اَمیرْكَبیر، محمدتقی
فراهانی (۱۲۲۲- ۱۲۶۸ق/
۱۸۰۷-۱۸۵۲م)، سیاستمدار و
صدر اعظم عهد ناصرالدین شاه قاجار. وی در هزاوه در اطراف فراهان دیده
به جهان گشود (آدمیت، امیركبیر ... ، ۱۹؛ اقبال آشتیانی،
میرزا تقی خان ... ، ۱). برخی به وی نسبت سیادت
داده، و خاستگاه خانوادۀ او را كرمانشاه دانستهاند (اورسل، ۲۶۳؛ بروگش،
۱/ ۲۶۷؛ گوبینو، «میرزاتقی خان امیر»،
۳۰). پدرش كربلایی محمدقربان كه از خانوادهای پیشهور
در هزاوه بود (آدمیت، همان، ۲۰)، نخست به عنوان آشپز به خدمت میرزا
عیسى قائم مقام (د ۱۲۲۶ ق/
۱۸۱۱ م) درآمد و سپس در دستگاه فرزند او میرزا
ابوالقاسم قائم مقام ناظر آشپزخانه شد. اقبال آشتیانی معتقد است كه
كربلایی محمدقربان در اواخر عمر قاپوچی قائم مقام شد (همانجا).
وی تا هنگام قتل قائم مقام (۱۲۵۱ ق/
۱۸۳۵ م) نیز زنده بود (ثقفی،
۱۱۰). دربارۀ تاریخ دقیق ولادت امیر اختلاف است، ولی سال
۱۲۲۲ ق به نظر درستتر میرسد (آدمیت، همان،
۲۲؛ امیرخیزی، ۹۱). بر این اساس
میرزا تقی خان در هنگام مرگ بیش از ۴۶ سال نداشته
است. مادر وی فاطمه سلطان، ملقب به معصومه (آدمیت، همان،
۲۱؛ قاسمخانی، ۲۶۰) كه در تمام اسناد عهد
صدارت امیر از وی به «والدۀ امیرنظام» تعبیر شده
است و ظاهراً در اواخر عمر با علی محمدخان قاجار وصلت كرده بوده ( اسناد
مكمل ... ، ۱۵۷/ ۳۸۹)، در صفر
۱۲۷۶/ سپتامبر ۱۸۵۹ هنوز حیات
داشته است (اقبال آشتیانی، همان، ۳۷۶).
محمدتقی دوران كودكی را در
خانوادۀ قائم مقام به خانه شاگردی سپری كرد و سپس مأمور محاسبۀ فیلخانۀ او شد
(همان، ۴، ۶). داستان معروف فرا گرفتن درس به هنگام خدمت به فرزندان
قائم مقام كه به تواتر در منابع به آن اشاره شده، حاصل همان ایامی است
كه به خانه شاگردی مشغول بوده است (امیر خیزی، همانجا).
در این ایام هوش و استعداد محمدتقی در نامهنگاری موجب
اعجاب قائم مقام شد (فتحی، ۴۰۸) و او را بر آن داشت تا از
آن جوان در امور دبیری بهره جوید. به این ترتیب
محمدتقی به تدریج با رجال سیاسی آن روزگار آشنا گردید
(تقیزاده، ۱۴۰) و به زودی توانست حتى خود را به
شاه بنمایاند («مكاتبات محمدشاه ... »، a۶۷). پس از چندی
به سبب دقت و صحت در كار، گویا در ۱۲۴۹ ق (قس: ایرانیكا،
I/ 959، كه ۱۲۵۱ق آورده است) فرمان مستوفیگری
یافت («مكاتبات امنا ... »، ۴۸). پس از مدتی از خدمت قائم
مقام مرخص شد و به جمع مستوفیان محمدخان زنگنۀ امیرنظام
(د ۱۲۵۷ق/ ۱۸۴۱م) پیوست.
گفتهاند كه محمدتقی پیش از ورود به دستگاه امیرنظام، مدتی
را نیز در خدمت قهرمان میرزا، برادرشاه گذرانیده بود
(اعتمادالسلطنه، خلسه، ۷۶). گویا كنارهگیری وی
از خدمت قائممقام به خواستۀ خود قائممقام بوده است (نادرمیرزا، ۵۰). به هر حال،
محمدتقی در كنار شخصیتی چون امیرنظام، با عنوان مستوفی
نظام میتوانست به خوبی قابلیتهای خود را نشان دهد، به ویژه
كه عباس میرزا به امیرنظام توصیه كرده بود تا از وجود شخصی
همچون میرزاتقی كه «سررشتۀ معاملات سنواتی» را دارد،
بهره جوید (قائم مقام، ۸۹).
پس از قتل گریبایدوف، وزیر
مختار روس (۱۲۴۴ق/ ۱۸۲۸م)، چون
مقرر شد هیأتی به سرپرستی خسرو میرزا برای عذرخواهی
از این واقعه راهی روسیه شود، میرزاتقی كه بیش
از ۲۳ سال نداشت، در سلك همراهان امیرنظام قرار گرفت (تقیزاده،
همانجا). اگرچه میرزاتقی در مذاكرات سیاسی نقش چندانی
نداشت، اما فرصت یافت تا از مؤسسات آموزشی، فرهنگی و صنایع
روسیه بازدید كند (لورنتس، 87). میرزا ابوالقاسم قائم مقام در
منشآت خود (ص ۱۶۱) به موقعیت خوبی كه در مسكو و سنت
پترزبورگ برای محمدتقی فراهم شده بود، اشاره میكند و آن را حق
وی میشمارد. وی پس از مراجعت از این سفر ملقب به «میرزا»
و «خان» شد (EI1, V/ 516).
میرزا محمدتقی خان یك
بار دیگر نیز همراه امیرنظام به روسیه رفت و سرپرستی
این هیأت را ناصرالدین میرزای ولیعهد برعهده
داشت. امپراتور روسیه نسبت به میرزا محمدتقی عنایتی
خاص نشان داد و هدیهای نیز برای او فرستاد (هدایت،
روضة الصفا، ۱/ ۱۹۷؛ اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ،
۲۰۲).
سفر دیگری كه نقش سازندهای
در شخصیت میرزامحمدتقی ایفا كرد، سفارت او به ارز روم در
پی پدید آمدن بحران در روابط ایران و عثمانی و دعاوی
ارضی دولت اخیر است (همو، تاریخ ... ، ۳/
۱۲۶۷) كه با هیأتی رهسپار آنجا شد. نخست قرار
بود میرزا جعفرخان مشیرالدوله (د ۱۲۷۹ ق/
۱۸۶۲ م) مأمور این كار شود، اما به علت بیماری
از حضور در این جمع بازماند و میرزا تقی خان در صفر
۱۲۵۹ طی فرمانی از سوی محمدشاه برای
این كار در نظر گرفته شد ( اسناد و مكاتبات ... ، ۲/
۲۰۲). وی با رتبـۀ سرتیپی در رأس
۲۰۰ تن از رجـال سیاسی ـ نظامی ایران
رهسپار ارزروم شد (هدایت، همان، ۱۰/ ۲۹۵؛
سپهر، ۳/ ۴۹-۵۰). پس از ورود ایشان به ارزروم
دولت عثمانی خواست مخارج هیأت را قبول كند، ولی میرزا تقی
خان از پذیرش آن سرباز زد (هدایت، همان، ۱۰/
۲۹۶؛ سپهر، ۳/ ۵۰). مذاكرات ارزروم به طور
متوالی و هر بار در منزل یكی از نمایندگان ۴ كشور ایران،
عثمانی، روس و انگلیس پی گرفته میشد. چون مذاكرات طولانی
شد، میرزا تقی خان ۱۷۰ تن از ملازمان خود را به ایران
بازگرداند (نک : هدایت، همانجا).
متن كامل این مذاكرات را بعداً به
دستور میرزا تقی خان نوشتند و اكنون موجود است («گزارشهای میرزا
تقی خان ... »، ۲۱۱-۳۷۱). یكی
از وقایع مهم در این مأموریت كه انعكاس مثبتی در انظار بیگانگان
نسبت به ایرانیان داشت، واقعۀ حملۀ اهالی
ارزروم به منزل هیأت ایرانی است. گویا حاجی میرزا
آقاسی به میرزاتقی خان گفته بود تا از عثمانی بخواهد كه
مسجدی برای شیعیان در بغداد بنا كند، اما امیر كه
احتمالاً از پیامدهای اجرای این فرمان نگران بود، كار را
به تعلل گذرانید تا حاجی با دستور اكید او را وادار به اقدام
كرد و بر اثر این درخواست، مردم شهر بر او شوریدند (جهانگیر میرزا،
۲۸۹؛ قس: سپهر، ۳/ ۵۱؛ كرزن، رابرت، «میرزا
تقی خان ... »، ۴۵۴) و چند نفر را كشتند و زخمی
كردند و آنچه توانستند به یغما بردند (امیركبیر،
۴۶). پس از كشمكشها و مداخلۀ قوای نظامی عثمانی
غائله ختم شد (هدایت، همان، ۱۰/ ۲۹۹،
۳۰۱-۳۰۲) و نمایندگان روسیه و
انگلستان برای عذرخواهی نزد میرزا تقی خان آمدند (سپهر،
۳/ ۵۴-۵۵)، ولی او به علت اهانتی كه
شده بود، تصمیم به ترك ارزروم گرفت و سرانجام باب عالی، عارف پاشا را
از دربار عثمانی برای عذرخواهی نزد او فرستاد. این عمل
موجب تثبیت و تقویت موقعیت ایران شد؛ ولی از آنجا
كه احتمال میرفت این امر سبب برهم خوردن توازن در گفت و گوها شود، وزیر
مختار انگلیس آشكارا از دولت ایران خواست تا با صدور حكمی امیر
را موظف به امضای عهدنامه كند ( اسناد قدیمۀ سال
۱۲۵۶-۱۲۶۲ق؛ اسناد و مكاتبات،
۲/ ۲۱۵-۲۱۷). پیش از آن نیز
حاجی میرزا آقاسی، میرزا تقی خان را كه رابرت كرزن
(همان، ۴۵۳)، منشی هیأت انگلیسی، او را
برجستهترین شخصیت حاضر در مذاكرات خوانده بود، به سبب درشتگویی
در مجالس گفت و گو هشدار داده («مكاتبات صدراعظم و وزیر امور خارجه ... »، a۱۳۴)،
و میرزا تقی خان طی نامهای گلهآمیز تصریح
كرده بود كه جز بیانِ دقیق نظریات دولت ایران و شخص
صدراعظم كاری نکرده است. لحن او در این نامه حكایت از روحیۀ خستهاش
به علت مداخلههای بیجای روس و انگلیس دارد («مكاتبات
صدراعظم از ۹ شوال ... »، a۱۹). سرانجام، مذاكرات به مرحلۀ امضای
یادداشت تفاهم و پیشنویس عهدنامه رسید و محمدشاه طی
فرمانی به میرزا تقی خان اجازه داد تا در ۸ مسألۀ مورد
منازعه اقدام نماید ( اسناد و مكاتبات، ۲/
۲۱۳-۲۱۴) و به این ترتیب معاهدۀ
ارزروم منعقد گردید. این اقامت نسبتاً طولانی به امیر این
فرصت را داد تا از نزدیك با تحولات جامعۀ عثمانی
پس از اصلاحات موسوم به «تنظیمات» كه از شعبان
۱۲۵۵/ اكتبر ۱۸۳۹ آغاز شده بود،
آشنا گردد (واتسن، 365؛ لورنتس، 88).
پس از مرگ محمدشاه (۶ شوال
۱۲۶۴ ق/ ۵ سپتامبر ۱۸۴۸م)
شاه جدید ــ ناصرالدین میرزا كه در آذربایجان بود ــ از میرزا
تقی خان ــ كه در آن زمان منصب وزارت نظام آذربایجان را داشت ــ خواست
تا مقدمات ورود او به تهران را فراهم كند. میرزا تقی خان بدین
منظور با اجازۀ شاه (اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ،
۲۰۵-۲۰۶)، مبلغی از بازرگانان تبریزی
وام گرفت (آدمیت، امیركبیر، ۵۲؛ قس: اعتمادالسلطنه،
خلسه، ۷۹، كه كوشیده است تا نقشی نیز برای
كنسول روسیه در اخذ این وام قائل شود).
اردوی ناصرالدین شاه در
۱۹ شوال ۱۲۶۴ از تبریز به راه افتاد
(اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان، ۹۹). وی
در باسمنج، میرزا تقی خان را به امیرنظامی منصوب كرد و به
این وسیله اعتماد خود را به او آشكار ساخت (هدایت، روضة الصفا،
۱۰/ ۳۵۹). امیرنظام در این سفر درایت
بسیار نشان داد و اردوی شاهی را با نهایت نظم به تهران
رسانید (نک : امیر معزی، ۲۶۳-
۲۶۹). پس از ورود شاه به تهران و جلوس بر تخت سلطنت، امیرنظام
منصب صدارت یافت و لقب اتابك اعظم و امیركبیر گرفت
(اعتمادالسلطنه، صدر التواریخ، ۲۰۷؛ سپهر، ۳/
۱۸۹-۱۹۰؛ نیز نک : واتسن، 366). امیر
از پذیرش لقب صدراعظم امتناع كرد و به همان لقب امیرنظام بسنده كرد
(كرزن، جرج، ۱/ ۵۵۷، حاشیه). وی در گام نخست
به اجرای پارهای اصلاحات اساسی پرداخت و بسیاری از
حكام و والیان را عزل، و گروهی جدیـد را بـه حكومـت و امـارت
منصـوب كـرد (نک : اعتمادالسلطنه، مرآة ... ، ۲/
۱۰۴۹-۱۰۵۰). در همین
روزگار به سبب ازدواجش با عزتالدوله خواهر ناصرالدین شاه توانست از بدگوییهای
درباریان آسوده شود و به علاوه بر حوادث و مسائل حرم نیز وقوف یابد
(صدیقالممالك، ۱۰۰).
نخستین گرفتاری امیر
در آغاز صدارتش، شورش حسن خان سالار فرزند اللٰهیار آصفالدوله بود كه
در رمضان ۱۲۶۴، چند روز پیش از مرگ محمدشاه، در
مشهد سر به عصیان برداشت. این شورش كه به رقابت دیرین میان
دو شاخۀ دولو و قوانلوی قاجار تعبیر میگردید، موجب هراس
قوانلوها، به ویژه مهد علیا مادر ناصرالدین شاه شد (آناركولُوا،
27). امیر نخست كسانی را ظاهراً برای مذاكره نزد سالار فرستاد،
ولی نتیجهای به دست نیامد. سرانجام، وی با فرستادن
نیرو، سالار را سركوب كرد (آدمیت، همان، ۲۳۵؛ نامههای
امیركبیر، ۱۶۰، ۱۹۷،
۱۹۸؛ «مكاتبات حاج میرزا آقاسی ... »،
۷۹؛ نیز نک : F. O. 60/ 145). قاطعیت امیر در
این كار، دیگر مدعیان سلطنت را نیز خاموش كرد، ولی
برخی از نویسندگان اشغال منطقۀ قطور توسط دولت عثمانی را
ناشی از ضعف حاكمیت ملی دولت ایران بر اثر شورش سالار
دانستهاند (واتسن، 378).
حادثۀ مهم دیگر
این دوره، شورش فوج قهرمانیه بر ضد امیر بود كه بنابر عواملی
متعدد رخ داد (اعتمادالسلطنه، تاریخ، ۳/
۱۶۹۴؛ بامداد، ۱/ ۲۱۲؛ تقیزاده،
۱۴۲؛ صدیق الممالك، همانجا؛ جهانگیر میرزا،
۳۳۳). شورشیان خواهان عزل و قتل امیر شدند، ولی
كاری از پیش نبردند و با مساعی آقاخان نوری و میرزاابوالقاسم
امام جمعه، غائله آرام گرفت. امیر بعداً آن فوج را تنبیه كرد و به عزل
و نصب امرای لشكری وكشوری دست زد («گزارشها و مكاتبات و بعضی
... »، ۳؛ واتسن، 377؛ وقایع اتفاقیه، ۱/
۱۱۳؛ برای همراهی وزیرمختار روسیه با
شورشیان، نک : اقبال آشتیانی، همان، ۳۳۷-
۳۳۸؛ هدایت، همان، ۱۰/
۴۰۲-۴۰۳). در این زمان طرفداران باب به
ترویج عقاید او و تحریك مردم برخاستند و دربعضی نقاط،
سران ایشان آشكارا به معارضه با دولت پرداختند، تا آنجا كه امیر به
مقابله برخاست و باب را به امضای تكذیب نامۀ دعوی خویش
واداشت؛ سپس هم به فتوای علما او را اعدام كردند («مكاتبات و گزارشها ... »،
a۵۹؛
كسروی، ۵۱-۵۲؛ وقایع اتفاقیه، ۱/
۳؛ افراسیابی، ۹۰-۹۳؛ یزدانی،
۱۳؛ نیز نک : اعتضادالسلطنه، ۹۷؛ واتسن، 386). در
این ایام امیر مصلحت چنان دید كه برای تثبیت
اقتدار سیاسی دولت، شاه را به سفر در داخل ایران تشویق
كند و خود او را همراهی نماید. با آنکه وزرای مختار روس و انگلیس
با این كار مخالف بودند، ولی امیر سخن خود را پیش برد و
وزرای مختار دو دولت نیز در این سفر شاه و امیر را همراهی
كردند. در همین سفر اولین اقدام شاه برای تحدید اختیارات
صدراعظم صورت گرفت و امور مربوط به خارجه در ایران را از دست امیر
خارج گردانید («خلاصۀ نوشتجات ... »، a۵۵؛ اقبال آشتیانی، همان،
۲۴۱-۲۴۲).
در بعد سیاست خارجی و روابط
با نمایندگیهای دول بیگانه در ایران نیز فعالیتهای
امیر بنیادی، و متكی بر حفظ منافع ملی و حاكی
از علم و اطلاع و تسلط او بر عرف بینالمللی است. اگرچه پیش از
امیر نیز دولت ایران دارای وزیر امور خارجه بود، ولی
در عهد او وزارت امور خارجه به عنوان نهادی مشخص بنیان نهاده شد و
نخستین كاركنان آن را امیر خود انتخاب كرد و ساختمانی برای
آن در نظر گرفت (آناركولوا، 159؛ «مكاتبات صدر اعظم امیركبیر ... »، b۱۱۳).
وزارت امور خارجه از ۱۲۶۵ تا
۱۲۶۷ق در دست خود او بود و از این تاریخ، میرزا
محمدعلی خان را به منصب «وزارت مهام دول خارجه» منصوب كرد (همان، a۹۳).
از كارهای امیر در این دوران، بازداشتن سفرای بیگانه
از مداخله در امور داخلی ایران (زریاب، ۱۷۲؛
اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، ۲۱۹؛ نیز نک : امیرمعزی،۳۴۶-۳۵۵)،
اهتزاز پرچم ایران در كشورهای دیگر به طور دائم (اعتمادالسلطنه،
همان، ۲۱۳؛ رشدیه، ۴۴۳) و گسیل
داشتن نمایندگان دائمی سیاسی برای تأسیس
سفارتخانه و نمایندگی به لندن، پترزبورگ، بمبئی، استانبول و تفلیس،
به رغم مخالفت روسیه (آدمیت، امیركبیر،
۵۱۰؛ «مكاتبات صدراعظم امیركبیر ... »، a۷۳،
a۸۱)
و تدوین دستور عمل برای مذاكرات با وزرای مختار دول بیگانه
(«بعضی از مراسلات ... »، ۱۱۹)، اتخاذ روشی برای
كسب اخبار و اطلاعات از سفارتهای بیگانه كه باعث بیم و رعب
مداخله جویان خارجی شد (نک : امیر معزی،
۳۴۷- ۳۴۸؛ «خلاصۀ نوشتجات»، b۴۶،
a۴۷)،
نظارت بر رفت و آمد بیگانگان و مرسوم كردن اخذ تذكره برای آنها
(آناركولوا، 110) را میتوان یاد كرد. وی همچنین به آموزش
و تربیت مأموران ایرانی مقیم خارج از كشور عنایت
خاص داشت و میكوشید آنها را از میان شایستهترین
افراد انتخاب كند («دو نامه ... »، ۵۳، ۵۸؛ «مكاتبات حاج
میرزا آقاسی»، b۳۱، b۳۴؛ «مكاتبات و
نامهها ... »، b۹۱؛ «مكاتبات صدراعظم از ۲۴ شوال ... »، b۱۷،
a۲۵؛
اقبال آشتیانی، «امیركبیر ... »، ۴۳). امیر
در سیاست خارجی از اصول خاصی پیروی میكرد و
از سیاست موازنۀ منفی سود میبرد و با اعطای هرگونه امتیاز به بیگانگان
مخالف بود و در عین حال از سیاست بهرهگیری از نیروی
سوم و توسعۀ روابط متعادل با كشورهای جهان طرفداری میكرد (كاوۀ جبلی،
۱۰۸، ۱۱۱، ۱۳۲؛ آدمیت،
همان، ۴۶۷- ۴۶۸).
