سفسطه توده گندم عبارت است از اينكه از طرف بحث خواسته شود كه مقدمه
زير را قبول كند. آن مقدمه اين است كه: هر توده گندمى كه يك دانه گندم از آن كم
شود، همچنان به صورت يك توده گندم باقى خواهد بود. مثلا توده مركب از پنجاه دانه
گندم، اگر يك دانه از آن كم شود، توده همچنان يك توده خواهد بود. سپس اين حكم را
از تودهاى به توده ديگر [كه تعداد دانههاى آن كمتر باشد] تعميم مىدهيم تا اينكه
به تودهاى برسيم كه داراى دو دانه گندم باشد. آنگاه مىگوييم: اگر مقدمه اول صحيح
باشد بايد از برداشتن يك دانه گندم از تودهاى كه داراى دو دانه است، اين نتيجه به
دست آيد كه تودهاى باقى مانده باشد كه داراى يك دانه گندم باشد. اين سفسطهاى است
كه از تعميم مقدمه اول و اطلاق آن بر هر تودهاى، حتى توده مركب از دو دانه گندم،
ناشى شده است.
سفسطه اعراض به سفسطهاى اطلاق مىشود كه امور عرضى را ذاتى قرار
دهد. مثل تعريف ماده به شىء سفت، يا تعريف شخص تنبل به كسى كه در وقت معين از
انجام كار بازماند.
سوفسطائى منسوب به سفسطه است. مثلا مىگويند فيلسوف سوفسطائى يا
نظريه سوفسطائى. اين لفظ در اصل به كسى كه در يكى از فنون ماهر بود اطلاق مىشد
بعدا به كسى كه در فن خطابه يا در فلسفه مهارت داشت اطلاق گرديد، بعد از آن، بر
سبيل توسع به هر نابكار فريب كارى اطلاق گرديد. پروشار گويد: سوفسطائيان قديم ادعا
مىكردند كه مىتوانند نظريات متناقض را با ادله منطقى بطور مساوى اثبات كنند.
بيشتر آنچه مردم زمان ما تحت تأثير تمايلات و منافع خود، امورى از اين قبيل را
انجام مىدهند، ناآگاهانه است. لفظ سفسطى اشاره به نظريات و ديدگاههاى مشترك
سوفسطائيان بزرگ از قبيل پروتاغوراس، گرگياس، پروديكوس، هيپياس و ديگران است. و
نيز به فلسفههائى كه اساس آنها ضعيف و مبادى آنها متزلزل است، از قبيل فلسفه
شكاكان كه منكر امور محسوس و بديهى هستند، عنوان سفسطه اطلاق مىشود. اين فلسفهها
به سه فرقه تقسيم مىشوند: 1- لا ادريه يعنى كسانى كه از حكم در مورد وجود و شناخت هر چيزى خوددارى
مىكنند. 2- عناديه يعنى كسانى كه عناد
مىورزند و با قطع و يقين مىگويند چيزى وجود ندارد. گويى حقايق هستى در نظر آنان
مانند سراب است كه تشنگان آن را آب مىپندارند ولى ثبات و تحققى براى آنها نيست. 3- عنديه يا خودمداران يعنى كسانى
كه مىگويند اشياء تابع عقايد ماست. در دنيا عاقلى وجود ندارد كه اين مذهب را
بپذيرد. (كشاف تهانوى) (رجوع كنيد به غلط).
سكوت
فارسى/ خاموشى
فرانسه/Silence
انگليسى/Silence
لاتين/Silentium
سكوت عبارت است از ترك سخن گفتن با وجود داشتن قدرت آن. (تعريفات
جرجانى) قيد اخير آن را از صمت جدا مىكند زيرا در صمت، قدرت تكلم اعتبار نشده
است.
(كليات ابى البقاء) كسى كه لبهاى خود را يك لحظه بر هم نهد ساكت
است اما صامت نيست مگر اينكه اين حالت طولانى شود. و نيز سكوت به معنى امتناع از
گفتن است، چه حق و چه باطل، اما صمت فقط امتناع از گفتن باطل است.
(كليات ابى البقاء).
اما سكت عبارت است از قطع صدا و قطع نفس در زمانى محدود مانند سكت بر
حرف ساكن پيش از همزه [در زبان عربى] كه ممكن است يسير يا قصير يا مختلس يا خفيف
يا رقيق يا لطيف باشد.
سكته در اصطلاح پزشكان عبارت است از كار افتادن اعضاى بدن از حس و
حركت به جز تنفس. وجه تسميه اين بيمارى اين است كه اعضا را به سكوت وامىدارد.
چنانكه بيمارى صرع به ملازمه سقوط (افتادن) به اين نام ناميده شده است. سكته مغزى
ناشى از نارسائى خون به مغز است و معمولا بعد از سن چهل سالگى عارض كسانى كه
گرفتار فشار خون يا تصلب شرائين و يا هر دو حالت بيمارى مىشوند، مىگردد.
سكوت رساتر از سخن است. بطورى كه گفتهاند آگاهى به ساعات صمت در
شنوندگان موثرتر است از آگاهى به ساعات قول. نسبت سكوت به كلام مثل نسبت سايه به
نور در نماياندن اشكال و صور است. زيباترين كلام، كلامى است كه صمت داخل آن باشد
مانند وقفهايى كه در لابلاى صداى موسيقى قرار مىگيرد.