responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 466

4- علاوه بر اين فيلسوفان عرض را به عرض لازم و عرض مفارق تقسيم كرده‌اند. عرض لازم عرضى است كه انفكاك آن از ماهيت ممتنع است. مانند كتابت بالقوه نسبت به انسان. عرض مفارق عرضى است كه انفكاك آن از شى‌ء ممتنع نيست و خود بر دو قسم است: يا زودگذر است مثل سرخى شرم و زردى ترس يا دير گذر است مثل پيرى و جوانى. (تعريفات جرجانى).

5- براى اعراض تقسيم ديگرى هم قائل شده‌اند: يعنى آن را به دو نوع پايدار و ناپايدار تقسيم كرده‌اند. عرض پايدار (قار الذات) عرضى است كه اجزاء وجود آن در زمان جمع مى‌شود. مثل سفيدى و سياهى و امثال آن. عرض ناپايدار (غير قار الذات) عرضى است كه اجزاء وجود آن در زمان جمع نمى‌شود مثل حركت و سكون).

6- عرضى منسوب به عرض است و در مقابل جوهرى، ذاتى و ضرورى است.

7- عرض عام‌ عبارت است از كلى مقول بر افراد يك حقيقت واحد و ديگر افراد از حقيقت ديگرى به نحو عارضى.

ابن سينا گويد: «اما عرض عام هر كلى مفرد عرضى يا هر كلى غير ذاتى است كه در معنى آن انواع زيادى شريك باشند مثل سفيدى براى گچ» (نجات) و نيز گفته است «فرق نمى‌كند كه براى هر فردى از هر نوع يا براى بعضى افراد، مفارق يا ملازم باشد.» (همان جا).

8- لفظ «بالعرض» در مقابل لفظ «بالذات» است و به هر چيزى اطلاق مى‌شود كه نه از ناحيه ذات موجود، بلكه از جوانب مستقل از طبيعت آن، بر آن وارد شود.

9- نزد فيلسوفان مشّائى عرض بر نه قسم است كه عبارت است از 1- كم 2- كيف 3- اين 4- متى 5- وضع 6- فعل 7- انفعال 8- اضافه 9- ملك. اين اقسام نه‌گانه را اجناس عاليه يا مقولات گويند.

10- در علم پزشكى عرض به پديدارهاى دال بر بيمارى كه شخص بيمار آنها را حس مى‌كند، اطلاق مى‌شود. جمع عرض به اين معنى اعراض است.

11- سفسطه عرض عبارت است از استنتاج كلى از جزئى يا استنتاج ذاتى از عرضى. (رجوع كنيد به سفسطه).

فايده: بعضى فيلسوفان وجود اعراض را انكار كرده و گفته‌اند جهان تماما جوهر است و بعضى وجود آن را پذيرفته‌اند و گفته‌اند عرض چيزى است كه قائم به خود نيست. بعضى قيام عرض به عرض را جايز دانسته‌اند و بعضى جايز ندانسته‌اند. بعضى گفته‌اند عرض در دو زمان باقى نمى‌ماند و بعضى گفته‌اند باقى مى‌ماند. (رجوع كنيد به جوهر، ذات، ماهيّت، مقولات).

عرف‌

فارسى/ شناختگى‌

فرانسه/Contume

انگليسى/Custom

عرف چيزى است كه بنا بر شهادت عقل، در نفوس استقرار يافته و مورد قبول طبايع واقع شده است. (تعريفات جرجانى).

عرف بر دو نوع است: عرف عام و عرف خاص. عرف عام عبارت است از تمام سنت‌ها و روش‌هاى پراكنده در جامعه. عرف خاص عبارت است از عادات خاصى كه شخص به آنها عادت كرده است.

عرف مترادف عادت است، اما قدما بين اين دو فرق گذاشته و گفته‌اند: عادت در افعال و عرف در اقوال به كار مى‌رود. فيلسوفان جديد غربى فرق اين دو را چنين بيان كرده‌اند كه عرف، خارجى و عادت هم خارجى و هم داخلى است. به اين جهت بعضى از آنان گفته‌اند: عرف فقط به تكرار ثابت مى‌شود در حالى كه عادت يك بار ثابت مى‌شود. (رجوع كنيد به عادت).

عرفان‌

فارسى/ عرفان‌

فرانسه/Gnose

انگليسى/Gnosis

يونانى/Cnosis

عرفان عبارت است از علم به اسرار حقايق دينى.

اين علم رقيق‌تر از علمى است كه توسط عامه مؤمنان يا رجال دينى اهل ظاهر به دست مى‌آيد. عرفانى كسى است كه به ظاهر حقيقت دينى قانع نمى‌شود بلكه در باطن آن فرو مى‌رود تا اسرار آن را بشناسد؛ مانند عارفان يهود و عيسوى و افلاطونيان. اينان پنج گروه‌اند: 1- فلسطينيان 2- سريانيان 3- مصريان 4- اسيوئيان [اسيو پوليس نام شهرى است كه‌

نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 466
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست