responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 461

لاتين/Justitia

عدالت در لغت به معنى راستى (استقامت) و در شريعت به معنى راستى در راه حق و دورى از مانع و برترى دادن عقل بر هواست. در اصطلاح فقيهان عدالت عبارت است از پرهيز از گناهان بزرگ و اصرارنكردن در گناهان كوچك و راست گويى و پرهيز از دروغ و رعايت تقوا و دورى از افعال پست.

عدالت از اين جهت كه مصدر است، مترادف عدل است و عدل عبارت است از اعتدال، راستى و ميل به حق و حد وسط بين دو طرف افراط و تفريط است. (تعريفات جرجانى).

در نظر فيلسوفان، عدالت عبارت است از اصل آرمانى يا طبيعى يا قراردادى كه معنى حق را تعيين مى‌كند و احترام به آن و رعايت آن را در عمل ايجاب مى‌كند. اگر عدالت متعلق به شى‌ء مطابق با حق باشد، دال بر برابرى و راستى است، اما اگر متعلق به فاعل باشد دال بر يكى از فضايل اصلى است. فضايل اصلى عبارت است از: حكمت، شجاعت، عفت و عدالت. «عدالت جزئى از فضيلت نيست بلكه خود تمام فضيلت است.» (ابن مسكويه، تهذيب الاخلاق).

عدالت از اين جهت كه يك فضيلت است داراى دو جهت است: يك جهت فردى و يك جهت اجتماعى. اگر از جهت فردى لحاظ شود دال بر هيأت راسخى در نفس است كه افعال مطابق حق از آن صادر مى‌شود؛ و ماهيت آن اعتدال، توازن، پرهيز از كار زشت، و دورى از اخلال كردن در امور واجب است، و اگر از جهت اجتماعى مورد توجه واقع شود دال بر احترام به حقوق ديگران و دادن حق هر صاحب حقى است.

فيلسوفان گفته‌اند: اساس عدالت برابرى، و اصل آن حد وسط بين دو طرف افراط و تفريط است. عدالت نزد آنان بر دو قسم است: عدالت تبادلى و عدالت توزيعى، اولى مربوط است به تقسيم اموال و فوايد بر افراد بر حسب استحقاق هر يك از آنها، بطورى كه در مورد آن بتوان گفت: نسبت اين انسان به آن شى‌ء مثل نسبت هر يك از افراد ديگر به آن است كه بر اساس عدل بتواند در جاى او قرار گيرد. معنى اين سخن اين است كه عدالت تبادلى رابطه افراد با يكديگر را تنظيم مى‌كند، در حالى كه عدالت توزيعى رابطه افراد با دولت را تنظيم مى‌كند. هر يك از اين دو نوع تنظيم بر اساس يك نسبت برقرار است تنها فرق آنها اين است كه نسبت عدالت تبادلى عددى و نسبت عدالت توزيعى هندسى است.

فرق عدالت و محبّت اين است كه عدالت، تقيد به حق يعنى گرفتن مال خود و دادن مال ديگران را بر انسان ايجاب مى‌كند، در حالى كه محبت ايجاب مى‌كند كه انسان براى ديگران بيش از آنچه براى خود مى‌خواهد، بخواهد. انسان محتاج عدالت نيست مگر وقتى كه فاقد محبّت باشد «و اگر مردم همه دوست‌دار يكديگر بودند، و انصاف داشتند و بين آنها اختلاف نبود.» (ابن مسكويه، تهذيب الاخلاق) به اين جهت گفته‌اند واجبات عدالت تنگ‌تر از واجبات محبت است. زيرا عدالت بر انسان ايجاب مى‌كند كه از بدى بپرهيزد و از تجاوز به حق ديگران خوددارى كند، در حالى كه محبت بخشش در راه ديگران را ايجاب مى‌كند. اگر محبت را يك اصل اخلاقى عام ملازم ذات انسان بدانيم، و عدالت را يك قاعده عملى عينى ضرورى براى رعايت و ضبط روابط مردم بدانيم، بين اين دو فضيلت تعارضى نخواهد بود. زيرا اصل محبت بر اين مبنى، اساس افعال عادلانه است. و قاعده عدالت مى‌تواند تمام امور واجب را دربر گيرد بطورى كه تعيين‌كننده روابط محبت و صور قابل اجراى آن باشد. اين يك حرف بى‌معنى است كه گفته‌اند: عدالت يك فضيلت سلبى و محبت يك فضيلت ايجابى است. زيرا شرط هر فضيلتى اين است كه ايجابى باشد.

عدالت اجتماعى عبارت است از احترام به حقوق ديگران و رعايت مصالح عمومى، و يا عبارت است از شناخت حقوق طبيعى و قراردادى‌اى كه جامعه براى تمام افراد قائل است.

مانند تقسيم كار و دادن مزد به كارگران مطابق با كارآيى آنان و افزودن خدمات و تأمين نيازهاى اجتماعى‌اى كه افراد براى حفظ بقاى خود و تسهيل در پيشرفت كار خود و رسيدن به سعادت خود، حق دارند آن را به دست آورند.

عدد

فارسى/ شماره‌

فرانسه/Nombre

انگليسى/Number

لاتين/Numerus

الف- عدد يكى از مفاهيم عقلى اساسى است، و به اين اعتبار محتاج تعريف نيست. اما بعضى از دانشمندان آن را در مقايسه با معانى نزديك به آن، تعريف كرده و گفته‌اند:

نام کتاب : فرهنگ فلسفى نویسنده : جميل صليبا- منوچهر صانعى دره بيدى    جلد : 1  صفحه : 461
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست