در آيات فرقانيه بسيار است: قال تعالى: وَ ما رَمَيْتَ إذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّه رَمى. [1] اين اثبات و نفى اشاره به مقام «امر بين الامرين» است، يعنى، تو رمى كردى و در عين حال تو رمى نكردى به انانيت و استقلال خود، بلكه به ظهور قدرت حق در مرآت تو و نفوذ قدرت او در ملك و ملكوت تو رمى واقع شد، پس تو رامى هستى، و در عين حال حقّ جلّ و علا رامى است. و نظير آن است آيات شريفهاى كه در سوره مباركه «كهف» در قضيه خضر و موسى، عليهما السلام، است كه حضرت خضر بيان اسرار اعمال خود را فرمود: در يك مورد كه مورد نقص و عيب بود به خود نسبت داد، و در يك مورد كه مورد كمال بود به حق نسبت داد، و در مورد ديگر هر دو نسبت را ثابت كرد. يك جا گفت: أردت. و يكجا گفت: اراد ربّك. و يكجا گفت: أردنا. و همه صحيح بود. [1] و از آن جمله است قول خداى تعالى كه مىفرمايد: اللَّه يَتَوَفَّى الأنْفُسَ حينَ مَوْتِهِا [2]، با آنكه ملك الموت موكّل بر توفى نفوس است. اللّه تعالى هُوَ الْهادي وَ الْمُضِلُّ: «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدى مَنْ يَشاءُ.» [3] با آنكه جبرئيل هادى است و رسول اكرم، صلّى اللّه عليه و آله، هادى است: إنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ. [4] و شيطان مضل است. و همين طور نفحه الهيه از صور حضرت اسرافيل به عين نفحه اسرافيليه مىدمد.
با يك نظر، اسرافيل و عزرائيل و جبرئيل و محمد، صلّى اللّه عليه و آله، و ساير انبيا، و تمام دار تحقق، چه هستند كه در مقابل ملك ملك على الاطلاق و اراده نافذه حق به آنها چيزى نسبت داده شود؟ تمام مظاهر قدرت و اراده حقاند: هُوَ الَّذي في السَّماءِ إلهٌ وَ فِي الأرْضِ إلهٌ. [5] و به يك نظر، و آن نظر كثرت و توجه به اسباب و مسبّبات است، تمام اسباب به جاى خود درست و نظام اتمّ با يك نظم و ترتيب ترتّب مسبّبات بر اسباب اداره شود، كه اندك سببى و واسطهاى را اگر از كار باز داريم، چرخ دايره وجود مىايستد، و ربط حادث به ثابت اگر نباشد با وسايط مقرره، قبض فيض و امساك رحمت شود. و اگر كسى با مبانى و مقدمات مقرره و در محالّ خود- خصوصا كتب عرفانى شامخين، و در فلاسفه كتب صدر الحكماء و الفلاسفة و افضل الحكماء الاسلامية [6]- اين مشرب احلاى ايمانى را ادراك كند و به مقام قلب برساند، فتح اين ابواب بر او مىشود و مىيابد كه در مرحله تحقيق عرفانى تمام اين نسبتها صحيح و ابدا شائبه مجاز در آن نيست. چون بعضى از ملائكه موكله به