مسألۀ افغانان و
سرزمینی كه سپس افغانستان نام گرفت، به روزگار امیر و به اعتقاد
جازم او، به رغم مواضع انگلستان، مسألهای داخلی محسوب میشد.
با آنکه انگلستان همواره امیر را هشدار میداد تا از «دخل و تصرف در
امورات» هرات خودداری كند («مكاتبات صدراعظم امیركبیر»، b۱۱۳)،
ولی امیر مصمم بود تا افغانان را به پشتیبانی دولت ایران
دلگرم ساخته، از نزاعهای قبیلهای ــ كه لابد انگلستان بنابر
سنت سیاسی خود بدان دامن میزد ــ باز دارد؛ چنانکه یار
محمدخان و سپس پسر او صید محمدخان حاكم هرات را عملاً به اطاعت و تبعیت
از حكومت خراسان واداشت، و از كهندل خان و پسرش سلطان علی خان در قندهار، و
دوست محمدخان حاكم كابل خواست مراودات خود را با انگلستان قطع كنند، یا تا
تثبیت موقعیت سیاسی و نظامی ایران، با انگلیسیان
مماشات كنند (آدمیت، امیركبیر، ۶۱۳،
۶۱۶- ۶۱۸،
۶۳۴-۶۳۵، ۶۳۸؛ «نامهها و
فرامین ... »، a۵۶، a۱۳۲). وی
دربارۀ سیستان و بلوچستان نیز همین سیاست را پیش
گرفت تا به آرامی به بسط قدرت دولت مركزی در میان عشایر
آن منطقه كه تحت نفوذ انگلیسیان بودند، بپردازد (آدمیت، همان،
۲۴۸-۲۵۴).
روابط با انگلستان
تحول در روابط ایران و انگلستان
به روزگار امیر با ورود سرگرد شیل [۱]كه پس از دو سال مرخصی
به ایران بازگشت، آغاز شد. شیل در بدو ورود از وزارت امیر اظهار
خشنودی كرد («خلاصۀ نوشتجات»، a۱۲۱)، ولی مداخلۀ آشكار
و نهان سفارت انگلیس در امور ایران، امیر را به مقابله واداشت و
بدین سبب نسبت به خواستهای سفارت بیتوجهی كرد و امور آن
را معطل گذاشت (همان، b۱۱۶،a۱۲۲). این
برخورد موجب اعتراضات پیاپی سفارت و واكنش شیل شد («نامهها و
فرامین»، b۳۵، a۳۷؛ «خلاصۀ نوشتجات»، b۱۳۰).
نخستین موضوع مورد مناقشه، تعریف حق و حدود حاكمیت ایران
بر خلیج فارس بود. امیر همواره میكوشید سیطرۀ ایران
را بر نواحی جنوبی خلیج فارس تثبیت كند و برای این
كار، برخی كارگزاران دولت در آن مناطق را تغییر داد (آناركولوا،
112). وی در این زمان با طرح مسألۀ الغای
تجارت برده در خلیج فارس توسط دولت انگلستان روبهرو شد و در پی آن
نمایندۀ این كشور در ربیع الثانی ۱۲۶۵
به دولت ایران اطلاع داد كه ناوگان انگلیسی، كشتیها را در
این آبها جستوجو و توقیف میكند. امیر به شدت به مخالفت
برخاست و آن را سلب حاكمیت ایران و مخالف قوانین اسلامی
دانست و هشدار داد كه این كار موجب میشود كه روسها نیز درصدد
كسب امتیاز برآیند («خلاصۀ نوشتجات»، b۱۲۲، a۱۲۳؛
«مكاتبات حاج میرزا آقاسی»، b۶۸؛ آدمیت،
همان، ۵۲۵). با آنکه وی موافقت كرد در یك دورۀ
۴ ماهه ناوگان انگلیسی با حضور مأموران ایرانی، كشتیها
را بازرسی كند، ولی بعداً این كار را موقوف كرد و اعلام داشت كه
به حكمرانان فارس و خوزستان دستور داده است از حمل و نقل بردگان ممانعت كنند
(«خلاصۀ نوشتجات»، b۱۳۰؛ «مكاتبات صدراعظم امیركبیر»،
a۶۴،
b۶۶).
اما كوششهای شیل و توسل او به ناصرالدین شاه موجب شد تا امیر
بپذیرد كه مدت ۱۱ سال ناوگان انگلیسی با حضور یك
صاحب منصب ایرانی به بازرسی كشتیها بپردازد (نک : قرارها
... ، ۸۱-۸۲).
موضوع دیگر، درخواستهای
مكرر سفارتهای روس و انگلیس دربارۀ صرفنظر كردن
از تنبیه مجرمان بود كه امیر این را نیز به شدت رد كرد و
آن درخواستها را مداخله در امور ایران دانست («مكاتبات حاج میرزا آقاسی،
۵۱). این معنی با اخذ تابعیت ایرانیان
از سفارت انگلیس مرتبط بود كه به طور خاص در پناهندگی برخی
افراد و اعضای خاندانهای مشهور («اسناد و فرامین ... »، a۳۶۵؛
«رسالۀ بهاءالملك ... »، ۱۹۴، ۱۹۷-
۱۹۹؛ «خلاصۀ نوشتجات»، ۹۶، b۱۳۰؛ «مكاتبات صدراعظم امیركبیر»،
۵۲) و حمایت انگلیسیان از كسانی كه مطرود امیر
بودند (آدمیت، همان، ۲۶۱؛ «مكاتبات حاج میرزا آقاسی»،
b۴۲،
a-b۶۳؛ «خلاصۀ نوشتجات»، a۱۲۲، b۱۲۴؛
«مكاتبات صدراعظم امیركبیر»، b۱۱۵)، جلوهگر
شد. نیز از آنجا كه سفارت انگلیس با اعطای تحت الحمایگی
به مجرمان مختلف (آدمیت، همان،
۵۳۴-۵۳۵) عملاً حاكمیت ملی ایران
را نقض میكرد (نیز نک : «خلاصۀ نوشتجات»، b۱۲۴)،
امیر دستور داد رفتوآمد ایرانیان را به سفارت انگلیس زیر
نظر گیرند (آدمیت، همان،
۵۳۶-۵۳۷؛ «مكاتبات صدراعظم امیركبیر»،
a۱۰۴).
مهمترین عامل درگیری سیاسی سفارت مذكور با دولت ایران،
مسألۀ ارامنۀ تبریز بود كه پس از مرگ محمدشاه، به دلایلی نامعلوم
امور سرپرستی آنان به كنسول انگلیس سپرده شده بود. در این وقت
امیر كلیۀ احكام صادره از جلوس ناصرالدین شاه در تبریز تا ورود او به
تهران را لغو كرد و سپس به دولت انگلستان نیز اطلاع داده شد كه امور ارامنه
منحصراً در اختیار دولت ایران است (آدمیت، همان،
۵۴۰-۵۴۱؛ «مكاتبات حاج میرزا آقاسی»،
b۷۵)
و پس از كشمكشهایی سرانجام امیر توانست از مداخلۀ
سفارتهای بیگانه در امور اتباع ایران و اقلیتهای دینی
جلوگیری کند (F.O.60/ 152؛ «مکاتبات صدراعظم از ۱۹ شوال»، a۵،
b۶).
روابط با روسیه
عصر صدارت امیر صحنۀ
برخورد دو دولت ایران و روسیه بر سر مسائل اقتصادی و مرزی
بود. نخستین برخورد بر سر امتیاز شیلات ایران ایجاد
شد. امیر بدون توجه به آنکه روسیه در عصر محمدشاه طی قراردادی
آن را به اجاره گرفته است و به استناد آن به مداخله در امور شیلات ایران
میپرداخت، آن را به بازرگانی ایرانی واگذاشت و دولت روسیه
كاری از پیش نبرد (تیموری، ۲۸۸). موضوع
دیگر، مخالفت شدید امیر با محافظت انبار تجارتخانۀ روسیه
در استراباد توسط نیروی نظامی روس، و نیز ایجاد بیمارستانی
توسط روسها در سواحل شمالی ایران بود. این انبار پس از تجدید
ساختمان رسماً به دولت روسیه به اجاره داده شد (همو، ۲۶۷-
۲۶۸؛ آدمیت، همان، ۴۷۵). دولت روس در
هر دو مورد به اعتراض برخاست، ولی امیر، صدراعظم روسیه را قانع
كرد كه این كارها به سود هیچ یك از دو دولت نیست («خلاصۀ
نوشتجات»، b۴۶، b۴۷؛ تیموری،
۲۶۹-۲۷۳؛ F.O.۶۰/ 145).
اوج درگیری میان روس
و دولت ایران بر سر مسألۀ آشوراده رخ داد. روسها آنجا را در ۱۲۵۸ ق/
۱۸۴۲م تصرف كرده بودند و امیر میكوشید
دست آنها را قطع كند. در این میان، مهدی قلی میرزا
حاكم مازندران، كنسول روسیه را به جانبداری از اشرار متهم كرد (آدمیت،
همان، ۴۹۴-۴۹۵) و گروهی از تركمانان یموت
به قوای روسیه در آشوراده حمله كردند و عدهای را به قتل
رساندند؛ روسها نیز مجدداً قوایی در آنجا پیاده كردند و
از امیر خواستند تا حاكم مازندران را عزل كند (وثوق زمانی،
۳۷-۴۰؛ اسنادی ... ،
۱۵۹-۱۶۱). نزاع بالا گرفت و امیر به
مقابله برخاست، ولی سرانجام برای جلوگیری از گسترش نزاع
كه انگلیسیان هم در شعلهور كردن آن بیتأثیر نبودند، به
اجبار به درخواست روسیه گردن نهاد (آدمیت، همان،
۵۰۳؛ آناركولوا، 118-119؛ «خلاصۀ نوشتجات»،
۵۲). افزون بر اینها، مسائل دیگری نیز روابط
ایران و روسیه را در این دوره به تیرگی میكشانید
(«مكاتبات صدراعظم امیركبیر ... »، a۷۰؛ اسناد مكمل،
۱۲/ ۲۴۶؛ «خلاصۀ نوشتجات»، a۴۶،
b۴۸).
