خواندنى ها
عجايب مغز انسان
مغز سر انسان در هر ثانيه بيش از پنجاه ميليارد (50000000000) پيام عصبى حتى در موقع خواب از اندام دريافت مى كند. تعداد سلول هاى مغز انسان بالغ بر ده هزار (10000) عدد مى باشد. ارتباطات مختلف بدن انسان با بيش از سيزده ميليارد نرون (سلول عصبى) انجام مى گيرد كه از اين مقدار, ده ميليارد مربوط به مغز و بقيه مربوط به پوست و ساير اندام هاى شبكه عصبى كه در مركز بصل النخاع قرار دارد, مى باشد. در هر ثانيه بيش از يكصد ميليون (100000000) پيام را از اندام هاى مختلف عصبى دريافت مى كند و در همين فرصت (يك چشم به هم زدن), اين پيام را بررسى و مورد مطالعه قرار مى دهد و فقط چند صد عدد از اين پيام ها را كه قابل اهميت مى داند, اجازه ورود مى دهد و به اطلاع مغز مى رساند.
حسن ابراهيمى, شماره اشتراك1760, از زرند
به نقل از: در جستجوى خدا, ص98
فرجام غرور
شخصى علم نحو مى دانست; يعنى دستور زبان عربى را به خوبى فرا گرفته بود و او را دانشمند نحوى مى خواندند. روزى سوار بر كشتى شد, ولى چون خودبين و مغرور بود, به كشتى بان كشتى گفت: آيا علم نحو خوانده اى؟ او گفت: نه. نحوى گفت: نصف عمرت را تباه نموده اى!
گفت هيچ از نحو خواندى گفت لا
گـفـت نيـم عـمـر تـو شـد بر فنـا
كشتى بان از اين سرزنش, اندوهگين و دل شكسته شد و در آن لحظه خاموش ماند و چيزى نگفت. كشتى همچنان در حركت بود تا اين كه بر اثر طوفان به گردابى افتاد و در پرتگاه غرق شدن قرار گرفت. در اين هنگام كشتى بان كه شناگرى ماهر بود, از نحوى پرسيد: آيا شنا مى دانى؟ او گفت: نه. كشتى بان گفت:
كـل عـمـرت اى برادر بر فنـاسـت
زانكه كشتى غرق در گرداب هاست
دانشمند نحوى به غرور نابجاى خود پى برد و دريافت كه نمى بايست آن كشتى بان را سرزنش مى كرد.
ژ عزت نفس در نگاه (گوته)
گوته مى گويد:
اگر ثروت مند نيستى, مهم نيست; بسيارى از مردم ثروت مند نيستند.
اگر سالم نيستى, هستند افرادى كه با معلوليت و بيمارى زندگى مى كنند.
اگر زيبا نيستى, برخورد درست با زشتى هم وجود دارد.
اگر جوان نيستى, همه با چهره پيرى مواجه مى شوند.
اگر تحصيلات عالى ندارى, با كمى سواد هم مى توان زندگى كرد.
اگر قدرت سياسى و مقام ندارى, مشاغل مهم متعلق به معدودى انسان هاست.
اما اگر (عزت نفس) ندارى, برو بمير كه هيچ ندارى.
سميه روشندل قيرى, شماره اشتراك554, از قير
نقل از: يك دقيقه براى خودم, از: جانسون اسپنسر
تعبير نيك
هارون الرشيد در خواب ديد همه دندان هايش ريخته است. بامداد معبّرى را بياورد و از او پرسيد: تعبير اين خواب چيست؟
خواب گزار گفت: زندگانى امير دراز باد, همه نزديكان تو پيش از تو بميرند و تو تنها خواهى ماند.
هارون با شنيدن اين سخن برآشفت و دستور داد تا همه دندان هاى او را بكشند. آن گاه خواب گزار ديگرى بياوردند و تعبير همين خواب از او خواستند. او گفت: خليفه مسلمين را بشارت باد كه زندگانى او از همه نزديكانش بيشتر است. هارون از اين تعبير خوشش آمد و دستور داد اين مرد را صد دينار بدهند. با اين كه هر دو مطلب يكى بود, اما نوع تعبيرها متفاوت بود.
پروين نور مرادى, شماره اشتراك2223, از خرم آباد
به نقل از: قابوس نامه, ص44ـ 45
شكيبايى در مرگ فرزند
ابوطلحه يكى از ياران رسول خدا بود. زنى داشت با ايمان به نام (امّ سليم). اين زن و شوهر پسرى داشتند كه مورد علاقه هردو بود. پسر بيمار شد و بيمارى او به مرحله اى رسيد كه امّ سليم دانست كار پسر تمام است.
براى اين كه شوهرش در مرگ پسر بى تابى نكند, وى را به بهانه اى خدمت رسول اكرم(ص) فرستاد و پس از چند لحظه, طفل جان به جان آفرين تسليم كرد.
ام سليم جنازه پسر را در پارچه اى پيچيد و در يك اتاق مخفى كرد. به همه اهل خانه سپرد كه حق نداريد ابوطلحه را از مرگ فرزند آگاه سازيد. سپس رفت و غذايى آماده كرد و خود را نيز آراست و خوش بو كرد. ساعتى بعد كه ابوطلحه آمد و وضع خانه را دگرگون يافت, پرسيد: بچه چه شد؟
ام سليم گفت: بچه آرام گرفت. ابوطلحه گرسنه بود, غذا مى خواست. ام سليم غذايى كه قبلاً آماده كرده بود حاضر كرد و دو نفرى غذا خوردند و هم بستر شدند, ابوطلحه آرام گرفت. ام سليم گفت: مطلبى از تو مى پرسم. گفت: بپرس. گفت: آيا اگر به تو اطلاع دهم كه امانتى نزد ما بود و ما آن را به صاحبش رد كرديم, ناراحت مى شوى؟
ابوطلحه گفت: نه هرگز, ناراحتى ندارد, امانت مردم را بايد پس داد. ام سليم گفت: سبحان الله, بايد به تو بگويم كه خداوند فرزند ما را كه امانت او بود, از ما گرفت و برد.
ابوطلحه از بيان اين زن تكان سختى خورد, گفت: به خدا قسم من از تو كه مادر هستى, سزاوارترم كه در سنگر فرزندمان صابر باشم. از جا بلند شد, غسل كرد و دو ركعت نماز به جا آورد و آن گاه به حضور پيامبر(ص) رفت و ماجرا را از اول تا آخر براى آن حضرت شرح داد.
رسول اكرم(ص) فرمودند: خداوند امروز شما را قرين بركت قرار دهد و نسل پاكيزه اى نصيب شما گرداند. خدا را سپاس مى گزارم كه در امت من مانند صابره بنى اسرائيل قرار دارد.
مرحومه سهيلا مجيدى, شماره اشتراك2094, از سنقر
به نقل از: استاد شهيد مرتضى مطهرى, عدل الهى, ص91
ترس از خدا
ابودرداء مى گويد: شبى اميرمؤمنان(ع) را ديدم كه از مردمان كنار گرفته و در مكان خلوتى مشغول مناجات با پروردگار و گريه و زارى است و مى فرمود: بار خدايا! چه بسيار گناهانى كه با بردبارى از عقوبتش درگذشتى و چه بسيار جرايمى كه به كرم و بزرگوارى ات آن را آشكار نساختى! بار خدايا!…
ناگاه ديدم صدا خاموش شد, گفتم: حتماً حضرت را خواب برده است. رفتم تا آن حضرت را بيدار كنم. چون ايشان را حركت دادم, ديدم همچون چوب خشك شده اى است. گفتم: إنّا لِلّهِ وَإنّا إلَيهِ راجِعُون. حضرت از دنيا رفت.
به خانه آن حضرت رفتم و فاطمه(س) را از اين امر آگاه ساختم. فرمود: اين حالتى است كه از ترس خدا هر شب بر او عارض مى شود. پس از اندكى, آب بر چهره او پاشيدم تا به هوش آمد.
فاطمه شاهوردى, شماره اشتراك 10263, از تفت
به نقل از: اسرار الصلوة, ص214ـ 215
ارزش نگهبانى نفس
افلاطون گويد: روحيه اشخاص در سه مورد عوض شود:
هنگام نزديكى و تقرب به سلاطين, پس از ازدواج, وقت رسيدن به مال. اگر كسى در يكى از اين مراحل خود را نباخت و اخلاقش عوض نشد, قضاوت و داورى اش صحيح است.
فاطمه يكه فلاح, شماره اشتراك 4398, از قزوين
به نقل از: نصايح, ترجمه المواعظ العدديه, على مشكينى اردبيلى, مترجم احمد جنتى
طبع بلند
روزى عثمان به عيادت عبدالله بن مسعود رفت و از او پرسيد: از چه ناراحتى و شكايت دارى؟ گفت: از گناهانم. پرسيد: دلت چه مى خواهد؟ گفت: رحمت پروردگارم را. گفت: بگو برايت طبيب بياورند. گفت: طبيب بيمارم كرده است. عثمان گفت: دستور دهم عطايت را از بيت المال بپردازند ـ دو سال بود كه عثمان عطايش را قطع كرده بود ـ عبدالله گفت: من ديگر به آن نياز ندارم. موقعى كه احتياج داشتم ندادى حالا كه احتياج ندارم مى دهى!
عثمان گفت: پس از مرگت براى دخترانت خواهد بود. ابن مسعود گفت: مرا از فقر دخترانم مى ترسانى! من به دخترانم سفارش كرده ام كه هر شب سوره واقعه را بخوانند, چون از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: هركس هر شب سوره واقعه را بخواند, هرگز فقر به او نمى رسد.
محمدرضا قربان زاده, شماره اشتراك5754, از قاين
به نقل از: الغدير, ج9, ص5 و اسد الغابة, ج3, ص259
خاطرات يك خبرنگار
ما يك والاس, گزارش گر تلويزيون آمريكا, كه از روزنامه نويسان بنام و بسيار مشهور آمريكايى است و گويا اولين آمريكايى باشد كه با امام ـ رحمه اللّه ـ مصاحبه داشته است, در ماه سپتامبر سال 1999 ميلادى در برنامه كانال 4 تلويزيون آمريكا ظاهر شده بود و توسط يكى ديگر از گزارش گران معروف مصاحبه مى شد تا خاطرات برجسته خود را در دوران خبرنگارى بازگويد. از همه كس و همه جا سخن گفت و مخصوصاً به اين نكته اشاره كرد كه تقريباً تمام سران كشورهاى جهان و همه سياست مداران بزرگ معاصر را ديده و با آن ها سخن گفته است. نوبت به حضرت آيةاللّه امام خمينى ـ رحمه اللّه ـ, رهبر انقلاب ايران, رسيد. مايك والاس با لحنى كه احترام و اعتقاد و در عين حال صراحت مخصوصى داشت, گفت: (بايد اذعان كنم كه با هوش ترين و زيرك ترين سياست مدارى است كه من ديده ام.)
ما يك والاس اضافه كرد: بايد بگويم زندگى بسيار ساده اى كه رهبر انقلاب اسلامى براى خود فراهم كرده بود, او را از همه رهبران ديگر دنيا متمايز مى كرد و ما مى ديديم كه او به راستى يك مرد عقيدتى است و دنيا و لذت هاى دنيوى برايش ارزشى ندارد. او همواره همه رجال ديگر دنيا را كه به خدمت مى پذيرفت, روى فرش ساده مى نشانيد و ما مجبور بوديم كفش هاى خود را دم در از پا درآوريم و از همان اول كار بفهميم كه با مردى متفاوت سر و كار داريم.
مهدى فخرآبادى, شماره اشتراك 6761, از تفت
نقل از: ويژه نامه بسيج (ميقات)
شهيد بابايى و بيت المال
حضرت آيةاللّه شهيد صدوقى يك دستگاه پيكان به شهيد بابايى اهدا كرده بود, ولى ايشان آن خودرو را متعلق به خود نمى دانست و با آن كارهاى ادارى انجام مى داد. روزى براى انجام كارى اضطرارى, ماشين را به امانت گرفتم و به منزل پدرم در اصفهان رفتم. ماشين را جلو خانه پارك كردم, ساعتى بعد وقتى خواستم حركت كنم متوجه شدم كه قفل صندوق عقب ماشين شكسته و در آن باز است. در را بالا زدم, زاپاس, آچار چرخ و جك به سرقت رفته بود. از اين كه ماشين امانتى بود, خيلى ناراحت شدم. آمدم و جريان را براى شهيد عباس بابايى توضيح دادم. پيش خود فكر كردم به دليل رفاقتى كه بين من و او هست, خواهد گفت: اشكال ندارد, برو يك زاپاس و جك از انبار بگير, ولى برخلاف تصور من گفت: خوب حالا چيزى نيست, برو يك زاپاس و يك جك بخر و سر جايش بگذار.
اول فكر مى كردم شوخى مى كند, ولى ديدم نه جدى است. حقوق ماهانه من در آن زمان اندك بود و خريد برايم بسيار مشكل. سرانجام با هر زحمتى بود آن ها را تهيه كردم. آن روز در آن شرايط از برخورد خشك شهيد بابايى ناراحت شدم, ولى قدرى كه انديشيدم بر بزرگى و تقواى او آفرين گفتم, چرا كه حاضر نشد حتى در مورد دوست صميمى اش هم از اموال بيت المال كمترين گذشتى بنمايد.
