responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور    جلد : 2  صفحه : 77


عمر گفت : من نمىتوانم اين حماقتى كه بدان مىبالى به شمار آرم ! عثمان در جواب گريبان عمر را محكم گرفت و پيش كشيده و رها كرد و گفت : اى پسر خطَّاب ، مثل اينكه تو حرفهايم را قبول ندارى ، پس عبد الرّحمن بن عوف واسطه شده و آن دو را جدا نموده و مردم هم پراكنده شدند .
« احتجاج امام حسين عليه السّلام » « به ذكر مناقب أمير المؤمنين و فرزندانش عليهم السّلام » - در روزگارى كه معاويه امر به لعن أمير المؤمنين و قتل شيعيان و ناقلان مناقبش كرده بود - 162 - از سليم بن قيس نقل است كه معاويه در ايّام خلافتش به قصد حجّ به مدينه وارد شد و اهالى شهر به استقبالش آمدند ، ولى در ميان ايشان احدى جز قريش نديد ، پس پياده شده و گفت : انصار را چه شده كه هيچ كدامشان به استقبال من نيامدند ؟ ! .
يكى گفت : ايشان افراد نيازمندى هستند كه مركب سوارى ندارند .
معاويه گفت : پس شتر نخلستانهاشان كجاست ؟ !

نام کتاب : الاحتجاج - ترجمه جعفری نویسنده : الطبرسي، أبو منصور    جلد : 2  صفحه : 77
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست