اسماء ذاتيّه و اسماء واحديّهء صفاتيّه . و در حقيقت اشاره به آن است كه ذات غيب است ، و دست آمال از آن كوتاه است و صرف عمر در تفكَّر در ذات موجب ضلالت است ، و آنچه مورد معرفت اهل اللَّه و علم عالمين باللَّه است ، مقام « واحديّت » و « احديّت » است : « واحديّت » براى عامّهء اهل اللَّه ، و « احديّت » براى خلَّص از اهل اللَّه است . تنبيه حكمىّ بدان كه از براى حق تعالى « صفات ثبوتيّه » و « صفات سلبيّه » است در نظر حكماء . و « صفات سلبيّه » را گفتهاند به سلب سلب ، يعنى سلب نقص ، برگردد . و بعضى گفتهاند « صفات ثبوتيّه » صفات « جمال » و « صفات سلبيّه » صفات « جلال » است ، و « ذو الجلال و الاكرام » جامع جميع اوصاف سلبيّه و ثبوتيه است . و اين كلام در هر دو مرحله خلاف تحقيق است : اما مرحلهء اولى ، پس « صفات سلبيّه » على التّحقيق از صفات نيست ، بلكه در ذات حق تعالى نه سلب و نه سلب السّلب راه دارد ، و حق تعالى متّصف به اوصاف سلبيّه نيست ، زيرا كه اتّصاف به سلب در قضاياى « معدوله » است ، و عقد قضيّهء معدوله در حق تعالى جايز نيست ، زيرا كه مصحّح جهات امكانيّه و مستلزم تركيب در ذات مقدس است . بلكه اوصاف سلبيّه به طريق سلب مطلق بسيط است ، و آن سلب صفت است نه اثبات صفت سلب سلب . و به عبارت ديگر ، نقايص از حق تعالى مسلوب است به سلب بسيط ، نه سلب نقايص براى او ثابت [ باشد ] به طريق ايجاب عدولى . پس در حقيقت ، صفات تنزيه « صفت » نيستند ، و فقط حق تعالى متّصف به صفات ثبوتيّه است . و اما مرحلهء دوم ، پس در نزد اهل معرفت صفات « جمال » صفاتى است كه انس و دلبستگى آورد ، و صفات « جلال » صفاتى است كه وحشت و حيرت و هيمان آورد . پس ، آنچه متعلَّق به لطف و رحمت است از صفات « جمال » است ، چون « رحمن » و « رحيم » و « لطيف » و « عطوف » و « ربّ » و امثال آن . و