responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : معارف اسلامی نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 27  صفحه : 13

پرسش از شما پاسخ از ما


پرسش از شما پاسخ از ما عوامل موفقيت جوانان تاريخچه غصب فلسطين كاربرد ضمير جمع در بعضى از آيات قرآن عشق به خدا قبول توبه تعدد خدايان زندگى با گناه كار دوستى دشمن و فاسد كردن جوانان رابطه عبادت و بهشت با سپاس و تشكر از عزيزانى كه با ارسال نامه, سؤالات و مشكلات تربيتى, روحى, خانوادگى و مسائل مذهبى و اعتقادى خود را مطرح مى كنند, گفتنى است از آن جا كه طرح همه مطالب شما در اين بخش ميسور نيست, به مواردى از آن ها كه عموميت داشته و اهميت بيشترى دارند, مى پردازيم: عوامل موفقيت جوانان زهرا سليمانيها, شماره اشتراك2730, از قزوين: سؤال: انسانِ موفق چه كسى است؟ جوان ها چه كنند تا در زندگى موفق شوند؟ به طور كلى انسان موفق كسى است كه از شرايط و امكانات به خوبى استفاده مى كند تا به اهداف عالى خود نايل گردد. براى اين منظور جوانان بايد عوامل حقيقى موفقيت را شناسايى و آن ها را تحصيل كنند. عوامل كام يابى عبارت اند از: 1. شناخت ذوق و استعداد; (از اديسون پرسيدند: چرا اغلب جوانان موفق نمى شوند؟ گفت: براى اين كه راه خود را نمى شناسند و در جاده ديگرى گام برمى دارند.1) 2. كار و كوشش; (زندگى مردان موفق شهادت مى دهد كه موفقيت نوابغ و دانشمندان, مرهون كار و تلاش مستمر آن ها بوده است. نيوتن مى گويد: اگر من به جايى رسيده ام بر اثر كار و كوشش بوده است.2) به كوشش به هر چيز خواهى رسيد به هر چيـز خـواهى كمـاهى رسيد 3. ايمان به هدف; كسى كه مقصد خاصى را تعقيب كند و به راه و روش خود ايمان داشته باشد, سختى ها را با جان و دل مى پذيرد و از كوشش باز نمى ماند. 4. استقامت; موفقيت هر انسانى بستگى زيادى به صبر و استقامت او دارد. به قول حافظ: صبر و ظفر هر دو دوستان قديم اند بــر اثـر صبــر نـوبـت ظـفـر آيــد 5. نظم و انضباط; يكى از رموز موفقيت مردان بزرگ, رعايت نظم و تدبير در زندگى است. انسان بايد مطالعه, كار, استراحت, تفريح و ساير برنامه هايش منظم و حساب شده باشد. 6. داشتن انگيزه و همت والا; تا انسان خود را براى اهداف بزرگ آماده نسازد نمى تواند حتى موفقيت نسبى كسب كند. افراد موفق با ديدى وسيع و همتى عالى و نگاهى ژرف به افق هاى دور, وارد كارزار زندگى مى شوند. همت بلند دار كه مردان روزگار از همت بلند به جايى رسيده اند 7. قاطعيت و تصميم; كسى كه خواهان موفقيت و كام يابى است, بايد واژه هاى (نمى شود و نمى توانم) را از قاموس زندگى خود حذف كند و با اعتماد به نفس و اراده اى خلل ناپذير و با اميد به آينده مشكلات را از پيش پاى خود بردارد. تاريخچه غصب فلسطين زينب نطاق, شماره اشتراك3108, از شيراز: سؤال: درباره تاريخچه غصب فلسطين و بيت المقدس به دست اشغالگران صهيونيسم توضيح دهيد؟ غصب فلسطين و بيت المقدس به دست صهيونيست ها, رسماً از تاريخ 1947 ميلادى آغاز شد, ليكن قبل از اين تاريخ يك سرى فعاليت هايى براى آن انجام شده بود. سرزمين فلسطين تا جنگ جهانى اول, جزئى از امپراتورى عثمانى بود. جنگ جهانى اول كه از سال 1914 شروع شد و تا سال 1919 ادامه داشت, سبب نابودى و اضمحلال امپراتورى عثمانى شد و هر قطعه از اين سرزمين پهناور به دست يكى از قدرت هاى استعمارى افتاد. انگلستان سرزمين فلسطين را تصاحب و زمينه يهودى سازى آن را فراهم كرد. در سال 1897 ميلادى اولين كنگره صهيونيزم در شهر بال سوئيس به رهبرى هرتزل برگزار شد. وى هدف خود را از تشكيل اين كنگره, ايجاد يك وطن قومى براى ملت يهود در سرزمين فلسطين اعلان نمود و از اين زمان به بعد تلاش هاى خويش را براى مهاجرت يهوديان از سراسر كره زمين به ويژه از اروپا به فلسطين متمركز كرد. در نوامبر 1917 انگلستان اعلاميه مشهور (بالفور) را مبنى بر تأسيس وطن قومى براى ملت يهود در فلسطين صادر كرد و يك ماه بعد سرزمين فلسطين را به اشغال نظامى خويش درآورد. در سال بعد عثمانى ها با انگلستان پيمان ترك مخاصمه بستند و قيموميت فلسطين به دست انگلستان افتاد. پس از آن براى انتقال و مهاجرت يهوديان از سراسر جهان به فلسطين تلاش وسيعى به عمل آوردند. سياست مشترك انگلستان و سران يهوديان اروپا, خشم اعراب و مسلمانان را برانگيخت و فلسطينيان در برابر اين اقدام تجاوزكارانه واكنش نشان دادند و با حاكم دست نشانده انگلستان در فلسطين مبارزه كردند. قيام شيخ عزالدين قسام از جمله اين مبارزات بود. در فرايند اين مهاجرت تجاوزكارانه و يهودى سازى سرزمين فلسطين, سياست ضد يهودى آلمان نازى كه در سال 1932 تشديد شد, سيل مهاجرت به نحو بى سابقه اى گسترش يافت, به گونه اى كه در خلال سال هاى 1932 تا 1935 بيش از صدوچهل و پنج هزار يهودى به طور رسمى و ده ها هزار نفر هم به طور غير رسمى و قاچاق وارد فلسطين شدند. در سال 1947 سران كشورهاى اروپايى در سازمان ملل كوشيدند و قطعنامه شماره 181 را صادر كردند و كشور فلسطين را به دو كشور يهودى و عربى تجزيه نمودند. بعد از اين, چند بار بين فلسطينيان و يهوديان جنگ رخ داد. در سال 1948 اولين جنگ به وقوع پيوست. در اين جنگ, يهودى ها 78% از خاك فلسطين را تصرف نمودند و قريب به يك ميليون از فلسطينيان آواره شدند. در سال 1956 جنگ دوم اتفاق افتاد و يهودى ها اراضى بيشترى از اعراب را تصاحب كردند. در سال 1967 جنگ سوم اتفاق افتاد و يهودى ها به مدت شش روز بلندى هاى جولان, كرانه باخترى, نوار غزه و تمامى صحراى سينا را تصرف كردند. در سال 1973 جنگ ديگرى رخ داد كه در اين جنگ, اعراب در ابتدا پيروز شدند, اما سرانجام با حمايت آمريكا و با تهديد به استفاده از بمب اتمى, متاركه جنگ به نفع يهودى ها بر كشورهاى عربى تحميل شد.3 كاربرد ضمير جمع در بعضى از آيات قرآن فردوس قربانى, شماره اشتراك5552, از گلپايگان: سؤال: با وجود اين كه مى دانيم ذات احدى منزّه از هر شريكى است, ولى خداوند در بعضى از آيات مانند سوره قدر (إِنّا أَنْزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ) ضمير جمع به كار مى برد, علّت آن چيست؟ آوردن ضمير جمع به چند جهت ممكن است باشد: 1. گاهى آوردن ضمير جمع براى اهميت دادن به موضوع مهمى بوده كه بايد به آن اهميت ويژه اى داده مى شد; مانند حفظ و نگه دارى قرآن از تحريف. خداوند مى فرمايد: (إِنّا نَحْنُ نزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُون;4 ما قرآن را نازل كرديم و خود آن را حفظ مى كنيم). اين تعبير, مشحون از اعجاز و متضمّن پنج ضمير جمع است كه اهميت قرآن را مى رساند. 2. برخى از كارهاى الهى به واسطه ملائكه كه جنود و كارگزاران الهى هستند, انجام مى شود. در اين گونه موارد براى تفخيم و تعظيم, ضمير جمع آورده مى شود; مانند: (إِنَّا كُلَّ شَىءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَر;5 ما هر چيزى را به اندازه خلق كرديم.) 3. گاهى جمع آوردن ضمير فقط براى تفخيم و تعظيم است; مانند: (إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ;6 ما راه را به شما نشان داديم). مرحوم محمدتقى شريعتى مى گويد: (در آيه إِنّا اَنْزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ, ضمير جمع به كار برده, با آن كه او يكتا و يگانه است, تا بر عظمت نازل كننده (خدا) دلالت كند. بديهى است آنچه را كه بخشنده اى بزرگ مى بخشد و مى فرستد, قطعاً با اهميت و عظيم است و نظيرش را در لفظ اَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكْ مى توان يافت.)7 عشق به خدا اسماعيل جمشيدى, شماره اشتراك2438, از هشترود: سؤال: چگونه مى توان عاشق خداوند شد؟ آيا با نماز خواندن مى توان عاشق خدا شد؟ پيش از آن كه چگونگى عاشق خدا شدن را بياموزيد, لازم است پاسخ چند پرسش را بدانيد. عشق چيست؟ عاشق كيست؟ در بدو آفـرينش و تخميـر آب و گل با آب و تاب عشق سرشتند خاك ما8 عشق, ميلى است درونى كه ريشه در فطرت دارد. خميرمايه آفرينش انسان بلكه هر موجودى حتى جمادات كه به ظاهر حياتى براى آنان متصور نيست, با عشق سرشته شده است. عشق جذبه اى است از نوع محبت كه انسان را از حال عادى خارج مى كند, اما هر محبتى ملازم با عشق نيست. عشق از (عَشقه) اخذ شده كه در فارسى به آن پيچك مى گويند. اين گياه به هر چيزى برسد دور آن مى پيچد و رفته رفته آن را در احاطه خود درمى آورد. نشانه عشق و عاشقى از ديدگاه جالينوس جالينوس, حكيم يونانى, مى گويد: در مغز انسان سه جايگاه ويژه قرار دارد: يكى مخزن خيالات و تخيّل است, دومى جايگاه فكر, و سومى حافظه و ظرف يادآورى است. سپس مى گويد: عاشق به كسى گويند كه لحظه اى خيال و فكر و ذكرش از معشوق جدا نباشد. عشق و هجران معشوق, آنچنان جان عاشق را مسخر نمايد كه آب و خواب و غذا را از او بگيرد و او به چيزى جز معشوق نينديشد و كسى جز او را نبيند. هر كسى چنين نيست, عاشق نيست.9 حافظ مى گويد: نشوى واقف يك نقطه ز اسرار وجود تا نـه سرگشته شـوى دايـره امكـان را آتش عشق را چه مى افروزد؟ عشق يك ميل درونى است كه براى ظهور و فعليت يافتن, مانند همه اميال درونى نيازمند فضايى مناسب است تا پرورش يابد و شكوفه و گل دهد. اگرچه عشق ريشه در آفرينش انسان دارد, ليكن تجلى و ظهور آن وابسته به ميزان شناختى است كه عاشق از كمال معشوق دارد. پس شدت عشق, و زياد و كم شدن شعله آتش درون سوز عشاق به دو عامل بستگى دارد: 1. ميزان كمال كه در معشوق نهفته است و جلوه هايى كه از آن بروز مى كند; 2. ظرفيت فكرى عاشق و ميزان شناختى كه از معشوق و تجليّات او دارد. بنابراين نخستين گام در شعله ور شدن آتش عشق, داشتن شناخت درست از كمال و جلوه هاى معشوق است. تحصيل شناخت خدا, براى اكثر افراد بدون خودشناسى و شناخت تجليات خدا ميسر نيست.10 از اين رو خودآگاهى و خودشناسى, برترين شناخت ها دانسته شده است. على(ع) مى فرمايد: (أَفَضَلُ الْمَعْرِفَة, مَعْرِفَةُ الأَنسَانِ نَفْسُه;11 برترين آگاهى و معرفت آن است كه انسان نفس خود را بشناسد). علامت اين كه انسان, خودآگاه گشته و خود را شناخته, خداشناسى او است كه پيامبر(ص) فرمود: (أَعْرَفُكُمْ بِنَفْسِهِ, أَعْرَفُكُمْ بِرَبِّهِ;12 داناترين شما در خودشناسى, خداشناس ترين شما است.) تو كه از نفس خود زبون باشى عارف كردگار چون باشى؟! اى شده در نهاد خود عاجز كى شناسى خداى را؟ هرگز! تجلى عشق عاشقى را قابليت لازم است طالب حق را حقيقت لازم است عشق از معشوق اول سرزند تا به عاشق جلوه ديگر دهد تا به حدى كه بَرَد هستى از او سرزند صد شورش و مستى از او درست است كه اولين گام در روشن شدن آتش عشق, شناخت خويشتن و توجه به كمال معشوق است, ليكن با شوق يك طرفه, عشق حقيقى يعنى معاشقه محقق نمى گردد. عشق و معاشقه حقيقى آن گاه آغاز مى شود كه معشوق با نگاه محبت آميزش, رضايت و خشنودى خويش را از عاشق و گفتار و رفتار او ابراز دارد; به بيان ديگر, عاشقى نيازمند قابليت و شايستگى ويژه اى است كه معشوق وقتى آن را در اخلاق و رفتار و گفتار عاشق ملاحظه كرد,نگاه مهرآميزش را نثار او مى كند. بنابراين, گام دوم براى تحقق عشق, سير و حركت عملى به سوى خدا و جلب رضايت او است و رضايت و خشنودى حق تعالى بدون نماز و طاعت و عبادت او و ترك معصيت و توبه از همه گناهان و تهذيب و تخليه نفس از صفات رذيله و ناپسند محقق نمى گردد. قرآن مى گويد: (خدا آنان را كه پيوسته به درگاهش توبه و انابه كنند, دوست مى دارد (چنانكه) پاكان دور از هر آلايش و ناآلوده به گناه را دوست مى دارد.) اولين گام عملى (بعد از معرفت) براى عاشق خدا شدن, توبه است; يعنى رها شدن از اسارت هواى نفس و خارج گشتن از خودپرستى و بت پرستى كهن و مدرن و سكنى گزيدن در مسير راه معشوق. راه و رمز عاشق, عبوديت و بندگى و تسليم و خضوع است. از اين رو در تشهد نماز ابتدا شهادت به بندگى و عبوديت پيامبر مى دهيم, سپس ايمان خويش را به رسالتش ابراز مى داريم و مى گوييم: (واَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُه وَرَسُولُه). آيا سخنان شيطان را در قرآن نخوانده اى كه گفت: خدايا به عزتت سوگند كه همه انسان ها را گمراه خواهم كرد, مگر بندگانت را كه از جمله آنان مخلصان هستند. عبد خدا كه شيطان توانايى فريب او را ندارد كسى است كه از شيطان فرمان نمى برد, عاشقى است كه طمع هر دو عالم را يك باره از دل بيرون كرده تا غير او را نبيند و محبت هيچ چيزى حتى بهشت در دل او نباشد. امام سجاد(ع) مى فرمايد: (أَلُْعبودِيّةُ جَوْهَرة ٌكُنْهَها الْرُبُوبِيَّة;13 بندگى گوهرى است كه باطنش خدايى و خداوندگارى است). از اين رو گفته اند كه: عاشق آيينه صفات معشوق و جلوه اى از اخلاق و اوصاف اوست. حافظ عشق را بندگى معنا مى كند و مى گويد: به ولاى تو كه گر بنده خويشم خوانى از سر خواجگى كون و مكان برخيزم و خواجه عبدالله انصارى مى گويد: اگر يك بار گويى بنده من از عرش بگذرد خنده من عشق و هجران و انتظار و وصال, واژه هايى به هم پيوسته اند. جاده انتظار عاشق خدا, شب است. زمان وصال و به سر آمدن هجران, زمان مناجات و راز و نياز, در خلوت شب است. چه زيبا گفت آن عارف: عشق وصال دارى و شب تا صبح سر بر بستر ناز خوابت آيد؟ زهى خيال باطل! نشنيده اى كه به كليم خود موسى(ع) فرمود: دروغ مى گويد كسى كه گمان برد خدا را دوست دارد ولى چون تاريكى شب درآيد, خواب را بر حضورم ترجيح دهد.14 فيض كاشانى مى گويد: شب همه شب تا به صبح, هم نفس من تويى روز چه كارى كنم, كار و دكانى مرا ييك نفس از پيش تو گر بروم گم شوم چون به تو آرم پناه, امن و امانى مرا قبول توبه ليلا سليمانى, شماره اشتراك2965, از قزوين: سؤال: از كجا بفهميم كه خداوند توبه ما را قبول كرده است؟ پذيرش توبه شرايط خاصى دارد. هرگاه آن شرايط محقق گشت, توبه نيز مورد قبول حق تعالى قرار مى گيرد;15 به بيان ديگر: خداوند در آيات بسيارى به گناه كاران و كسانى كه به نفس خويش ستم كردند و آن را در معرض معصيت قرار دادند, توصيه كرده است كه توبه كنند و رابطه بين خود و خدا را اصلاح كنند; خداوند همه گناهان آنان را خواهد بخشيد. قرآن در آيه 160 سوره بقره مى فرمايد: (مگر كسانى كه توبه كردند و به اصلاح كارهاى فاسد خود پرداختند و آن چه را كتمان كرده بودند, بيان كنند. در اين صورت توبه آن ها را مى پذيرم و من بسيار عذرپذير و قبول كننده توبه و مهربانم.) چه كسى در وفاى به عهد از خداوند راست گوتر است؟ قرآن مجيد وعده داده كه خداوند توبه بندگانش را مى پذيرد.16 بنابراين گناه كارى كه به گناه خويش اعتراف دارد و از آن پشيمان است, بايد به قبولى توبه خويش و رحمت و مغفرت خداوند اميدوار باشد. نكته مهمى كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه آيا ما توانسته ايم همه شرايط لازم توبه را محقق سازيم؟ آيا حلاوت و شيرينى گناه از جان ما به طور كامل رخت بر بسته است؟ ما بايد هم اميدوار به لطف و رحمت الهى باشيم و هم بترسيم از اين كه مبادا برخى از شرايط توبه را محقق نساخته باشيم. امام صادق(ع) فرمود: (بنده را وقتى مى توان مؤمن دانست كه هم از خدا بترسد و هم اميدوار به رحمت او باشد). اميرالمؤمنين(ع) مى فرمود: (از پروردگارت بترس و به رحمتش اميدوار باش تا خدا تو را از آن چه مى ترسى, ايمنى بخشد و به آنچه اميدوار هستى, مورد لطف و عنايتش قرار دهد.) تعدّد خدايان على جمشيدى, شماره اشتراك5430, از هشترود: سؤال: آيا خداى تبارك و تعالى مى تواند موجودى مانند خودش را بىآفريند؟ اگر بگوييم مى تواند, پس تعدد خدايان ممكن است و اگر بگوييم نمى تواند, قدرت بى حدّ و حساب او را محدود كرده ايم؟ ?سؤال شما نادرست است, زيرا اگر فرض كنيم كه خدايى در برابر خدا و مخلوق خداوند تبارك و تعالى باشد, ديگر آن خداى مخلوق خدا و خالق هستى نخواهد بود. بنابراين در جواب اين سؤال بايد بگوييم خداوند قادر مطلق است, ولى آن چيزى را كه خدا مى آفريند مخلوق خداست و اقتضاى خدا بودن ندارد و به اصطلاح, نقص و كمبود از جانب مخلوق است كه توانايى و اقتضاى خدا شدن ندارد نه اين كه نقص متوجه ذات بارى تعالى باشد. مقدور و مخلوق بايد اقتضاى زمينه تعلق قدرت مطلقه الهى را داشته باشد. يك جرم يك گرمى مقتضى ساختن يك منظومه شمسى يا يك كهكشان نيست. به اصطلاح فلاسفه در فاعليت فاعل نقص نيست, بلكه در قابليت قابل نقص است. بنابراين, قدرت خدا مطلق است در امور ممكن و شدنى, و بر محالات هرگز تعلق نمى گيرد. زندگى با گناه كار بى بى طاهره پوركبابى, شماره اشتراك7128, از تفت: سؤال: اگر مجبور باشيم با يك فرد گناه كار زندگى كنيم, چگونه بايد رفتار كنيم؟ زندگى كردن انسان با فرد يا افراد گناه كار به چند صورت متصور است: 1. در جامعه اى زندگى مى كند كه آلوده به گناه است و مردمش مرتكب گناه مى شوند; 2. با دوستانى كه اهل گناهند, رابطه دارد; 3. با افراد خانواده اش; از قبيل همسر و يا پدر و مادر و فرزندى كه از ارتكاب گناه ابايى ندارند, زندگى مى كند. مورد اول و دوم, چندان مهم نيست, زيرا شخص از نزديك و در كنار خود نافرمانى خدا را حس نمى كند تا موجب آزارش شود, اما در مورد سوم, خصوصاً افرادى كه به او نزديكند; مانند پدر, مادر, همسر, فرزند و… هنگامى كه به گناه آلوده مى شوند حضورى پر درد سر و رنج آورى براى خود و ديگر اعضاى خانواده خواهند داشت و اگر شخص نتواند با امر به معروف و نهى از منكر كارى از پيش ببرد, اين مشكل دوچندان مى شود. در هر حال وظيفه افرادى كه با چنين مشكلى روبرو مى شوند, در مرتبه اول, امر به معروف و نهى از منكر است و در مرتبه بعدى, اگر قدرت عملى بر جلوگيرى از گناه دارند حتى با وساطت بزرگ ترها و افرادى كه به نوعى تأثير گذارند و مورد احترام شخص گناه كارند, آن را به كار برند. البته امر به معروف و نهى از منكر داراى شرايطى است كه در هر زمان نمى توان از آن استفاده كرد. مراجع عظام تقليد در باب امر به معروف و نهى از منكر مى فرمايند: (چند چيز شرط است در واجب بودن امر به معروف و نهى از منكر: اول آن كه, كسى كه مى خواهد امر و نهى كند, بداند كه آنچه شخص مكلف به جا نمى آورد, واجب است به جا آورد و آنچه به جا مى آورد بايد ترك كند و بر كسى كه معروف و منكر را نمى داند, واجب نيست. دوم آن كه, احتمال بدهد امر و نهى او تأثير مى كند, پس اگر بداند اثر نمى كند, واجب نيست. سوم آن كه, بداند شخص معصيت كار بنا دارد كه معصيت خود را تكرار كند, پس اگر بداند يا گمان كند كه اگر امر يا نهى كند, ضرر جانى يا عرضى و آبرويى يا ماليِ قابل توجه به او مى رسد, واجب نيست; بلكه اگر احتمال صحيح بدهد كه از آن ترس, ضررهاى مذكور را پيدا كند واجب نيست; بلكه اگر بترسد كه ضررى متوجه متعلقان او مى شود واجب نيست; بلكه با احتمال وقوع ضرر جانى يا عرضى و آبرويى يا مالى موجب حرج بر بعضى مؤمنين, واجب نمى شود, بلكه در بسيارى از موارد حرام است.)17 در هر حال اگر توان امر به معروف و نهى از منكر را نداشتيد, بر شما لازم است كه خودتان را حفظ كرده و تقواى شخصى داشته باشيد. دوستى زهره يعقوبيان, شماره اشتراك6611, از يزد: سؤال: اگر فردى عاشق فرد ديگرى شود و او را از صميم قلب دوست داشته باشد, چگونه مى تواند بفهمد كه آيا آن شخص نيز او را دوست دارد؟ رفتار متقابل دو نفر نسبت به يكديگر, بيان كننده دوستى و يا بى تفاوتى به هم است. انسان اگر به شخصى علاقه مند شد, تنها راه فهميدن اين كه آيا آن شخص نيز او را دوست دارد, رفتار متقابل اوست. اين گونه رفتارها در برخوردهاى طرفينى رخ مى دهد كه اگر با صميميت و كشش توأم بود, بداند كه آن فرد نيز او را دوست دارد; مثلاً از مجالست با او لذت ببرد و سعى كند با رفيق خودش ديدارهاى مكرر داشته و تقاضا كند بيشتر يكديگر را ببينند. اگر به شخصى علاقه مند شديد و مى خواهيد بدانيد آيا او نيز شما را دوست دارد, رفتار او را بسنجيد كه آيا از هم نشينى شما لذت مى برد و يا در تلفن زدن به شما و احوال پرسيدن اصرار دارد؟ اگر چنين است بدانيد كه او نيز شما را دوست دارد, پس در تحكيم مودت و همدلى بكوشيد. البته اين به شرطى است كه شما پا پيش گذاشته و ابراز علاقه كنيد و به او بفهمانيد او را دوست داريد. امام صادق(ع) فرمود: (هرگاه كسى را دوست داشتى, آگاهش كن, زيرا اين اعلام و آگاهى, دوستى ميان شما را ثابت تر و محكم تر مى كند.)18 پس از اعلام دوستى و علاقه مندى, مى توانيد از راه امتحان كردن بفهميد كه فرد مورد نظر, به شما علاقه دارد يا نه. اميرمؤمنان على(ع) مى فرمايد: (مردم جز با امتحان شناخته نمى شوند. زن و فرزندت را در غياب خود و دوستت را در موقع مصيبت و سختى و خويشاوندان را در زمان مشكلات و علاقه مندان را در زمان نيازمندى امتحان كن تا از اين طريق قدر و منزلت تو نزد آن ها روشن شود.)19 اگر شخصى مورد توجه شما قرار گرفت, ولى از خود علاقه اى نشان نداد, از ادامه دوستى با او بپرهيزيد, زيرا در صورتى كه شخصى عاطفى باشيد, از اين مسئله ضربه خواهيد خورد, چون علاقه شما ريشه گرفته و دل كندن از آن سخت مى شود. دوستيِ يك طرفه, زحمت بيهوده است و انسان را مى رنجاند. باباطاهر عريان مى گويد: چه خوش بى, مهربانى هر دو سر بى كـه يـك سـر مهربـانى, دردسـر بى دشمن و فاسد كردن جوانان مجيد نجفى, شماره اشتراك2351, از مسجدسليمان: سؤال: دشمن از چه راه هايى مى خواهد جوانان را به فساد بكشاند و از اسلام دور كند؟ ? دشمن براى بيرون كردن مردم مخصوصاً جوانان از صحنه, از راه هاى مختلفى وارد شده است: 1. مواد مخدر: گسترش مواد مخدر و ترويج آن, عامل مهمى در بيرون كردن قشر مهم جامعه يعنى جوانان از صحنه سياست و اسلام است. مشاهده معتادان در خيابان ها و بروز اختلافات خانوادگى و جدايى و طلاق به سبب اعتياد, نمونه هايى از اين مسئله است. 2. ترويج فرهنگ ابتذال: فراوان بودن فيلم ها و سى دى هاى مبتذل و برنامه هاى ماهواره اى, بزرگ ترين و خطرناك ترين عامل به فساد كشاندن جوانان محسوب مى شود. 3. ترويج فرهنگ اباحى گرى و به اصطلاح, تبليغ تساهل و تسامح و تشكيك در مبانى اعتقادى: رنگ سياسى دادن به بسيارى از امور, هجوم گسترده و پى درپى به عوامل پيروزى انقلاب اسلامى, تشكيك درباره برخى از تصميمات گذشته مانند دفاع مقدس, حمله به نيروهاى مذهبى و… كه متأسفانه در برخى روزنامه ها و نشريات كشورمان ديده مى شود, در جهت پاك كردن افكار انقلابى و اسلامى بوده و اين خطرى بزرگ براى ملت شريف ايران مخصوصاً جوانان عزيز است. به ويژه اين كه اخيراً تز جدايى دين از سياست را به اذهان القا مى كنند و بدين وسيله سعى مى كنند مسلمانان را از هويت دينى و استقلال خواهى و عزت طلبى تهى نمايند و آنان را براى ذلت طلبى آماده سازند. 5. بد عمل كردن برخى از دست اندركاران و مجريان و مديران: يكى ديگر از عوامل مهم دل زدگى مردم مخصوصاً جوانان بد عمل كردن برخى از دست اندركاران و مجريان و مديران مملكت است. بعضى بد عمل كردن مسئولان را به پاى ناتوانى اسلام براى اداره جامعه مى گذارند, در حالى كه چنين نيست. از نظر اسلام, مسئوليت و رياست براى خدمت به مردم و آسان كردن مشكلات آنان است. متأسفانه برخى مديران يا كارمندان, رياست را سرگردان كردن مردم مى دانند, در حالى كه آنان مزد بگيران مردم و خادمان آنان هستند. اســلام بـه ذات خـود نـدارد عـيـبـى هر عيب كه هست از مسلمانى ماست رابطه عبادت و بهشت رحمت الله كريمى, شماره اشتراك6195, از گتوند: سؤال: آيا بهشت, رشوه براى عبادت نيست؟ ?بهشت, رشوه عبادت نيست; نتيجه عمل انسان و پاداش كار است. كسى كه در دنيا براى تأمين معاش خود كشت و كار كند, ثمره و پايان عمل خود را خواهد ديد. اين نكته, تمثيلى براى جهان آخرت و بهشت است. انسانى كه دنيا را مزرعه اى براى آخرت حساب كند, سعى خواهد كرد آن را به بهترين وجه ممكن كشت كند. عمل صالح, ايمان, تقوا, نوع دوستى و پرهيز از گناه, عوامل رويش نيكى و كشت اند. در نتيجه آنچه به دست مى آيد, مزد عمل است, نه رشوه. قرآن مى فرمايد: (پس هركس به وزن ذره اى كار خير انجام دهد, آن را مى بيند و هركس به وزن ذره اى كار بد كرده, آن را مى بيند.)20 بهشت و جهنم, نتيجه عمل است. عمل انسان در سراى آخرت به صورت بهشت يا جهنم مجسّم مى شود: (هركس خدا و رسولش را اطاعت كند, او را در باغ هايى از بهشت وارد مى كند كه همواره از زير درختانش نهرها جارى است. جاودانه در آن مى مانند و اين پيروزى بزرگى است).21 اين چنين است كه خدا بهره مندى از بهشت و نعمات الهى را مشروط به اطاعت از خود و رسولش كرده است. پى نوشت ها: 1ـ جعفر سبحانى, رمز پيروزى مردان بزرگ, ص12. 2ـ همان, ص22. 3ـ گيتاشناسى كشورها, ص222ـ227; سامى الجندى اكرم زعيتر, فاجعه فلسطين; سرگذشت فلسطين يا كارنامه سياه استعمار, ترجمه اكبر هاشمى رفسنجانى; محمدحسنين هيكل, جنگ رمضان. 4ـ حجر(15) آيه 9. 5ـ قمر(54) آيه 49. 6ـ انسان(76) آيه 3. 7ـ تفسير نوين, ص274; تفسير نمونه, ج27, ص181. 8ـ ديوان فيض كاشانى, ص7, مقدمه: سيد محمدعلى صفير, تصحيح: محمد پيمان. 9ـ مجمع البحرين, ماده عشق; محمد فريد وجدى, دائرةالمعارف القرن العشرين, ج3, ص10. 10ـ اگرچه قرآن كريم شناخت خداوند را از راه ذات و بدون واسطه آثار و مخلوقاتش ممكن دانسته, ولى آن را اوّلاً مخصوص ذات خويش دانسته و سپس ملائكه و اولوا العلم را بهره مند از آن نوع شناخت معرفى كرده است: (شَهِدَ اللّهُ أَنهُ لا إِلهِ إِلاّ اللّهُ وَ الْمَلائِكَةُ وَاُولُوا العِلْم…): آل عمران(3) آيه 18. 11ـ فهرست غرر, ص387, شماره 2935; به نقل از محمدرضا مهدوى كنى, نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى, ص54. 12ـ همان. 13ـ محمد محمدى رى شهرى, ميزان الحكمه, ج3, حديث شماره 11617. 14ـ كريم محمد حقيقى, آداب و مراحل سلوك الهى, ج1, ص143. 15ـ براى آشنايى بيشتر ر.ك: عليرضا حسنى, توبه از ديدگاه قرآن و حديث. 16ـ توبه(9) آيه 104. 17ـ توضيح المسائل مراجع, ج2, ص618, مسئله 2791. 18ـ بحارالانوار, ج71, ص181, حديث1. 19ـ همان, ج75, ص10. 20ـ زلزال(99) آيه 6و7. 21ـ نساء(4)آيه 13.

نام کتاب : معارف اسلامی نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 27  صفحه : 13
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست