نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 8
فرمود : از وقتى وارد شهر من شدى آيا كارى صورت داده اى ؟ گفت : نه . فرمود : نكند تو از مردان جنگ و نبردى ؟ گفت : آرى . فرمود : هنگام آتش بس اين تردّد مانعى ندارد . او گفت : مرا معاويه بصورت ناشناس به سوى شما فرستاده تا از شما جواب سؤالاتى را بگيرم كه حاكم روم از او پرسيده ، و او به معاويه گفته : اگر تو در خور اين مقام و خلافت پس از محمّد هستى جواب پرسشهايم را بگو ، كه در اين صورت از تو پيروى نموده و برايت جايزه و هديّه بفرستم ، ولى متأسّفانه معاويه از پس آنها بر نيامده و وامانده و مرا بسويت گسيل داشته تا پاسخ آنها را بگيرم . حضرت فرمود : خدا پسر هند جگر خوار را بكشد ، چه چيز او و پيروانش را تا اين حدّ گمراه و كور ساخته ؟ خدا خود ميان من و اين امّت داورى كند ، كه با من قطع رحم كرده و روزگارم را ضايع ساخته ، و حقّم را دفع كرده و جايگاه عظيم مرا كوچك شمرده ، و همه بر مخالفت با من فراهم گشته ! حسن و حسين و محمّد را خبر كنيد ! همگى آمدند . فرمود : اى شامىّ ، اين دو اولاد رسول خدايند ، و اين ( محمّد ) فرزند من است ، از هر كدام كه مايلى پرسشهايت را بپرس .
نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور جلد : 2 صفحه : 8