفی و نجومی، به دستور و حمایت و تشویق فردریك دوم (590 ـ 647/ 1194ـ1250)، پادشاه ایتالیا، انجام میگرفت (عزیز احمد، ص140ـ141؛ نیز رجوع كنید به ادامه مقاله). از اواخر قرن هفتم/ سیزدهم به بعد، جریان ترجمه از اسپانیا به دیگر مناطق اروپا، مانند جنوب فرانسه، منتقل شد. به دلیل مهاجرت یهودیان آلطبون/ طیبون از گرانادا (غرناطه) به جنوب فرانسه، ترجمه از عربی به عبری نیز رواج یافت (حایك، مقدمه، ص14). به گزارش برخی منابع، محققان یهودی از اوایل قرن هفتم/ نیمه اول قرن سیزدهم به ترجمه و شرح متون عربی پرداختند؛ چنانكه 38 اثر از تفسیرهای ابنرشد (متوفی 595) به عبری ترجمه شد. نخستین آنها تفسیر متوسط ابنرشد بر كتاب العباره است كه یعقوب اهل آناطولی آن را در دربار فردریك دوم در سیسیل ترجمه كرد. از آن پس، در سده هفتم و هشتم/ سیزدهم و چهاردهم، چندین مترجم یهودی در جنوب فرانسه و كاتالونیا و ایتالیا تفسیرهای ابنرشد و آثاری دیگر را به عبری ترجمه كردند. از اواخر سده هفتم/ سیزدهم به بعد، بیشترین ترجمههای متون عربی به لاتینی از روی ترجمههای عبری آنها صورت گرفت (< دائره المعارف فلسفه راتلج > ، ذيل "Islamic Philosophy"؛ حایك، همانجا؛ برای اطلاع بیشتر در باره برخی مترجمان یهودی و ترجمههای ایشان رجوع كنید به حایك، ص 551 ـ563؛ نیز رجوع كنید به ادامه مقاله).
برخی از مترجمان مشهور این دوره عبارتاند از:
1) مایكل (میخائیل) اسكات (ح 576 یا 586 ـ632/ ح 1180 یا 1190ـ1235). از برجستهترین مترجمان و دانشمندان دوره خود بود و در آكسفورد و پاریس تحصیل كرد. اسكات حلقه اتصال ترجمه در دربار فردریك دوم و مركز بزرگ ترجمه در تولدو به شمار میرفت. او به زبانهای یونانی، عربی، عبری و كلدانی بخوبی آشنا بود. سالها در تولدو به ترجمه عربی به لاتینی و گاه عبری به لاتینی مشغول بود. در 624/ 1227 به سیسیل، دربار فردریك دوم رفت و منجم او شد. ترجمههای او عبارت است از: كتاب الهیئه بطروجی (متوفی 581)؛ كتاب الحیوان ابنسینا كه آن را به فردریك دوم هدیه كرد؛ و برخی آثار ارسطو مانند كتاب الحیوان ، كتاب النفس ، فی السماء و العالم ، و مابعدالطبیعه . در برخی منابع، ترجمه تفسیرهای مفصّل ابنرشد را بر این آثار ارسطو به وی نسبت دادهاند. بعضی محققان ترجمههای او را سرآغاز مطالعه عمیق متون ارسطویی دانستهاند. وی همچنین با همكاری تئودور انطاكی ( رجوع كنید به ادامه مقاله) آثار عربی در جانورشناسی را برای فردریك دوم ترجمه كرد (كاپلستون، ج2، ص 206؛ < دائره المعارف فلسفه راتلج >، همانجا؛ عقیقی، ج1، ص116؛ حایك، ص160ـ 165؛ برای اطلاع بیشتر از ترجمههای وی نیز رجوع كنید بهحایك، ص 579، 583 ـ 585، 588).
2) راجر بیكن (611ـ691/ 1214ـ1292). وی راهبی فرانسیسكنی، معاصر آلفونس دهم و از فیلسوفان قرون وسطا بود. بیكن شیفته فرهنگ عربی بود و در مقایسه با دوره رومی (حكومت رومیان) و فرهنگ رومی در غرب، دوره عربی ـ لاتینی و فرهنگ عربی حاكم بر این دوره را ستایش میكرد. وی مرآه الكیمیا و سرّالاسرار را ترجمه كرد (حایك، ص 119؛ عقیقی، ج1، ص121).
3) هرمان آلمانی (هرمان دالماسیایی). وی از مترجمان تولدو بود و در ترجمه، از برخی فلاسفه مسلمان، مثل ابنباجه (متوفی 533)، كمك میگرفت. ترجمههای او عبارتاند از: خطابه ، شعر ، اخلاق نیكوماخوسی و كتاب السیاسه ، همگی از ارسطو. از مقدمه هرمان بر ترجمه كتاب شعر ارسطو، برمیآید كه او ارغنون (كتاب منطق ارسطو)، راكاملاً ترجمه كرده است. شرح فارابی بر كتاب خطابه ارسطو ، تفسیرهای متوسط ابنرشد بر خطابه و شعر و اخلاق نیكوماخوسی ارسطو، و گزیدههایی از خطابه ابنسینا و خطابه فارابی از دیگر ترجمههای اوست (< دائره المعارف فلسفه راتلج >، ذيل "Islamic Philosophy", "Translators" ؛ كاپلستون، همانجا؛ حایك، ص 157ـ159).
4) ابراهیم طُلَیطُلی، معروف به حكیم. وی را ابراهیم یهودی اسپانیایی نیز نامیدهاند. برخی از ترجمههای اوست: هیأه العالم ابنهیثم كه آن را با تصرف بسیار با عنوان السماء و العالم از عربی به اسپانیایی ترجمه كرد و یعقوببن ماهر آن را به عبری و سپس ابراهیم بَلْمِسی آن را از عبری به لاتینی برگرداند؛ الاسراء و المعراج یا معراج محمد صلیاللّهعلیهوآلهوسلم كه آن را به دستور آلفونس دهم از عربی به اسپانیایی ترجمه كرد و به واسطه آن مورد تشویق و تمجید وی قرار گرفت؛ صحیفه الزرقالی كه ترجمه كتاب الاسطرلاب زَرقالی است (حایك، ص 128ـ129).
5) موسیبن طبون، از مترجمان یهودی كه برخی متون عربی را به عبری ترجمه كرد. از جمله ترجمههای او، اصول اقلیدس، قانونالصغیر ابنسینا، تریاق رازی، برخی از تألیفات ابنمیمون (متوفی 601)، و برخی شروح مختصر ابنرشد بر آثار ارسطوست (حایك، ص 560؛ عقیقی، ج 1، ص95).
از دیگر مترجمان این دوره در اسپانیا كه زیر نظر آلفونس دهم كار میكردند، یوحنّا طلیطلی، فرناندو طلیطلی، رونالدو اربی، ابراهیم بُرغُشی، یهوذا بن موسی معروف به حكیم قُرطُبی، ساموئیل طلیطلی بودند (برای اطلاع بیشتر در باره آنان و دیگر مترجمان رجوع كنید به حایك، ص 125ـ133). تئودور انطاكی فیلسوف دربار فردریك دوم كه تلخیص ابنرشد را ترجمه كرد و ویلیام اهل لونا كه احتمالاً از مترجمان دربار فردریك دوم بود، نیز از مترجمان این دوره در ایتالیا بودند. ویلیام تفسیرهای متوسط ابنرشد بر ایساغوجی فرفوریوس و بر مقولات و عبارات ارسطو را ترجمه كرد (< دائره المعارف فلسفه راتلج >، ذیل Islamic Philosophy"" ).
