لكاتبه في جواب قول صدارتپناه:
تا سرو قبا پوش ترا ديدهام امروز # در پيرهن از ذوق نگنجيدهام امروز
هشياريم افتاد بفرداى قيامت # زان باده كه از دست تو نوشيدهام امروز
صد خنده زند بر حلل قيصر و دارا # اين جنده پر بخيه كه پوشيدهام امروز
افسوس كه برهم زده # خواهد شد از آن روى
شيخانه بساطى كه # فرو چيدهام امروز
بر باد دهد توبهء صد هم چو بهائى # آن طرهء طرار كه من ديدهام امروز
فغاني
فكر دگر نماند فغانى بيار جان # عاشق بدين خيال و تأمل نديدهام
مما خطر بالبال في سادس شهر رمضان بمحروسة شيروان.
اى آنكه دلم غير جفا از تو نديد # وى از تو حكايت وفا كس نشنيد
قربان سرت شوم بگو از ره لطف # لعلت بدلم چه گفت؟كز من برميد
*** و لجامع الكتاب بالعربية في هذا المضمون ايضا:
يا بدر دجى فراقه الجسم أذاب # قد ودعني فغاب صبري إذ غاب
باللّه عليك أي شيء قالت؟ # عيناك لقلبي المعنّى [1] فأجاب
و له في البديهة بكاشان
آنان كه شمع آرزو در بزم عشق افروختند # از تلخى جانكندنم از عاشقى وا سوختند
دى مفتيان شهر را تعليم كردم مسأله # و امروز اهل ميكده رندى ز من آموختند
چون رشتهء ايمان من بگسسته ديدند اهل كفر # يكرشته از زنار [2] خود در خرقهء من دوختند
[1] المعنّى: المعذب.
[2] زنار: بضم أول و ثاني مشدد بر وزن كفار هر رشتهء را گويند عموما و رشتهء كه بتپرستان و آتشپرستان با خود دارند خصوصا.