در شناخت خلق و خوها، فاعليت به صفاتى اطلاق مىشود كه وجه امتياز
اشخاصى است كه بر اساس طبيعت خود اقدام به عمل مىكنند.
عملگرائى (Activisme( عبارت است از قول به اينكه جوهر اصلى حقيقت،
فعل و عمل است. مثلا اوكن حقيقت را مسأله زندگى و عمل مىداند نه مسأله فعاليت
عقلى محض. اين نظريه شبيه نظريه اصالت عمل (پراگماتيسم) است. وجه اختلاف آن با
اصالت عمل اين است كه تأكيد مىكند كه حقيقت عميقتر از آن است كه صرفا تحت اراده
انسان قرار گيرد يا صرف سود و تجربه انسانى باشد. اين نظريه داراى دو جنبه است:
جنبه عملى و جنبه نظرى. جنبه عملى آن، رفتار انسانى را، از اين جهت كه در پى تحقق
اشياء خارجى است، بررسى مىكند، و جنبه نظرى آن، فكر را، از اين جهت كه مبتنى بر
عمل و متعلق به آن است، بررسى مىكند، بطورى كه عمل ميزانى است كه ارزش فكر را
تعيين مىكند.
فترت
فارسى/ ركود- ايست
فرانسه/intervalle
انگليسى/interval
فترت يا ايست، توقفى است كه بين دو زمان واقع مىشود. فترت تب زمان
سكون آن است. فترت ركود دوره فعال اقتصادى است كه در آن كار رونق دارد و نرخ و دست
مزد بالا مىرود.
دوبرئل اين اصطلاح را به معنى فاصله زمانى بين علت و معلول به كار
برده است. بعد از آن در فلسفه جديد رايج شد بطورى كه تمام اقسام آن را فرا گرفت.
در اصطلاح صوفيان فترت عبارت است از خاموشى آتش سوزان ابتدائى توسط
جريان آثار طبيعى تخديركننده قوّه طلب. (تعريفات جرجانى)
(علم) الفراست
فارسى/ چهرهشناسى
فرانسه/Physiognomonie
انگليسى/Physiognomy
اين واژه، مشتق از لفظ يونانى «Physiognomon است و معنى آن اثبات امور نفسانى پنهان با
استدلال به امور جسمانى است. چهرهشناسى مفهومى از اين اصطلاح است و در نظر ابن
سينا يكى از بخشهاى دانش پزشكى است. «و مقصود از آن، استدلال از خلق به اخلاق
است» (اقسام علوم عقلى، در هفت رساله در حكمت و طبيعيات)
فرد
فارسى/ فرد
فرانسه/Individu
انگليسى/Individual
لاتين/Individuum
1- فرد در مقابل زوج است و به معنى چيزى است كه به يك شىء واحد تعلق
گيرد. (تعريفات جرجانى) ابن سينا گويد: «از ويژگىهاى فرد اين است كه مربع آن زوج
نيست» و نيز گفته است: زوج «عددى است كه يك واحد به فرد مىافزايد ... و فرد عددى
است كه يك واحد از زوج مىكاهد» (نجات) 2- فرد به معنى يك دانه يگانه است. خداوند فرموده است: «الهى مرا تنها
رها مكن و تو بهترين وارثانى» (رب لا تذرنى فردا و انت خير الوارثين) 3- يك فرد از مردم كسى است كه در صفات مثل
و مانندى نداشته باشد.
4- در اصطلاح فيلسوفان فردى عبارت از هر موضوعى است كه معين و مقيد و
مشخص باشد بطورى كه اجزاء آن يك كل واحد را تشكيل دهد اما آن را كل نمىگويند. مثل
يك نفر، كه بخشى از بدن او را «يك نفر» نمىگويند. فرد به اين معنى جزئى است، بر
خلاف جنس يا نوع كه هر كدام يك كلى است كه به تعداد نامعينى از افراد اطلاق
مىشود.
(رجوع كنيد به شخص) 5- فرد در علوم مختلف داراى معنى متفاوت است:
الف- در منطق مقصود از فرد يك شخص واحد غير
قابل قسمت است، برخلاف جنس كه قابل تقسيم به انواع است و نوع كه شامل تعداد غير
معين افراد است. مثلا سقراط