responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 700

بهر حال قطع نظر از اصطلاحاتى كه بين فلاسفه و منطقيين شايع است ما اگر بطرز حكم كردن عقل به ضرورت چيزى از براى چيزى مراجعه كنيم آن را چند قسم مى‌بينيم. يك قسم احكامى كه در مورد ضرورت برخى از صفات براى اشياء است ولى در حالت خاص و شرايط معين (ضرورت وصفى) و يك قسم احكامى كه در مورد ضرورت برخى ديگر از صفات از براى اشياء است بدون دخالت حالت خاص و شرايط معينه خارجى ولى بشرط باقى بودن ذات آن اشياء (ضرورت ذاتى منطقى)، و يك قسم احكامى كه در مورد ضرورت صفتى از صفات است ولى بطور مطلق و بدون آنكه شرط بقاء موضوع در مناط حكم عقل لزومى داشته باشد (ضرورت ازلى).


(28) - اصطلاح فطرى در مورد جنبه‌هاى مختلف انسان بكار مى‌رود و در مورد جنبه شناختى و منطقى انسان خود داراى معانى‌اى است كه ذيلا نقل مى‌كنيم:

الف: ادراكاتى كه همه اذهان در آنها يكسان هستند. يعنى همه اذهان واجد آنها هستند و همه اذهان مانند هم آنها را واجدند، و نه از جهت واجد بودن و واجد نبودن و نه از جهت كيفيت واجد بودن آنها، در ميان اذهان اختلافى نيست. از قبيل اعتقاد به وجود دنياى خارج كه حتّى سوفسطائى نيز در حاقّ ذهن خود نمى‌تواند منكر آن باشد. اين سنخ ادراكات تصورى و تصديقى را مى‌توان ادراكات عمومى ناميد.

ب: ادراكاتى كه بالقوه در ذهن همه موجود است هر چند بالفعل در ذهن بعضى موجود نيست يا خلاف آن موجود است. از قبيل معلوماتى كه با علم حضورى براى نفس معلوم هستند ولى به علم حصولى معلوم نشده‌اند. به عقيده صدر المتألهين فطرى بودن معرفت به ذات حق از اين قبيل است.

ج: در باب برهان منطق به قضايائى كه عقل بواسطه مساعدت امرى كه محتاج به اكتساب نيست، بلكه بخودى خود نزد عقل آشكار است، به آنها تصديق مى‌كند، فطريات مى‌گويند. مانند «چهار، جفت است». در اين مثال امرى كه واسطه تصديق جزمى عقل مى‌باشد عبارت است از «انقسام چهار به دو قسمت متساوى». كه اين واسطه نزد عقل آشكار و هويدا است و از اين روى فورا قياسى ذهنى به اين مضمون تشكيل مى‌دهد: «چهار پذيراى انقسام است به دو بخش متساوى، و هر عددى كه چنين باشد جفت است، پس چهار جفت است». اين قسم قضايا را به لحاظ فطرى بودن حدّ اوسط كه واسطه تصديق است «فطريات» و به اعتبار اينكه قياس مزبور با آن موجود است «قضايا قياساتها معها» ناميده‌اند.

د: ادراكات و تصوراتى كه خاصيّت ذاتى عقل است و هيچ گونه استنادى به غير عقل ندارد.

(29) - معنائى كه مؤلف محترم در متن از حديث «كلّ مولود يولد على الفطرة ...» بيان كرده است با اصول تفكر اسلامى مغايرت دارد و آيه شريفه‌ فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» نيز اين مفهوم را كه انسان در ابتداى خلقتش لابشرط از ايمان و كفر است، ردّ مى‌كند و صريحا بيان مى‌كند كه هر انسانى در نهاد و باطنش گرايش به خدا دارد و چنين كمال و قدرتى را در جهان مى‌پذيرد.

متفكّرين و فلاسفه اسلامى نيز همان طور كه براى هر موجودى طبيعت و غرايزى قائلند در مورد انسان طبيعت و غرايزى قائلند كه فطرت مى‌نامند و گرايشهائى چون حقيقت‌جوئى، زيبائى دوستى، طلب خير اخلاقى و پرستش و خداباورى را از فطريات انسان مى‌دانند.

(30) - يك غلط فاحش رايج در زمان ما كه از غرب سرچشمه گرفته است و در ميان برخى از ما نيز شايع است، افسانه جدا شدن علوم از فلسفه است. يك تغيير و تحوّل لفظى كه به اصطلاحى قراردادى مربوط مى‌شود با يك تغيير و تحوّل معنوى كه به حقيقت يك معنى مربوط مى‌گردد اشتباه شده و نام جدا شدن علوم از فلسفه را به خود گرفته است.

كلمه فلسفه يا حكمت در اصطلاح قدما غالبا به معنى دانش عقلى و در مقابل دانش نقلى بكار مى‌رفت و لهذا مفهوم اين لفظ شامل همه انديشه‌هاى عقلانى و فكرى بشر اعم از الهيّات و رياضيات و طبيعيات و حتّى فلسفه عملى مى‌شد. در اين اصطلاح لغت فلسفه يك «اسم جنس» و «اسم عام» بود نه «اسم خاص». بعد در دوره جديد اين لفظ اختصاص يافت به قسمتى از علوم فوق الذكر مثل ما بعد الطبيعه و منطق و زيبائى‌شناسى. اين تغيير اسم كه امرى قراردادى است سبب شده است كه برخى بپندارند كه فلسفه در قديم يك علم بود و مسائلش الهيّات و طبيعيّات و رياضيات و ساير علوم بود، بعد طبيعيات و رياضيات از فلسفه جدا شدند و استقلال يافتند.

نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 700
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست