ز خورشيد پنهان شود موش كور # كه جهل است با آهنين پنجه زور
ترا كس نگويد نكو مىكنى # كه جان در سر كار او ميكنى
كجا در حساب آورد چون تو دوست # كه روى ملوك و سلاطين دروست
اگر با همه خلق نرمي كند # تو بيچارهء با تو گرمى كند
نگه كن كه پروانهء سوزناك # چه گفت اى عجب گر بسوزم چه باك
مرا چون خليل آتشى در دلست # كه پندارى آن شعله بر من گلست
نه دل دامن دلستان مىكشد # كه مهرش گريبان جان مىكشد
نه خود را بر آتش بخود ميزنم # كه زنجير شوقست در گردنم
مرا همچنان دور بودم كه سوخت # نه اين دم كه آتش بمن بر فروخت
نه آن مىكند يار در شاهدي # كه با او توان گفتن از زاهدى
مرا بر تلف حرص دانى چراست؟ # كه او هست اگر من نباشم رواست
مرا چند گوئى كه در خورد خويش # حريفي بدست آر همدرد خويش
بر آنم كه يار پسنديده اوست # كه در وى سرايت كند سوز دوست
چو بىشك نوشته است بر سر هلاك # بدست دلارام خوشتر هلاك
چو روزي به بيچارگى جان دهى # همان به كه در پاى جانان دهي
قال الشريف المرتضى ذو المجدين علم الهدى طاب ثراه ذاكرني بعض الأصدقاء قول أبي دهبل [2] .
فأبرزتها بطحاء مكة بعد ما # اصات المنادي بالصلاة فأعتما [3]
فسألني إجازة هذا البيت بأبيات، تنظم إليه و أن أجعل ذلك كناية عن امرأة لا عن ناقة، فقلت في الحال:
[1] سمندر بر وزن قلندر: نام جانوري است كه در آتش متكون ميگردد گويند مانند موش بزرگي است و چون از آتش برمىآيد ميميرد و بعضى گويند هميشه در آتش نيست گاهى برمىآيد در آن وقت او را ميگيرند و از پوست او كلاه و رومال ميسازند و چون چركين شود در آتش مىاندازند چركهاي او ميسوزد و پاك مىشود. برهان.