نام کتاب : پرتو ولايت نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 170
شورا خليفه
دوم دستور داد آن شش نفر مجلس شورا را تشكيل دهند و از بين خودشان يك نفر را براى
خلافت انتخاب كنند. در آن جلسه شرايطى را براى حضرت على عليه السّلام تعيين كردند
و گفتند: «شما را به شرطى به خلافت برمىگزينيم كه پس از عمل به كتاب و سنت
پيغمبر، سنت شيخين را نيز رعايت كنيد».
حضرت
عليه السّلام گفتند: «آن دو نفر (شيخين) هرچه گفتند، نظر خودشان است و براى من، پس
از كتاب خدا و سنت پيغمبر، نظر خودم حجت است».
آن
شش نفر گفتند: «حال كه شرط ما را قبول نمىكنيد، شما را انتخاب نمىكنيم».
سپس
به خليفه سوم اين پيشنهاد را دادند و او هم تمام شرايط را پذيرفت و در نهايت با او
بيعت كردند.
هريك
از افرادى كه در آن جلسه حضور داشتند، كانديداى خلافت بودند و هر كدام خود را
معرفى مىكردند. ابن حجر كلام مولا امير مؤمنان عليه السّلام را ذكر مىكند.
حضرت
مىگويند: «انشدكم باللّه هل فيكم أحد أقرب إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله
في الرحم منّي، و من جعله نفسه، و أبناءه أبناءه، و نساءه نساءه، غيري؟ قالوا:
اللّهم لا»[1]؛ «من شما
را به خدا سوگند مىدهم، آيا در بين شما شخصى نزديكتر از من به پيغمبر صلّى اللّه
عليه و آله، از جهت رحم، وجود دارد كسى كه [آنقدر به پيغمبر نزديك باشد كه
پيامبر] او را نفس خودش قرار داده باشد و فرزندان او را فرزندان خود بشمارد و زنان
او را زنان خودش بداند. همگى به اتفاق گفتند: نه!».
ابن
حجر مىگويد: «حضرت امير عليه السّلام در آن جلسه مهم، خود را نفس پيغمبر صلّى
اللّه عليه و آله معرفى كرد و همه حاضران پذيرفتند كه او نفس پيغمبر صلّى اللّه
عليه و آله است».
واحدى-
كه يكى از مفسران بزرگ است- نقل مىكند كه «أبناؤنا» يعنى حسن و حسين و مراد از
«نساءنا» فاطمه و مقصود از «أنفسنا» على بن ابى طالب عليهم السّلام است.[2]
علامه
حلّى با همين بيانات ولايت بلافصل امام امير مؤمنان عليه السّلام را پس از