نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامى نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 1 صفحه : 344
او بكثرت گرفته است آرام
كى رسد بوى وحدتش بمشام
تا نتابد ز صوب كثرت روى
در نيابد ز حرف وحدت بوى
سر وحدت هميشه وحدانى است
هر چه كثرت همه پريشانى است
مرد را سالها ز كثرت فرد
روى بايد بسر وحدت كرد
تا شود بيش هم و همت وى
آفتابش زند ز ظلمت فى
يك دم از خود جدا تواند بود
بىخود و با خدا تواند بود
اهلِ تَقْليد
- (اصطلاح عرفانى) در مقابل اهل استدلال و اهل اجتهادند و اين طايفه
را عوام ميگويند، چنانكه اهل استدلال را خواص گويند.
(انسان كامل ص 39) و بعضى كسانى كه بمرتبه يقين و كشف نرسيدهاند
گويند، عرفا گويند.
بدان كه اهل تقليد بزبان اقرار مىكنند و بدل تصديق ميكنند هستى و
يگانگى خدا را و ميدانند كه اين عالم را صانعى است و صانع عالم يكى است و اول و
آخر وحد و نهايت و مثل و مانند ندارد و ...
و اما اعتقاد اين طايفه بواسطه حس و سمع است يعنى نه بطريق كشف عيان
و نه بطريق دلائل و برهان.
(رجوع شود بانسان كامل نسفى ص 39- 40)
اهلِ تَنْ
- (اصطلاح عرفانى) آنان كه همه هم خود را دنيا قرار دادهاند. مولانا
گويد:
اهل تن را جمله علم بالقلم
واسطه افراشت در بذل و كرم
هر حريصى هست محروم اى پسر
چون حريصان تك مرو آهستهتر
اهلِ تَوْحيد
- (اصطلاح عرفانى) موحدان را گويند در مقابل اهل شرك، و اهل اللّه را
نيز گويند.
رودبارى گويد: «لو تكلم اهل التوحيد بلسان التجريد لما بقى ... الا
مات».
(طبقات ص 357)
اهلِ حَقايِق
- (اصطلاح عرفانى) اهل حقايق در مقابل اهل ظاهرند كه آنها را اهل
باطن هم گويند و مراد اهل اللّهاند (لمع ص 30) ابو يعقوب نهرجورى گويد: «الذى حصل
اهل الحقائق فى حقايقهم ان اللّه تعالى غير مفقود فيطلب و لا ذو غاية فيدرك و من
اراد موجودا فهو بالموجود مغرور و انما الموجود عندنا معرفة حال و كشف علم بلا
حال». (طبقات ص 379)
اهلِ حَقّ
- (اصطلاح عرفانى) اهل معرفت و سالكان الى اللّه را گويند.
شبلى گويد: «اهل الحق طائرة اليه باجنحة المعرفة و مستشيرة اليه
بموالاة المحبة». (طبقات ص 347)
اهلِ خانِقاه
- (اصطلاح عرفانى) در تحت عنوان كلمه خانقاه مبدأ تاريخى و علت وجودى
آن بيان خواهد شد، اكنون گوئيم كسانى كه مقيم خانقاهند و اهل خانقاهند دو
طايفهاند يكى مسافران و
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامى نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 1 صفحه : 344