روابط با فرانسه
زمینۀ روابط ایران
با فرانسه در دورۀ صدارت امیر، به تلاش برای اجرای معاهدۀ
محرمانۀ ۱۲۶۳ ق/ ۱۸۴۷ م در عصر
محمدشاه بازمیگردد كه طی آن به اتباع فرانسه اجازه داده شده بود كه
در ایران به تجارت بپردازند، ولی اجرای معاهدۀ مذكور
به دلایلی از جمله ایجاد موانع از سوی دولتهای روس
و انگلیس به تعویق افتاده بود. در این وقت كنت دو سارتیژ
[۱]نمایندۀ سیاسی فرانسه به تكاپو افتاد (آدمیت، امیركبیر،
۵۵۳- ۵۵۴، ۵۵۶؛ آناركولوا،
115؛ «خلاصۀ نوشتجات»، a۱۵۷)، اما اقدامات نسنجیدۀ او، و
اعلام جمهوریت در فرانسه و مسألۀ اتباع مسیحی كاتولیك
در ایران، امیر را در وضع نامطلوبی قرار داد و مكاتبات به جایی
نرسید، تا سرانجام كنت كه مواضعش در این باره مبهم و متناقض مینمود،
به رغم خواست امیر، ایران را ترك كرد (همان، b۱۵۶، a۱۶۰؛
«نامهها و فرامین»، b۱۵، a۱۶؛ «اصل نامهها
... »، b۶، b۵۷، b۶۱، b۶۴،
b۶۶،
b۷۰؛
اقبال آشتیانی، «ورقی چند ... »،
۱۴-۱۵) و روابط سیاسی دو كشور قطع شد (همان،
۱۰- ۱۸؛ همو، میرزا تقی خان،
۳۰۷- ۳۰۹؛ آناركولوا، b۱۱).
روابط با امرای آسیای
مركزی
یكی از دل مشغولیهای
دولت امیر در مرزهای شرقی، وجود قبایل تركمن و تعدیهای
ایشان به خاك ایران و مردم بود. این شرارتها امرای خوارزم
و بخارا را نیز كه راه ارتباط خود را با كشورهای اسلامی در خطر
میدیدند، نگران میكرد. از این رو، نیروهای
ایران و امرای خوارزم و بخارا بارها به تركمانان هجوم بردند. در این
جنگها عدهای از ایرانیان اسیر شدند و تركمانان آنها را
به خوارزمیان فروختند. چون امیر تصمیم به سركوب تركمانان گرفت،
امیر خوارزم سفیری به دربار ایران گسیل كرد و از
طرف امیر نیز رضا قلی خان هدایت برای رهانیدن
اسرای ایرانی و مطلع كردن خان خیوه از تحریكات
توسعهطلبانۀ روسیه، رهسپار خوارزم شد («مكاتبات اسناد»، ۲۴؛ سارلی،
۵۵؛ مستوفی، ۱/ ۶۸؛ «مكاتبات و نامهها ...
»، a۸۶؛ وقایع اتفاقیه، ۱/
۱۷؛ آدمیت، همان،
۶۰۳-۶۰۴). بعضی معتقدند كه هدایت
مأموریت داشت تا زمینۀ یك اقدام نظامی برای بیرون راندن روسها از
تاشكند و سمرقند را فراهم سازد (مكی، زندگانی ... ،
۲۶۴؛ نیز نک : هدایت، سفارتنامه ... ، جم ).
دربارۀ بخارا تحرك كمتری نشان داده شد؛ اگرچه بخاراییان در
ورود و عبور از ایران و حتى رفتوآمد مأمورینشان به سمت عثمانی
از ایران با ممانعتی روبهرو نمیشدند («مكاتبات و نامهها»، b۵۷؛
گزیدۀ اسناد ... ، ۱/ ۲۷۲). به طوركلی سیاست
امیر در جلب و جذب بخارا و خوارزم به سبب مخالفت سرسختانۀ روسیه
با نزدیكی ایران و آسیای مركزی، و نیز
به سبب عزل امیر مقارن بازگشت هدایت از سفر خوارزم، موفقیتآمیز
نبود («نامهها و گزارشها ... »، b۱۸).
روابط با عثمانی
محور اصلی روابط ایران با
عثمانی در عصر صدارت امیر، تفسیر و اجرای مفاد عهدنامۀ
ارزروم دربارۀ خطوط مرزی بود كه توسط میرزا تقی خان، پیش از
صدارتش، منعقد شده بود. در اوایل صدارت امیر، میرزا جعفرخان مشیرالدوله
برای تعیین خطوط مرزی به بغداد گسیل شد، اما عثمانیان
كه دولت ایران را مشغول سركوب فتنۀ سالار میدیدند، به
ناگاه نواحی قطور و خوی را تصرف كردند (واتسن، 378). مأمور ایران
نیز به دستور امیر از شركت در كمیسیون خودداری كرد،
ولی با فشار و قول روسیه و انگلستان مبنی بر رفع اشغال، كمیسیون
تشكیل شد. با اینهمه، مذاكرات به سبب ادعای ارضی عثمانی
بر خرمشهر و مخالفت شدید امیر با این معنی، به بن بست كشیده
شد (آدمیت، امیركبیر،
۱۴۲-۱۵۴؛ مشیری،
۱۴۰؛ «خلاصۀ نوشتجات»، b۴۸؛ «مكاتبات سفرا ... »، b۶۹،
a۷۰؛
«گزارشهای میرزا تقی خان»، جم ؛ نیز نک : گزیدۀ
اسناد، ۱/ جم ). با آنکه امیر تا مدتی به فشارهای
انگلستان برای ادامۀ مذاكرات وقعی نگذاشت، ولی سرانجام به سبب وقایع
آشوراده، مجبور شد مشیرالدوله را به مذاكرات بازگرداند («خلاصۀ
نوشتجات»، b۱۲۸، a۱۴۹، a۱۵۰؛
اسناد قدیمۀ سال ۱۲۵۶-۱۲۶۲ق؛
«مكاتبات صدراعظم امیركبیر»، b۷۶، b۷۸،
b۸۲،
a۹۳،
a۹۴؛
نیز نک : «مكاتبات صدراعظم از ۱۹ شوال»، b۴).
روابط با دول دیگر
فكر ایجاد روابط سیاسی
با آمریكا از مدتها قبل از صدارت امیر، كم و بیش وجود داشت (نک
: فیودوركورف، ۱۶۱)، اما امیر آن را تحقق بخشید
تا معادلۀ قدرت را در خلیج فارس كه به سود انگلستان بود، بر هم زند. بدین
مناسبت در ذیحجۀ ۱۲۶۷/ اكتبر ۱۸۵۱ میان
دو كشور عهدنامۀ دوستی و كشتیرانی در آبهای طرفین منعقد شد
و مقرر گردید كه دولت آمریكا در تهران، تبریز و بوشهر كنسولگری
تأسیس كند (رضازادۀ ملك، ۸۹-۹۰؛ آدمیت، همان،
۵۷۴). سنای آمریكا نیز این قرارداد را
به «معاهدات كاملة الوداد» تبدیل و تصویب كرد و آمادگی خود را
برای مبادلۀ عهدنامه به دولت ایران اعلام داشت، ولی در این میان
امیركبیر معزول شد و جانشینان او تمایلی به این
كار نشان ندادند. آمریكاییان معتقد بودند كه انگلستان مانع اصلی
برای برقراری روابط میان دو دولت است (یسلسون،
۵۷- ۵۸).
علاوه بر آمریكا، امیر كوشید
با پروس، اتریش و بلژیك نیز رابطه برقرار سازد (F.O.60/ 160)
ولی انگلیسیان كه بهویژه حضور اتریش را با منافع
خود ناسازگار میدیدند، در راه ایجاد رابطۀ سیاسی
ایران با آن كشور مانع تراشی میكردند (F.O.60/
174) دربارۀ فكر
رابطه با بلژیك اطلاعات موجود منحصر است به قراردادی میان دو
كشور كه وزیر مختار فرانسه از آن یاد كرده است («اصل نامهها»، b۷۰).
اصلاحات و اقدامات امیر
امیر اصلاحات داخلی را با
امور نظامی كه ضامن حاكمیت ملی و تمامیت ارضی كشور
بود و او خود در امر نظام تجربهای طولانی داشت، آغاز كرد (لورنتس،
87). او نخست صندوقی برای تأمین مواجب و نیازهای
مالی نظامیان ایجاد كرد تا نظامیگری به صورت شغلی
مستقل درآید (آدمیت، اندیشه،
۴۴۰-۴۴۱). سپس به تدوین قانون سربازگیری
و طبقهبندی رستهها و درجات و تجدید سازمان نظامی پرداخت (مخبر
همایون، ۱۳۲؛ قائم مقامی، ۷۱؛ معتمدی،
۱۰۷؛ لورنتس، 94) و اخذ «سیورسات» از رعیت را ممنوع
كرد (محمود، ۲/ ۶۰۶؛ وقایع اتفاقیه، ۱/
۱۳). این قوانین تحت عنوان «نظام ناصری» تدوین
و طبع شد (دهقان، ۱۴۸؛ نامههای امیركبیر،
۱۴۲؛ وقایع اتفاقیه، ۱/ ۷۵). او
همچنین به تأسیس كارخانههایی برای ساخت ملزومات
نظامی و تسلیحات ساده، و متحدالشكل گردانیدن لباس نظامیان
دست زد (معتضد، ۲۹۳؛ آدمیت، امیركبیر،
۲۹۹). در زمینۀ تسلیحات، علاوه بر آنکه به
رغم اعتراض شدید دولت روسیه، تجار و رعایای ایران
را به خرید اسلحه از روسیه ترغیب میكرد («مكاتبات
صدراعظم از ۲۴ شوال»، a۹؛ «خلاصۀ نوشتجات»، a۴۵؛
اسناد مكمل، ۱۲/ ۲۶۴) و از برخی تجار انگلیسی
نیز اسلحه میخرید («رسالۀ بهاءالملك»، a۴۵؛
«مكاتبات سفر»، b۱۱)، مایل بود از كشورهایی چون بلژیك
نیز سلاح بخرد و مستشارانی از كشوری بیطرف برای
ارتش استخدام كند («مكاتبات صدراعظم از ۱۹ شوال»، a۲۰).