اسماعيل فضلى زاده, شماره اشتراك706, از قم
راوى: كمال مير مجربّيان, نقل از: كتاب پرواز تا بى نهايت
در محراب نماز شب
شب قبل از عمليات محرم, شهيد مهدى سامع تا بعد از نيمه شب به شناسايى رفته بود و دير وقت خسته و بى رمق برگشت و به خواب رفت. چون خسته بود و شب بعد هم بايد در عمليات شركت مى كرد, بچه ها كه براى نماز شب بيدار شده بودند او را بيدار نكردند.
صبح كه براى نماز بيدار شد, با ناراحتى گفت: مگر سفارش نكرده بودم مرا براى نماز شب بيدار كنيد؟ وقتى علت را برايش توضيح دادند, آه سردى كشيد و گفت: افسوس! شب آخر عمرم نماز شبم قضا شد! فردا شب سامع به خيل شهيدان محرم پيوست.
اكرم رمضان خانى, شماره اشتراك2251, از اسلام شهر
نقل از: اسفنديار مبتكر سرابى, اشتياق حضور
اگر تيغ عالم بجنبد زجاى
شنيدم كه صياد در مرغزار
روان گشت روزى به عزم شكار
همى كوه و هامون و صحرا دويد
خرامان به پاى درختى رسيد
يكى قمرى اى بر سر شاخه ديد
كمان را بياراست زه را كشيد
چو قمرى نظر كرد بالاى سر
يكى با شه اى آمدش در نظر
به پايين نظر كرد با خويش گفت
اجل گشته در كامم امروز گفت
به بالاى سر باشه اى صيدگير
به پايين صياد و شصت تير
كجا آورم روى جايى نماند
الهى به جز تو ندارم امان
كه ناگه يكى مار آمد پديد
بَر شصت صياد محكم گزيد
بلرزيد دستش رها گشت تير
چه بر سينه با شه شد جاى گير
ز بالا بيفتاد همان باشه مُرد
به پايين صياد هم جان سپرد
اگر تيغ عالم بجنبد زجاى
نبرّد رگى تا نخواهد خداى
خدا كشتى آن جا كه خواهد برد
اگر ناخدا جامه بر تن دَرَد
اسماعيل رضايى, شماره اشتراك10295, از كاشمر
نقل از: كليات سعدى
خلد برين در زير پاى مادر
باعث خشنودى يزدان, رضاى مادر است
راه پيروزى انسان از دعاى مادر است
اين بود تفسير قرآن نظام كردگار
ريشه و اصل محبت از وفاى مادر است
با هدف هاى خديجه آشنا بايد شوى
اين مقام و ارزش و قدر و بهاى مادر است
رتبه (امّ ابيها) را نمى داند كسى
چهره تابنده او از صفاى مادر است
مادرى كه مى دهد فرزند خوبى پرورش
گو به او (خلد برين) در زير پاى مادر است
تاج افتخار
بشنو از چادر كه در توصيف زن
تار و پودش با تو مى گويد سخن
در كلاس حفظ تقوا و شرف
دختران دُرّند و چادر چون صدف
حفظ چادر در سراى اقتدار
دختران را هست تاج افتخار
حفظ چادر, حفظ دين و مذهب است
شيوه زهرا و درس زينب است
حفظ چادر حافظ ناموس هاست
پاسدار حيله جاسوس هاست
حفظ چادر سدّ فحشا مى شود
روسفيدى نزد زهرا مى شود
حفظ چادر چاره ساز كارهاست
حافظ گل از هجوم خارهاست
حفظ چادر زخم ها را مرهم است
دست رد بر سينه نامحرم است
حفظ چادر التيام دردهاست
سدّ محكم در بر نامردهاست
شاعر: حسن حياتبخش
طيبه پوش دوز, شماره اشتراك7255, از يزد
نقل از: كتاب بهشت جوانان
با همراهان
خواهر عفت زمانى, شماره اشتراك6344, از شهرستان خاتم, روستاى هاشم آباد:
دوست خوبم, مجله معارف اسلامى! تو درست در لحظه اى به دستم مى رسى كه بهار دلم و گل انديشه ام به بارش مهر تو نيازمند است. برگ هايت را كه ورق مى زنم, گلواژه هايت همسان نفس باد صبا روح و روانم را مى نوازد و با سطر سطر كلماتت, در سراى خالى عالم خيال آنقدر ترسيم (با تو بودن) مى كنم كه گويى پيوسته با منى. احساس مى كنم كه دوستى ها, دلسوزى ها, عشق ها, وفادارى ها, اميدها, پيروزى ها و در آخر, حقيقت ها در تو رنگ و بوى ديگرى دارد.
