غير خواهى مانند خودخواهى يك اصل اصيل انسانى است و اين هر دو حالت
از اصل ميل به زندگى برخاسته است.
خود خواهى ناشى از وظيفه غذا طلبى است. اين وظيفه، موجود زنده را به
جستجوى خوراكى كه مايه بقا و رشد آن است، برمىانگيزد. غير خواهى برخاسته از وظيفه
تناسل است. اين وظيفه موجود زنده را به ابقاء نسل خود در موجود ديگرى و نگهدارى
آن و تربيت آن، تا مرحلهاى كه خود موجود مىشود كه بتواند به حيات خود ادامه دهد،
برمىانگيزد.
دوركهيم گويد: «هر كجا جامعه پيدا شود ايثار نيز پيدا مىشود ... پس
نمىتوان گفت ايثار يا غير خواهى از خود خواهى به وجود آمده است. زيرا چنين پيدايشى
ممكن نيست مگر اينكه چيزى از عدم به وجود آيد. و حق اين است كه اين دو محرك اساسى
در رفتار انسانى، از آغاز در نفوس انسانى موجود بوده است.» اصطلاح غير خواهى به هر
كارى كه منتهى به فايده رساندن به ديگران شود، اطلاق مىشود، حتى اگر اين عمل خالى
از ميل و نيت فايده رساندن به ديگران باشد. پس اگر من بگويم به دشمنت نيكى كن، فقط
مقصودم اين نيست كه كسى را كه نسبت به تو بدى مىكند يا نسبت به تو بغض دارد، دوست
داشته باش. بلكه مقصود اين است كه كسى را هم كه نسبت به او (دشمن) كينه دارد، دوست
داشته باش.
غير خواهى به اين معنى، دلالت بر يكى از اميال نفسانى ندارد بلكه
دلالت بر روش خاصى دارد.
خلاصه، ايثار داراى دو معنى است: يكى به معنى روانى و ديگر به معنى
رفتارى.
ايثار از جهت نفسانى يا روانى دلالت مىكند بر آگاهى انسان به ميلى
كه به ديگران دارد. اين آگاهى طبعا گاهى ناشى از روابط موجود بين افراد يك نوع
است، و گاهى ناشى از تفكر و خود فراموشى است. اين حالت در نظر اگوست كنت مشتمل بر
دوستى و احترام به ديگران و صفاى طبع است.
اما ايثار از جهت رفتار دال بر مذهبى است كه در مقابل لذّتطلبى يا
فردگرائى يا سودجوئى است. اين مذهب، مذهب خير خواهى است كه نفع عمومى و دفع ضرر
عمومى را هدف رفتار انسان قرار مىدهد. قانون اين مذهب، چنانكه اگوست كنت گفته است
اين است كه: براى ديگران زنده باش و دوستى را اساس كار خود قرار ده و بر نظم و
ترتيب متكى باش و پيشرفت را هدف خود قرار ده.
ايجاب
فارسى/ ايجاب
فرانسه/Affirmation
انگليسى/Affirmation
لاتين/Affirmatio
ايجاب در لغت به معنى اثبات است. وقتى بگوييم فلان چيز واجب شد، يعنى
تثبيت شد و وجود آن لازم شد. نيز ايجاب كردن به معنى واجب كردن، الزام كردن و
رعايت كردن است. مثلا گفته مىشود فلان چيز در حق او ايجاب شد.
نزد فلاسفه، «ايجاب عبارت است از ايجاد و ايقاع نسبت، يعنى حكم به
وجود محمول براى موضوع است.» (ابن سينا، نجات) ايجاب در مقابل سلب است چنانكه
اثبات نقيض نفى است. «ايجاب مستلزم وجود موضوع است امّا سلب مستلزم وجود موضوع
نيست. به اين ترتيب كه قضيه موجبه، اگر خارجى باشد، بايد موضوع آن تحقق عينى داشته
باشد. و اگر قضيه حقيقى باشد، [فقط] فرض وجود موضوع ضرورى است. اما قضيه سالبه
نياز به موضوع به ترتيبى كه گفته شد، ندارد.» (كليات ابو البقاء) در ايجاب افزايش
و كاهش [و شدت و ضعف] وجود ندارد. زيرا بين سلب و ايجاب واسطهاى نيست. هر حكمى
يا موجبه است يا سالبه، بطورى كه سلب و ايجاب نمىتوانند در حكم واحد، جمع شوند، و
اين نتيجه اصل تناقض است.
بين ايجاب و تصديق فرق گذاشتهاند. در اين مورد گفتهاند: ايجاب
مطلقا عبارت است از ايقاع نسبت بين موضوع و محمول. اما تصديق عبارت است از ايقاع
نسبت يا رفع نسبت، و در مقابل شك قرار دارد. به عبارت ديگر تصديق نقيض توقف در حكم
است، و داراى درجات است [بر عكس ايجاب] و ممكن است ايجابى باشد يا سلبى. پس ايجاب
اخصّ و تصديق اعم است. (رجوع كنيد به تصديق) يكى از معانى ايجاب، اضطرار است.
ايجاب به اين معنى در مقابل اختيار است. زيرا مختار اگر بخواهد كار مىكند و اگر
بخواهد كار نكند، نمىكند، مختار كسى است كه فعل و ترك فعل بر او صادق است. اما
ايجاب در مورد موجودى كه متصف به اختيار است، متصور نيست. با وجود اين، بعضى از
فيلسوفان قديم ما معتقد بودند كه ايجاب،