نوع و حفظ آن. و اگر انسان اين قوّه را نداشت، به واسطه محلّلات خارجيّه و داخليّه به اسرع اوقات رو به فنا و زوال مىگذاشت، و تحصيلِ بدل ما يتحلّل نمىكرد. و چون تحصيل سعادت ابدى بىبقاى در عالم دنيا و اقامه در نشئه طبيعت صورت نگيرد، سعادت ابدى انسان و حيات شريف ملكوتى او مرهون منّت اين قوه شريفه است.
و نيز اين قوه را مدخليت تام و دخالت كامل است در تشكيل عائله شريفه و نظام مدينه فاضله و تربيت نفوس ناقصه.
پس علاوه بر آن كه سعادت خود انسان وابسته به اين قوه است، سعادت بنى نوع هم پيوند به اين مائده آسمانى است. و اين قوه در وقتى كفيل اين سعادات شخصيّه و نوعيّه است كه از حدود اعتدال تخطّى و تجاوز نكند، و از تحت موازين عقليّه و الهيّه خارج نشود؛ زيرا كه با خروج آن از حد خود و به جانب افراط و تفريط رفتن، علاوه بر آن كه سعادات مذكوره را تحصيل نكند، مايه شقاوت و بدبختى خود و بنى نوع خود شود. چه بسا با شهوترانى چند روز يا چند ساعت، نظام يك عائله شريفه از هم گسسته شده، و طرح بدبختى و بيچارگى آنها تا ابد ريخته شود. و چه بسا از عنان گسيختگى اين قوه، شرافت خود انسان و عائله شريفه او دستخوش باد فنا شود. بيشتر اين فجايع و فضايح كه در اين جمعيتهاى عنان گسيخته پيدا شود، از سرخودى اين قوه است.
اكنون انسان بيدار اگر قدرى فكر كند، به خوبى مىيابد جنايت خود را در هتك پرده عفت قوهاى را كه خداوند تعالى براى حفظ نظام عائله و ابقاى شرافت و سعادت دنيا و آخرت مرحمت فرموده؛ همان قوه را كه انسان به ضد مقصد و مقصود به كار برد.
چه جنايت و خيانتى بالاتر از آن شود! همان قوه [اى] كه بايد از آن بقاى