اى بهترين مهمان من! تو هميشه در خلوت سراى انديشه ام, در منظر ديده ام و در خاطرم هستى; پس بمان كه با تو بودن, اين دوران زندگى دوست داشتنى تر است.
مجله: با سپاس از محبت هاى خالصانه شما, اميد است به يُمن همراهى و تشويق شما عزيزان بر تلاش خود بيفزاييم.
سربلند و پيروز باشيد.
خواهر مريم مختارى, شماره اشتراك8048, از خمينى شهر:
با عرض سلام و خسته نباشيد… من در مورد انتخاب ممتازين و برندگان انتقاد دارم و اميدوارم جوابى ندهيد كه بخواهيد خطاى خود را بپوشانيد. شما اين جملات را از مجله پاك كنيد تا دروغ نگفته باشيد:
(پس از تصحيح جوابيه ها و ارزيابى پژوهش هاى رسيده, كسانى كه بالاترين امتياز را كسب كرده اند…);
(تعدادى از مشتركين امتياز بالايى را بعد از ممتازين كسب كرده اند كه ضمن درج اسامى ايشان از آن ها قدردانى مى شود).
مگر امتياز جوابيه ها (15) و امتياز خواندنى ها (20)نيست؟ پس اين شماره گذارى ها چيست؟ امتياز بالا در نظر شما چيست؟ آيا اين كه هر دفعه تعدادى افراد مشخص و معيّن نامشان در اين جدول ها ذكر مى شود فقط امتياز بالا كسب كرده اند؟ پس نگوييد امتياز بالا, بگوييد پارتى; هيچ كجا اين طور رسم نبوده كه اگر كسى يك دفعه در جايى برنده شد, دفعه بعد هم او را برنده كنند, بلكه حق را به ديگران مى دهند. جاى تأسف دارد در مجله اى اسلامى و دينى كه نام آن هم معارف است, اين گونه تبعيض باشد!
مجله:از جناب عالى كه بدون پرده انتقادات خود را مطرح كرده ايد, سپاس گزاريم و از اين كه در طول يك سال همكارى با مجله برنده نشده ايد, متأسفيم.
خواهر گرامى! در هر شماره از مجله حدود دو هزار نفر با فرستادن جوابيه, پژوهش, جدول و حل آن در مسابقات شركت مى كنند. با توجه به تعداد زياد پاسخ هاى صحيح و نيز محدوديت بودجه و اين كه در هر برنامه تنها مى توانيم به حدود صد و پنجاه نفر از ممتازين جوايزى اهدا كنيم, مجبوريم براى تعيين ممتازين به قرعه رو بياوريم و اسامى برندگان هر بخش را از اين طريق و از بين كسانى كه امتياز بالا كسب كرده اند, انتخاب كنيم.
طبيعى است كه پس از انتخاب ممتازين, بسيارى از عزيزان در بخش هاى مختلف مسابقه كه امتياز كامل آورده اند و گاهى در يك برنامه تعدادشان به بيش از چهارصد نفر مى رسد, از رده خار ج مى شوند و در رتبه بعد از ممتازين قرار مى گيرند كه نام تعدادى از آن ها در مجله درج مى شود.
روند كار به اين صورت است كه نام هركس كه از طريق قرعه درآمد, در بخش ممتازين و در رديف مخصوص قرار مى گيرد و هيچ محدوديتى اعمال نمى شود, جز در مورد افرادى كه در رديف يكم تا سوم قرار مى گيرند كه در مرتبه دوم, اين افراد به رده هاى پايين تر منتقل مى شوند تا در دو برنامه پى درپى جايزه عالى به يك نفر اختصاص نيابد.
موفق باشيد.
يادى از عزيزى سفركرده
گل در نوازش سخن باد پر كشيد
از انس شمع و بلبل و گل با نسيم صبح
گل رفت و باز مثل هميشه نسيم ماند
ييادى به دفتر غزلى بى حريم ماند
چندى پيش از درگذشت جانكاه يكى از مشتركان نمونه مجله كه در عرصه تعليم و تربيت آموزگارى دلسوز و در حوزه عبادت و تقوا نمونه و اسوه اى كامل بودند آگاه گشتيم.
لذا بدين وسيله رحلت جانگداز سركار خانم حاجيه سهيلا مجيدى را به خوانندگان مجله, خانواده محترم و داغدارش به ويژه همسر و فرزندان گرامى ايشان تسليت عرض نموده براى آن عزيز سفركرده غفران و رحمت و براى بازماندگانش اجر و صبر مسئلت مى نماييم.