در زمینۀ اقتصادی،
امیر طرفدار گسترش تجارت و كشاورزی، و در عین حال توسعۀ صنایع
ملی بود. بدین سبب به ساخت و توسعۀ بازارهای
تهران و تبریز ــ سرای امیر ــ و گسترش شبكۀ راهها
همت گماشت (آدمیت، اندیشه، ۲۹۸؛ واتسن، 394). از سوی
دیگر افزایش حقوق گمركی واردات، موجب ترغیب و توجه تجار ایرانی
به صادرات شد ( تاریخ اقتصادی ... ، ۱۲۱؛ نیز
نک : انتنر، جدول ۱، ضمائم)؛ چنانکه در ۱۲۶۷ ق/
۱۸۵۱ م صادرات ایران بر وارداتش پیشی
گرفت و تقریباً به ۳ میلیون لیرۀ انگلیسی
رسید و پس از ایجاد نمایشگاهی از كالاهای ایرانی
در تهران، انگلستان از امیركبیر خواست تا چنین نمایشگاهی
نیز در لندن برپا سازد ( تاریخ اقتصادی،
۲۰۱-۲۰۴؛ لورنتس، 91؛ «مكاتبات حاج میرزا
آقاسی»، a۱۲۵).
از دیگر اصلاحات امیر كه
ارتباط مستقیم با تجارت دارد، ایجاد امنیت در راهها و نظارت بر
عبور و مرور و صدور تذكرۀ عبور، ایجاد قراولخانه و چاپارخانه در حدود شهرها، مساحی و
نقشهبرداری تهران و دیگر مناطق و راههای كشور را باید
ذكر كرد (اعتمادالسلطنه، مرآة، ۲/ ۱۰۵۰؛ گوبینو،
«میرزاتقی خان امیر»، ۳۲؛ نیز نک : ستوده،
«كاروانسراها»، ۸۵۵). امیر همچنین معادن را تا
۵ سال از مالیات معاف كرد و برای امور معادن مسئولی برگزید.
وی با علاقۀ تمام به حمایت از صاحبان حرفه و تولیدكنندگان پرداخت. گروهی
را برای فراگیری صنایع به روسیه و عثمانی
فرستاد و برای خرید ماشین آلات صنعتی از اتریش
اقداماتی انجام داد و كارخانجات محدودی در كشور دایر كرد
(لورنتس، همانجا؛ معتضد، ۲۹۰؛ نایبیان،
۱۲۶؛ محبوبی، ۵۶۵؛ مستوفی،
۱/ ۷۵؛ نیز نک : وقایع اتفاقیه، ۱/
۷، ۹۹).
در زمینۀ مالیه نیز
امیر دست به اصلاحاتی بنیادی زد. در پرداخت بدهیهای
عقب افتاده تدبیری اندیشید و اسناد و حوالههای
دولتی را اعتبار داد (یكتایی، ۱۴۶؛
مستوفی، ۱/ ۶۸). منافع اخذ مالیات و ورود آن به
خزانۀ دولت را سامان بخشید و در عین حال مالیاتهای
اجحافآمیز بر طبقات ضعیف را ملغى ساخت (صادقی، ۱۵؛
بروگش، ۱/ ۲۶۸). از سوءاستفادۀ منشیان
و مستوفیان جلوگیری كرد و دستور داد تا كتابهایی
مشتمل بر قوانین گردآوری مالیات و شرح وظایف مأموران مالیاتی،
مبتنی بر مقررات مالی فرانسه تدوین كنند (نک : امیر معزی،
۲۸۳؛ یكتایی، ۱۴۸) و با این
تنظیمات مالیاتهای عقب افتاده را از اشخاص متنفذ وصول كرد
(مستوفی، ۱/ ۷۰-۷۲). برخی مكاتبات امیر
حاكی از صرف اوقات و دقت بسیار در امور مالیه از سوی اوست
و این امر را مایۀ انتظام امور میدانست ( نامههای امیركبیر،
۱۱۷، ۱۲۰). وی همچنین مستمری
درباریان را كاهش داد و از این طریق به اجرای برخی
طرحهای عمرانی توفیق یافت و همین امر از عوامل دشمنی
و توطئه برضد او شد (ورجاوند، ۱۱۵؛ مجلسی،
۶۳-۶۴).
در مسائل فرهنگی، برجستهترین
كار امیر، زمینهسازی تأسیس دارالفنون برای تربیت
علمی و فنی جوانان براساس اصول و علوم جدید اروپایی
بود. چه، وی اعتقاد داشت كه انتقال محیط علمی اروپا به ایران،بهتر
از فرستادن محصل به خارج از كشور است. وی پس از كسب موافقت شاه در اواخر
۱۲۶۶ ق/ ۱۸۵۰ م، میرزا رضا
مهندس را مأمور تدوین نقشۀ ساختمانی در شمال شرقی ارك تهران كرد و سپس بنای آن را
به محمدتقی خان معمارباشی سپرد و بهرام میرزا حاكم تهران مأمور
نظارت بر اجرای آن شد (فووریه، ۱۳؛ اقبال یغمایی،۱۴۴-۱۴۵).
خود امیر نیز از نظارت بر امور آن خودداری نداشت ( نامههای
امیركبیر، ۷۰). در نیمۀ دوم
۱۲۶۷ ق ظاهراً بخشی از مدرسه كه اختصاص به تعالیم
نظامی داشت، به طور آزمایشی شروع به كار كرد (همان،
۱۹۵)، اگرچه افتتاح رسمی مدرسه ۱۳ روز پس از
مرگ امیر اتفاق افتاد.
انتشار روزنامۀ وقایع
اتفاقیه نیز از دیگر اصلاحات فرهنگی امیر به شمار میرود
(رایت، انگلیسیها ... ، ۱۹۵؛ نیز نک :
«مكاتبات صدراعظم امیركبیر»، b۷۹). شیل
معتقد است كه سر مقالههای این روزنامه به قلم خود امیر بوده
است (ص ۱۵۷).
از دیگر اصلاحات فرهنگی و
اجتماعی امیر، دستور ترجمۀ كتب اروپایی، ایجاد
چاپخانه، تدوین قانون نامهای برای پزشكان و امتحان از آنها،
ترویج آبلهكوبی و بنیان نخستین بیمارستان دولتی
را میتوان نام برد (ورجاوند،
۱۱۵-۱۱۶).
ایجاد امنیت، دیوانخانه
و دارالشرع برای استقرار عدالت از دیگر امور مورد توجه خاص امیر
بود. او برای آگاهی از رفتار حاكمان شهرها، كسانی را مخفیانه
برمیگماشت و با گزارش آنها به توبیخ یا تشویق حاكمان میپرداخت
(نک : بهادر، ۱۹۹). با آنکه امیر در اوایل كار
كوشید خود به داوری در امور مهم بپردازد (فلور، ۱/
۱۴۷)، ولی سپس شیخ عبدالحسین تهرانی را
به ریاست محكمۀ شرع به عنوان عالیترین مرجع قضا منصوب كرد. دعاوی
حقوقی پس از طرح در دیوانخانه به محكمۀ شرع میرفت
و احكام صادره برای اجرا به دیوانخانه ارجاع میشد و در واقع تلفیق
شایان توجهی میان قوانین عرفی و شرعی به عمل
میآمد (الگار، ۲۰۸- ۲۰۹؛ شیل،
۱۱۷؛ قس: الگار، ۲۰۳). امیر بر آزادی
دینی اقلیتها تأكید میكرد و به امور قضایی
آنان نیز در همین دیوانخانه رسیدگی میشد
(«مكاتبات حاج میرزا آقاسی»، a۳۵؛ فلور،
۱/ ۱۴۸).
سرانجام، امیر به عنوان آغازگر
اصلاحات عمیق و معتقد به مشاركت عمومی در این كار، با انتشار
اعلامیهای از صاحبنظران خواست كه نظریات خود را دربارۀ
اصلاحات امور كشوری و لشكری اعلام كنند. رسالۀ قانون قزوینی
نیز در پاسخ به همین درخواست نگاشته شد (نک : قزوینی،
۳۴-۳۵). با اینهمه، مطابق بعضی اسناد، سختگیری
امیر نسبت به دیگران كه گاه آنان را از بیان حقیقت بازمیداشت
و نیز عزل جمعی از رجال و كارگزاران، و در عین حال تسامح بیاندازهاش
نسبت به بعضی از بستگان خود، كسانی را واداشت كه او را به «بیاعتدالی»
منسوب كنند ( اسناد مكمل، ۱۰۰/ ۱۱۰؛ «مكاتبات
سفارت ... »، b۷؛ «دستورالعملها ... »، b۱۲۷) و به
همین سبب دربارۀ اصلاحات و رفتارهای سیاسی امیر نظریات
متفاوت و متضادی ابراز شده است (مثلاً نک : وامقی،
۶۹۹؛ محمود، ۲/ ۶۰۶).
فرجام كار
سرعت سیر حوادث از روزی كه
شاه طی فرمانی تمام امور را در كف امیر نهاد (اعتمادالسلطنه،
صدرالتواریخ، ۱۹۷- ۱۹۸)، تا آنگاه كه
فرمان عزلش را صادر كرد، چنان است كه محققان را غالباً دچار نوعی حیرت
میكند. بیگمان عزل او امری ناگهانی نبود و از مدتها پیش
تحركاتی برای تحدید قدرت و اختیارات امیر به ظهور میرسید.
به علاوه، از برخی نامههای امیر به شاه نیز برمیآید
كه خود وی به سبب بعضی رفتارهای شاه از عاقبت خویش اندیشناك
بوده است ( نامههای امیركبیر، ۸۳،
۱۶۱-۱۶۲، ۱۶۵،
۱۶۷، ۱۷۵). به هر حال، فرمان عزل امیر
از صدارت و ابقای وی در امور نظام به خط و انشای میرزا سعید
مؤتمنالملك تهیه شد و در پنجشنبه ۱۹ محرم
۱۲۶۸ توسط مهدعلیا به اطلاع او رسید و سپس
آجودانباشی فرمان را رسماً به او ابلاغ كرد، اما اندكی بعد به خدمت
نظام او نیز خاتمه داده شد (موسوی، ۲۳۹؛ نامههای
امیركبیر، ۱۸۰-۱۸۱). قابل توجه
است كه شاه از واكنش امیر بیم داشت و قراولان خاصه را آماده باش داده
بود (شیل، ۲۲۱؛ نک : نامههای امیركبیر،
۱۷۹). اما امیر با آنکه از قدرت و جسارت لازم برخوردار
بود، مصالح ملی را بر موقعیت شخصی ترجیح داد و به واكنش
تندی دست نزد و گوشۀ عزلت برگزید (همان، ۸۳؛ هدایت، سفارتنامه،
۱۳۸) و شاه نیز كوشید تا این كار را ناشی
از استعفای امیر قلمداد كند («مكاتبات صدراعظم از ۲۴
شوال»، b۳۷).