به رغم ارتباط بیواسطه با عالم یونانی و فرهنگ و تمدن یونانی و آغاز مجدد ترجمه از یونانی به لاتینی از نیمه دوم سده هفتم/ سیزدهم، كار ترجمه از عربی، هرچند نه به میزان گذشته، همچنان ادامه داشت (حایك، مقدمه، ص 13). از مترجمان سده هشتم/ چهاردهم، آرنالدو ویلانووایی است كه اسرار الكیمیا اثر محمدبن زكریا رازی، پنج كتاب از كندی، رسائلی از قُسطابن لوقا (متوفی ح 300) و ابنسینا و كتاب الصَیدله از ابوالصَّلتدانی و سه كتاب از جالینوس را از عربی ترجمه كرد (عقیقی، ج1، ص121). در سده نهم/ پانزدهم، توجه مجدد به متون كهن، محققان را به جستجوی دقیقترین تفسیرهای این متون وادار ساخت، ازینرو محققان یهودی نیز برخی از آثار ابنسینا و بویژه ابنرشد را مجدداً ترجمه كردند. از اوایل قرن دهم/ شانزدهم، متون فلسفی عربی بار دیگر مستقیماً به لاتینی ترجمه شد. به سبب توجه به این امر، آموزش عربی در غرب پایهگذاری شد و با تأسیس كرسیهای زبان عربی در دانشگاههای اروپایی [ و در نتیجه سهولت استفاده از متون عربی ] تفكر اسلامی دوباره مورد توجه قرار گرفت. این جریان تا به امروز هم ادامه داشته است (< دائره المعارف فلسفه راتلج >، همانجا). با ظهور صنعت چاپ، انتشار ترجمههای لاتینی از منابع عربی خصوصاً در سده نهم و دهم/ پانزدهم و شانزدهم بیشتر شد. اكنون بسیاری از این ترجمهها موجود است (حایك، مقدمه، ص11؛ برای اطلاع از فهرست مترجمان و ترجمههای آنان رجوع كنید به همان، ص577 ـ 588).
منابع: (60) عبدالامیر اعسم، «الاستشراق الفلسفی و انتقال الفلسفه العربیه الی اللاتین فیالعصر الوسیط»، الاستشراق ، ش 3 (1989)؛ (61) امیل بریه، تاریخ فلسفه: قرون وسطی و دوره تجدد ، ترجمه و تلخیص یحیی مهدوی، تهران 1377 ش؛ (62) سیمون حایك، تعرّبت... و تغرّبت، او، نقلالحضاره العربیه الی الغرب ، لبنان 1987؛ (63) دائره المعارف بزرگ اسلامی ، زیرنظر كاظم موسویبجنوردی، تهران 1367 ش ـ ، ذیل «ابنعزرا» (از شهناز رازپوش)؛ (64) ژان سواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی ، ترجمه نوشآفرین انصاری (محقق)، تهران 1366 ش؛ (65) عزیز احمد، تاریخ سیسیل در دوره اسلامی ، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران 1362 ش؛ (66) نجیب عقیقی، المستشرقون ، قاهره 1980ـ1981؛ (67) آلیستر كامرون كرومبی، از اوگوستن تا گالیله ، ج 1، ترجمه احمد آرام، تهران 1371 ش؛ (68) دیوید لیندبرگ، سرآغازهای علم در غرب ، ترجمه فریدون بدرهای، تهران 1377 ش؛ (69) كریم مجتهدی، فلسفه در قرون وسطی: مجموعه مقالات ، تهران 1379 ش؛ (70) مدارس و دانشگاههای اسلامی و غربی در قرون وسطی ، زیر نظر كریم مجتهدی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1379 ش؛ (71) یوسف كرم، تاریخ الفلسفه الاوربیه فیالعصر الوسیط ، قاهره 1946؛
(72) Jill N. Claster, the Medieval experience: 300-1400, New York1982; (73) Frederick Charles Copleston, A History of Philosophy, vol.2: Augustine to Scotus, London, 1976; (74) Routledge encyclopedia of philosophy, ed. Edward Craig, London: Routledge, 1998, s.v. "Gerard of Cremona" by. Mark D. Jordan,"Islamic philosophy: transmission into Western Europe" by Charles Burnett; (75) W. Montgomery Watt, The influence of Islam on Medieval Europe, Edinbrough 1972.