به هر حال، پس از عزل امیر از
صدارت و وزارت نظام، آقاخان نوری آشكارا به مخالفت و دگرگون كردن كارهای
امیر برخاست؛ به شكلی كه امیر برآشفت و از شاه اجازۀ
ملاقات خواست ( نامههای امیركبیر، ۱۸۶،
۱۹۴)، اما شاه سخنان امیر را نپذیرفت و او را مورد
عتاب قرار داد (خورموجی، ۱۰۵؛ اعتمادالسلطنه، همان،
۲۱۷). میرزا آقا خان نوری از حمایت روس و
انگلیس از امیر، و حتى پناهندگی امیر به انگلیسیان
سخن رانده است («نامهها و گزارشها»، b۱۴، b۲۰).
با آنکه در دشمنی او با امیر تردیدی نیست و حقایق
آشكار تعلق خاطر امیر را به بیگانگان نفی میكند، ولی
برخی از نویسندگان و خود انگلیسیان بنابر عللی همین
نظر را ترویج كردهاند (بروگش، ۱/ ۲۶۹؛ رایت،
ایرانیان ... ، ۲/ ۳۷۱؛ گوبینو، «میرزا
تقی خان امیر»، ۵۰-۵۱؛ نیز نک :
افشار، ۳۱۷؛ دربارۀ مكاتبات امیر با وزیر
مختار روس، قس: اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان،
۳۲۳-۳۲۵). آقاخان نوری برای
اثبات این مدعا كوشید تا از امیر اقرار بگیرد كه قصد
افساد داشته است و شاه را نیز با خود موافق كرد («نامهها و گزارشها»، a۸،
a۱۰،
a۱۲؛
دربارۀ نامۀ ۱۱ مادهای معروف امیـر و استنـاد برخی نویسندگـان
به آن، نک : همان، a۲۵؛ صفایی،
۱۰۳۵- ۱۰۳۸). پس از این،
حكم تبعید امیر به كاشان، نخست با عنوان حكومت آن شهر، صادر شد و زیر
نظر نظامیان به آنجا رفت (سپهر، ۳/ ۳۸۸). اندكی
بعد شاه حكم قتل او را نیز امضا كرد و علی خان فراشباشی مأمور
آن كار گردید. وی در بامداد ۱۸ ربیعالاول
۱۲۶۸ وارد فین كاشان شد و به حمامی كه امیر
در آنجا مشغول استحمام بود، رفت و حكم را خواند. به درخواست امیر رگ دستش را
گشودند، و سپس به سبب تعجیلی كه داشتند، او را خفه كردند و برخی
اشیاء شخصی او را به غنیمت بردند (بروگش، ۱/
۲۷۰؛ بهادر، ۴۷۵).
در تهران مرگ امیر را به بیماری
او نسبت دادند (اقبال آشتیانی، همان، ۳۴۱؛ سپهر،
۳/ ۳۸۹؛ قس: «نامهها و گزارشها»، b۲۱، كه حاكی
از بیم شاه و اطرافیان از شایعۀ قتل امیر
است). با اینهمه، انعكاس این حادثه در تهران نامطلوب بود (شیل،
۲۲۶) و سفارت انگلیس رسماً به اعتراض برخاست («مكاتبات
سفارت»، b۶). شاه خود را از مداخله در این كار مبرا دانست
(اورسل، ۲۶۶) و بعضی از نوشتجات حاكی از مداخلۀ خود
در این كار را از میان برد («گزارشها و مكاتبات میرزا آقاخان
... »، b۲۵) و خود میرزای نوری هم تقصیر
را به گردن حاج علی خان انداخت («نامهها و گزارشها»، b۳).
باید گفت كه امیر هیچ
گاه نتوانست با درباریان كهنه كار رابطۀ خوبی
برقرار كند و یا خود را از لحاظ رفتارهای شخصی و اجتماعی
واقعاً و عملاً در زمرۀ درباریان جای دهد. این معنی یكی
معلول نسب خانوادگی امیر بود كه در زمرۀ نجبای
والانژاد محسوب نمیشد (هدایت، همان، ۱۳۹) و دیگر
آنکه روابط او با دربار شاه بسیار بیتكلف و صادقانه و بدون ظاهرسازی
و ریاكاریهای مرسوم بود. بر مخارج شاه نظارت میكرد و
مانع ولخرجیهایش میشد و از او میخواست با اتكا به خود و
به استقلال به ادارۀ امور بپردازد (محمود، ۲/ ۶۱۸؛ اقبال یغمایی،
۸۰؛ رعدی، ۱۵۰؛ نامههای امیركبیر،
۸۴؛ زریاب، ۱۷۷؛ گوبینو، «میرزا
تقی خان امیر»، ۳۳). با اینهمه، امیر شأن شاه
را رعایت میكرد و در برابر او برای خود مرتبتی قائل نبود
(آدمیت، مقالات ... ، ۶۹). رفتار ساده و صادقانۀ امیر،
موجب رشك و خشم درباریان متملق میشد كه خود را در برابر امیر
ضعیف میدیدند و برای خودنمایی آن را نوعی
توهین به شاه مینمایاندند (اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ،
۲۱۶؛ مستوفی، ۱/ ۷۵؛ نیز نک :
نامههای امیركبیر، ۱۲۴،
۱۵۳).
مهدعلیا، مادر قدرت طلب شاه كه
علاقۀ شدیدی به مداخله در امور («نامهها و گزارشها»، b۶۵)،
و نقش مهمی در حوادث سیاسی روزگار داشت، یكی از مهمترین
دشمنان امیر بود (نوایی، ۲۵-۴۲؛ اقبال یغمایی،
۲۲). سختگیریهای امیر نسبت به اهل حرم، به ویژه
مهد علیا كه گویا نسبت به جایگاه صدراعظم نیز حسادت میكرد
(كرزن، رابرت، «خاطره ... »، ۲۳؛ مكی، «امیركبیر
... »، ۴۸؛ گوبینو، همان، ۵۷؛ «خلاصۀ
نوشتجات»، b۱۲). مخالفت امیر با خواستهای نابجای
او (نک : نامههای امیركبیر،
۱۹۱-۱۹۲) ازجمله علل دشمنی مهدعلیا
بود كه همراه آقاخان نوری و حاج علی خان فراشباشی، در رأس
دشمنان امیر قرار داشت (آدمیت، امیركبیر،
۷۳۳؛ برای برخی پیوندهای این
۳ تن، مثلاً نک : «نامهها و گزارشها»، a۵؛ «عرایض و
گزارشها ... »، ۱۰۷). پولاك كه اندكی پس از عزل امیر
وارد تهران شد، این واقعه را بر اثر تحریكات مهدعلیا دانسته است
(ص ۲۰۷).
از دیگر دستاویزهای
دشمنان امیر در تحریك شاه بر ضد او، داستان عباس میرزا ملك
آراست كه میگفتند امیر قصد خلع ناصرالدین شاه و به سلطنت
رساندن او را دارد (اعتمادالسلطنه، خلسه، ۸۱-۸۲،
صدرالتواریخ، ۲۱۵) و برخی نیز او را در برابر
شاه، جسور و پر خطر جلوه داده (هدایت، همان، ۱۳۸)، یگانه
راه بقای سلطنت را قتل او دانستند (واتسن، 401). با اینهمه، جالب توجه
است كه به نظر میرسد كسی مانند مهدعلیا پس از قتل امیر،
نقش و اهمیت او را در حفظ اركان سلطنت ناصری دریافت و گویا
از دشمنی خود نیز متأسف بود («گزارشها و مكاتبات میرزا آقاخان»،
a۶۱).
دربارۀ خلق و خوی
امیر داستانها و روایاتی كه در افواه پس از قتل وی رواج
بسیار یافت، مشحون از نکات جالب توجه است. وی معمولاً پیش
از طلوع آفتاب سركشی به امور را آغاز میكرد (گوبینو، «میرزا
تقی خان امیركبیر»، ۱۰۹؛ «مكاتبات حاج میرزا
آقاسی»، b۱۰۶). خود به یكایك كارها میرسید
و دستورهای مقتضی میداد ( نامههای امیركبیر،
جم ). وی نظم و ترتیبی پدید آورد كه پس از او نیز
زبان زد خلق بود (آدمیت، اندیشه، ۱۵۷). با وجود سختگیریهایش
در كارهای حكومتی، و مخالفت سرسختانهاش با مداخلۀ بیگانگان،
هیچگاه از راه ادب و عفاف خارج نمیشد، چنانکه تأثیر بسیار
خوبی بر بیگانگانی كه او را میدیدند، میگذاشت
(«مكاتبات و نامهها»، b۴۹). علما و دانشمندان را بسیار
محترم میداشت (اقبال یغمایی، ۷۸؛ مدرسی،
۸۶۶-۸۷۰؛ «مكاتبات صدراعظم امیركبیر»،
b۲۹،
b۳۰)
و از مدیحهسرایی شاعران بیزار بود و قاآنی را بدان
سبب توبیخ كرد (اعتمادالسلطنه، همان،
۲۲۶-۲۲۷). شدت علاقۀ او را به توسعۀ علوم
و فرهنگ از كوششهایش برای تأسیس دارالفنون و دعوت از معلمان
اروپایی و تأسیس روزنامه میتوان دانست (نک : محیط
طباطبایی، ۱۸۶ بب ؛ رضوانی،
۱۵۴ بب ). امیر اعتقادات دینی استواری
داشت و این معنی از نامهها و رفتارهایش به خوبی آشكار
است (اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان،
۱۶۳؛ رعدی، ۱۱۰؛ نامههای امیركبیر،
۹۲، ۹۶، ۱۰۸، ۱۸۱؛
باستانی، ۳۲).
آثار عمرانی امیر نیز
قابل توجه است. غیر از بنای دارالفنون تهران، به دستور او ارك حكومتی
را تجدید بنا كردند و بر عمارات آن افزودند. نیز در بنای میدان
توپخانه و سبزه میدان، بهویژه بازار بزرگ آن با طاقهای هلالی
دخیل بود (ستوده، «تهرانی كه ... »، ۱۸۴؛ ایرانیكا،
I/ 961؛ بروگش، ۱/ ۲۷۱) و كاروانسرایی
بزرگ در بازار تهران ساخت كه به سرای اتابكیه معروف شد ( وقایع
اتفاقیه، ۱/ ۱۸؛ اعتمادالسلطنه، المآثر ... ،
۱۲۱). تكیۀ دولت در ضلع شرقی میدان ارك هم اصلاً از ساختههای
اوست (بامداد، ۱/ ۲۲۰). شیخ عبدالحسین تهرانی،
مشهور به شیخ العراقین، وصی امیر، مدرسه و مسجدی در
تهران از ماترك امیر پس از قتل او ساخت كه بعدها به نام خود او معروف شد
(اعتمادالسلطنه، همان، ۱۱۷، ۱۸۹). همو بخش
مهمی از میراث امیر را صرف توسعه و بازسازی بقعههای
عتبات عالیات و سامرا و طلاپوش كردن آستانۀ امامان عسكری
(ع) كرد (مدرسی، ۸۶۹-۸۷۰؛ دایرةالمعارف
... ، ۱/ ۶۷، ۷۶؛ اسناد مكمل،
۱۵۷/ ۹۱، ۹۸). گویا امیر
وصیت كرده بود كه از ماتركش بیمارستانی نیز در تهران دایر
كنند (پولاك، ۲۱۶). پیكر امیر را نخست در گورستان
«پشت مشهد» كاشان دفن كردند، ولی چندی بعد همسرش عزتالدوله آن را به
كربلا انتقال داد و در محدودۀ رواق شرقی حرم امام حسین (ع) معروف به پایین پا
به خاك سپرده شد (آدمیت، امیركبیر، ۷۳۸؛ دایرةالمعارف،
۱/ ۳۲۳).
مآخذ
آدمیت، فریدون، امیركبیر
و ایران، تهران، ۱۳۶۱ش؛ همو، اندیشۀ ترقی
و حكومت قانون (عصر سپهسالار)، تهران، انتشارات سخن؛ همو، مقالات تاریخی،
تهران، ۱۳۵۲ ش؛ اسناد قدیمۀ سال
۱۲۶۲-۱۲۶۵ ق، كارتن ۵، روسیه
۴۳، بایگانی وزارت امور خارجۀ جمهوری
اسلامی ایران؛ اسناد مكمل قاجاریه، بایگانی وزارت
امور خارجۀ جمهوری اسلامی ایران؛ «اسناد و فرامین عهد از
شوال ۱۲۳۱ ق ـ ذیقعدۀ
۱۳۵۲ ق»، ج ۵ اصل مكاتبات (هم )؛ اسناد و مكاتبات
تاریخی ایران (قاجاریه)، به كوشش محمدرضا نصیری،
تهران، ۱۳۶۸ش؛ اسنادی از روابط ایران با
مناطقی از آسیای مركزی، تهران،
۱۳۷۲ش؛ اصل مكاتبات، بایگانی وزارت امور خارجۀ جمهوری
اسلامی ایران؛ «اصل نامهها و مكاتبات سارتیژ سفیر فرانسه
در ایران»، ج ۱۴ سواد مكاتبات (هم )؛ اعتضاد السلطنه، فتنۀ باب،
به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، تاریخ
منتظم ناصری، به كوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، دنیای
كتاب؛ همو، خلسه، به كوشش محمود كتیرایی، تهران،
۱۳۱۷ ش؛ همو، صدرالتواریخ، به كوشش محمد مشیری،
تهران، ۱۳۴۹ش؛ همو، المآثر و الآثار، به كوشش ایرج
افشار، تهران، ۱۳۶۳ش؛ همو، مرآة البلدان، به كوشش عبدالحسین
نوایی و هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۷ ش؛ افراسیابی،
بهرام، شاه ذوالقرنین و خاطرات ملیجك، تهران؛ افشار، ایرج، «شصت
و چهار سند»، بررسیهای تاریخی، تهران،
۱۳۴۹ ش، س ۵، شم ۳؛ اقبال آشتیانی،
عباس، «امیركبیر و مرحوم هدایت»، نشریۀ وزارت
امور خارجه، تهران، ۱۳۳۵ ش، شم ۱؛ همو، میرزا
تقی خان امیركبیر، به كوشش ایرج افشار، تهران،
۱۳۵۵ ش؛ همو، «ورقی چند از تاریخ روابط ایران
و فرانسه»، نشریۀ وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۲۷ ش، شم ۱؛
اقبال یغمایی، «مدرسۀ دارالفنون»، یغما،
۱۳۴۸ ش، س ۲۲، شم ۱-۲؛ الگار،
حامد، دین و دولت در ایران، ترجمۀ ابوالقاسم سری،
تهران، توس؛ امیرخیزی، اسماعیل، «اصل و نسب میرزا
تقی خان»، خاطرات وحید، ۱۳۵۱ ش، شم
۱۶؛ امیركبیر، محمدتقی، «نامۀ امیرنظام
به نمایندگان روس و انگلیس»، یك صد سند تاریخی، به
كوشش ابراهیم صفایی، تهران، ۱۳۵۲ش؛ امیركبیر
و دارالفنون، به كوشش روشنی زعفرانلو، تهران، ۱۳۵۴
ش؛ امیرمعزی، «نوادر الامیر»، همراه نامههای امیركبیر،
به كوشش سیدعلی آلداود، تهران، ۱۳۷۱ ش؛
انتنر، مروین، روابط بازرگانی روس و ایران، ترجمۀ احمد
توكلی، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ اورسل، سفرنامه، ترجمۀ علی
اصغر سعیدی، تهران؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم،
«طرحی از چهرۀ امیركبیر در ادب پارسی»، امیركبیر و
دارالفنون (هم )؛ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، تهران،
۱۳۵۷ ش؛ بروگش، هاینریش، سفری به دربار
سلطان صاحبقران، ترجمۀ كردبچه، تهران، انتشارات اطلاعات؛ «بعضی از مراسلات امیركبیر
به ناصرالدین شاه»، یادگار، س ۵، شم ۱-۲؛ بهادر،
محمدخان، «یك شخص مهم یا میرزا تقی خان اتابك»، ارمغان،
تهران، ۱۳۱۳ ش، س ۱۵، شم ۳؛ پولاك، یاكوب
ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ كیكاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ ش؛
تاریخ اقتصادی ایران، ترجمۀ یعقوب
آژند، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ تقیزاده، حسن، «میرزا
تقی خان امیرنظام»، یغما، تهران،
۱۳۵۵ش، س ۲۹، شم ۱؛ تیموری،
ابراهیم، عصر بیخبری، تهران، اقبال؛ ثقفی، خلیل،
مقالات گوناگون، تهران، ۱۳۲۲ش؛ جهانگیر میرزا،
تاریخ نو، به كوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران،
۱۳۲۷ش؛ «خلاصۀ نوشتجات دفترخانۀ وزارت
دول خارجه از ۱۲۴۳ ق- ۱۲۶۸ ق»، ج
۶ اصل مكاتبات (هم )؛ خورموجی، محمدجعفر، حقایق الاخبار ناصری،
به كوشش حسین خدیوجم، تهران، ۱۳۴۴ ش؛ دایرة
المعارف تشیع، به كوشش احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران،
تهران، ۱۳۶۶ ش؛ «دستورالعملها و فرامین شاه و
صدراعظم از ۱۲۶۷-۱۲۷۵ ق»، ج
۲۴ سواد مكاتبات (هم )؛ «دو نامه از امیركبیر»، یادگار،
تهران، ۱۳۲۵ش، س ۳، شم ۱؛ دهقان، منوچهر،
«نظام ناصری»، بررسیهای تاریخی، تهران،
۱۳۴۸ش، س ۴، شم ۴؛ رایت، دنیس،
انگلیسیها در میان ایرانیها، ترجمۀ
اسكندر دلدم، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ همو، ایرانیان
در میان انگلیسیها، ترجمۀ كریم امامی، تهران،
۱۳۶۶ ش؛ «رسالۀ بهاءالملك مأمور مذاكره با نمایندۀ انگلیسی
در امور مطالبات و دعاوی اتباع انگلیسی»، ج ۶۱ اصل
مكاتبات (هم )؛ رشدیه، حسن، «امیركبیر و نصب بیرق ایران
در ممالك روسیه»، ارمغان، تهران، ۱۳۴۰ ش، س
۳۰، شم ۱؛ رضازادۀ ملك، رحیم، روابط سیاسی
ایران و امریكا، تهران، طهوری؛ رضوانی، محمداسماعیل،
«روزنامهنگاری در عهد امیركبیر»، امیركبیر و
دارالفنون (هم )؛ رعدی آدرخشی، غلامعلی، «چند پرسش دربارۀ امیركبیر»،
همان؛ زریاب، عباس، «نامههای موجود از امیركبیر»، همان؛
سارلی، اراز محمد، تاریخ تركمنستان، تهران،
۱۳۷۳ ش؛ سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ، به
كوشش محمدباقر بهبودی، تهران، ۱۳۸۵ ق؛ ستوده،
منوچهر، «تهرانی كه امیركبیر در آن میزیست»، امیركبیر
و دارالفنون (هم )؛ همو، «كاروانسراهای تهران قدیم»، آینده،
تهران، ۱۳۶۳ ش، شم ۲، ۳؛ سواد مكاتبات، بایگانی
وزارت امور خارجۀ جمهوری اسلامی ایران؛ شیل، خاطرات، ترجمۀ حسین
ابوترابیان، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ صادقی پایین
كولایی، علیاكبر، «امیركبیر و تلاشی پیگیر
در راه ساماندهی مالی و صنعتی كشور»، كیهان، ۳/
۵/ ۱۳۷۱ ش؛ صدیق الممالك، ابراهیم خان،
منتخب التواریخ مظفری، به كوشش ایرج افشار، تهران؛ صفایی،
ابراهیم، «سندی تازه دربارۀ میرزا تقی خان امیركبیر»،
گوهر، تهران، ۱۳۵۲ش، س ۱، شم
۱۱-۱۲؛ «عرایض و گزارشها و مكاتبات صدراعظم و وزیر
امور خارجه از ۱۲۷۵ ق-۱۲۸۰ ق»، ج
۵۹ اصل مكاتبات (هم )؛ «عرایض و گزارشهای صدراعظم و وزیر
امور خارجه و والیان حكام و زنان حرمسرا»، همان، ج ۶۲؛ فتحی،
نصرتالله، «امیركبیر از نظر قائم مقام»، سخن، تهران،
۱۳۵۵ش، س ۲۵، شم ۳-۴؛ فلور، ویلم،
جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران، ترجمۀ
ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ فووریه، ژان
باتیست، سه سال در دربار ایران، ترجمۀ عباس اقبال
آشتیانی، تهران، دنیای كتاب؛ فیودوركورف، سفرنامه،
ترجمۀ اسكندر ذبیحیان، تهران، ۱۳۷۲ش؛
قاسمخانی هزاوهای، «اطلاعات محلی از خانوادۀ امیركبیر»،
امیركبیر و دارالفنون (هم )؛ قائم مقام فراهانی، ابوالقاسم،
منشآت، به كوشش فرهاد میرزا، تهران، ارسطو؛ قائم مقامی، جهانگیر،
«تاریخچۀ سربازگیری در ایران»، بررسیهای تاریخی،
تهران، ۱۳۴۶ش، شم ۲؛ قرارها و قراردادها، به كوشش
سیفالله وحیدنیا، تهران؛ قزوینی، محمدشفیع،
قانون قزوینی، به كوشش ایرج افشار، تهران،
۱۳۷۰ ش؛ كاوۀ جبلی، علیرضا، سیاست
خارجی امیركبیر، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ كرزن،
جرج، ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ وحید مازندرانی، تهران، ۱۳۶۲ش؛
كرزن، رابرت، «خاطرۀ من از امیركبیر»، ترجمۀ حسین
ابوترابیان، نگین، تهران، ۱۳۵۸ش، س
۱۵، شم ۱۶۹؛ همو، «میرزا تقی خان امیركبیر
... »، ترجمۀ ابوترابیان، آینده، تهران، ۱۳۶۲ ش،
س ۹، شم ۶؛ كسروی، احمد، بهائیگری، تهران،
كتابفروشی پایدار؛ «گزارشها و مكاتبات میرزا آقاخان نوری
تا ۱۲۶۹ق»، ج ۳۲ اصل مكاتبات (هم )؛
«گزارشها و مكاتبات و بعضی از پیشنهادهای دولت از
۱۲۶۷ ق-۱۲۹۷ ق»، همان، ج
۶۹؛ «گزارشهای میرزاتقی خان از مجالس ارزروم و مشیرالدوله
از كمیسیون تحدید»، ج ۱۸ سواد مكاتبات (هم )؛ گزیدۀ اسناد
سیاسی ایران و عثمانی (دورۀ قاجاریه)،
تهران، ۱۳۶۹ ش؛ گوبینو، ژ.آ.، «میرزا تقی
خان امیر»، محیط، تهران، ۱۳۲۲ ش، س ۱،
شم ۱؛ همو «میرزا تقی خان امیركبیر»، پانزدهمین
سالنامۀ دنیا، ۱۳۳۸ش؛ مجلسی، فضلالله،
«خاطراتی از مالیۀ مملكت در دورۀ قاجاریه»، خاطرات وحید، تهران، س ۹، شم ۵؛
محبوبی اردكانی، حسین، «كارآموزان و دانشجویان ایرانی
در روسیه»، راهنمای كتاب، تهران، ۱۳۴۶ش، س
۱۰، شم ۶؛ محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی
ایران و انگلیس، تهران، اقبال؛ محیط طباطبایی،
محمد، «دارالفنون و امیركبیر»، امیركبیر و دارالفنون (هم
)؛ مخبر همایون، «امیركبیر و روش جدید سربازگیری
در ایران»، ارمغان، تهران، ۱۳۴۰ش، س
۳۰، شم ۱؛ مدرسی چهاردهی، مرتضى، «ایران در
جهان عرب»، وحید، تهران، س ۳؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی
من، تهران، ۱۳۴۱ ش؛ مشیری، محمد، «اسناد و
مكاتبات تاریخی»، بررسیهای تاریخی، تهران، س
۲، شم ۱۰؛ معتضد، خسرو، حاج امین الضرب، تهران، انتشارات
خانزاده؛ معتمدی، مسعود، «اردوكشی مظفری از قزوین به
كردستان»، آینده، تهران، ۱۳۶۴ ش، س ۱۱؛
«مكاتبات امنا و كاركنان دولت در عهد فتحعلی شاه و محمدشاه»، ج
۱۴ اصل مكاتبات (هم )؛ «مكاتبات حاج میرزا آقاسی و امیركبیر
از ۱۲۶۲-۱۲۶۶ ق»، ج ۲ سواد
مكاتبات (هم )؛ «مكاتبات حاجی میرزا آقاسی صدراعظم به
محمدشاه»، ج ۱۸ اصل مكاتبات (هم )؛ «مكاتبات سفارت انگلیس از
۵ رجب ۱۲۶۸- ۲۸ شعبان
۱۲۷۶»، ج ۲۹ سواد مكاتبات (هم )؛ «مكاتبات
سفرای خارجی با امیركبیر و دستورات امیر به حكام و
سفرای ایران
۱۲۶۴-۱۲۶۷ق»، همان، ج
۱۲؛ «مكاتبات صدراعظم از ۹ شوال
۱۲۶۷-۱۵ جمادیالثانی
۱۲۶۸»، همان، ج ۱۹؛ «مكاتبات صدراعظم از
۱۹ شوال ۱۲۶۷- ۱۹ جمادیالثانی
۱۲۶۸»، همان، ج ۲۰؛ «مكاتبات صدراعظم از
۲۴ شوال ۱۲۶۷ ـ جمادیالآخر
۱۲۶۸»، همان، ج ۲۲؛ «مكاتبات صدراعظم امیركبیر
به سفرا در ۱۲۶۷ق»، همان، ج ۷؛ «مكاتبات صدراعظم و
وزیر امور خارجه و حكام به همراه فرامین و احكام از
۱۲۵۰-۱۲۵۲ ق»، همان، ج ۲؛
«مكاتبات محمدشاه با قائم مقام و حاج میرزا آقاسی و سایر امنای
دولتی»، ج ۲۴ اصل مكاتبات (هم )؛ «مكاتبات و گزارشها و نامههای
امنای دولت از ۲ ربیعالثانی
۱۲۵۳- محرم ۱۲۶۹»، همان، ج
۱۹؛ «مكاتبات و گزارشهای حكام دولتی از
۱۲۶۹-۱۲۹۰ق»، «مكاتبات و گزارشهای
والیان و مأموران دولتی از
۱۲۶۳-۱۲۹۴ق»، همان، ج
۲۷؛ «مكاتبات و نامههای سفیران روس و انگلیس به امیركبیر»،
ج ۱۶ سواد مكاتبات (هم )؛ مكی، حسین، «امیركبیر
بانی فرهنگ نوین ایران ... »، دنیا، تهران،
۱۳۳۱ ش، س ۸؛ همو، زندگانی میرزا تقی
خان امیركبیر، تهران، ۱۳۶۰ ش؛ موسوی،
محمد مهدی، «گزارشات ۵ سالۀ سفارت ایران در لندن»، وحید،
تهران، س ۱۰، شم ۲؛ نادر میرزا، تاریخ و جغرافی
دارالسلطنۀ تبریز، به كوشش محمد مشیری، تهران،
۱۳۶۰ ش؛ «نامۀ امیركبیر به ناصرالدین
شاه»، یادگار، تهران، ۱۳۳۸ ش، شم ۱؛ «نامهها
و فرامین ناصرالدین شاه و امیركبیر به سفرا و حكام سالهای
۱۲۶۴-۱۲۶۵ ق»، ج ۱۱
سواد مكاتبات (هم )؛ «نامهها و گزارشهای میرزا آقاخان نوری
از ۱۲۶۷-۱۲۷۰ ق»، ج
۳۰ اصل مكاتبات؛ نامههای امیركبیر، به كوشش سیدعلی
آلداود، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ نایبیان، جلیل،
روابط ایران با دول خارجی در دوران قاجاریه، تهران،
۱۳۷۳ ش؛ نوایی، عبدالحسین، «مهدعلیا
جهان خانم»، تاریخ معاصر ایران، تهران، ۱۳۷۲
ش، شم ۵؛ وامقی، ایرج، «نظریهای دربارۀ امیركبیر»،
آینده، تهران، ۱۳۶۵ ش، شم ۱۱،
۱۲؛ وثوق زمانی، ابوالفتح، آشوراده و هرات، تهران،
۱۳۶۳ ش؛ ورجاوند، پرویز، «یكصد و پنجاهمین
سال صدراعظمی امیركبیر»، كلك، تهران،
۱۳۷۲ش، شم ۴۳-۴۴؛ وقایع
اتفاقیه (روزنامه)، چ تصویری، تهران،
۱۳۷۳ ش؛ ولایتی، علیاكبر، «اعتقادات دینی
امیركبیر»، كیهان فرهنگی، تهران،
۱۳۷۴ ش، شم ۱۲۱؛ هدایت، رضاقلی،
روضة الصفا، قم، ۱۳۳۹ ش؛ همو، سفارتنامۀ
خوارزم، به كوشش علی حصوری، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ یزدانی،
احمد، نظری اجمالی در دیانت بهایی، تهران،
۱۳۲۹ ش؛ یسلسون، ابراهام، روابط سیاسی
ایران و امریكا، ترجمۀ محمدباقر آرام، تهران، ۱۳۶۸ش؛ یكتایی،
مجید، «مالیۀ كشور در زمان قاجار»، بررسیهای تاریخی،
۱۳۵۲ ش، س ۸، شم ۶؛ نیز:
Anarkulova, D. M.,
Sotsial’no-politicheskaya bor’ba v Irane v Seredine XIX v. Moscow, 1983; EI1;
Iranica; Lorentz, J. H., «Iran’s Great Reformer of the 19th Century», Iranian
Studies, 1971, vol. IV(2-3); Watson, R. G., A History of Persia, London, 1866.
نیز: بایگانی وزارت
امور خارجۀ جمهوری اسلامی ایران، اسناد وزارت امور خارجۀ بریتانیا
F.O.)).