مسلماتى است كه عقل نظرى آن را درك نمىكند. اوليت اراده نزد
شوپنهاور به اين معنى است كه حقيقت انسان، اراده است نه عقل.
اوليات
فارسى/ اوليات
فرانسه/Principes Premiers
انگليسى/Firstprinciples ,Laws of thought
مقصود از اوليات، مقدمات ضرورى و يقينى است كه مبادى اولى، بديهيات،
مبادى منطقى و مبادى عقل ناميده مىشود. اين مبادى عبارت از معارفى است كه عقل
براى شناخت آنها محتاج حد وسط نيست. ابن سينا گويد:
«اوليات، قضايا و مقدماتى است كه از ناحيه قوه تعقل انسان در ذات
خود به وجود مىآيد، بدون اينكه براى اثبات آنها، جز خود آنها به چيز ديگرى احتياج
باشد ... مثل اين قضيه كه كل بزرگتر از جزء است. اين حكم ناشى از احساس يا استقراء
يا چيز ديگرى نيست ... تصديق به اين قضيه، جزء سرشت انسان است.» (نجات) و نيز گفته
است: «اوليات قضايائى است كه عقل صريح از ذات خود و به موجب غريزه خود، بدون
انگيزههاى خارجى، آنها را تصديق مىكند.» (اشارات). پس اوليات عبارت از مبادى
بديهى عقلى است كه متعلق به ذات عقل است اينها قضايائى است كه به معرفت انسان نظم
و ترتيب مىدهد و عقل صريح از درون ذات خود، آنها را تصديق مىكند. اوليات بر دو
قسم است:
قسم اول مشتمل بر اصل اين همانى و فروع آن. قسم دوم مشتمل بر اصل جهت
كافى و فروع آن است.
1- اصل اين همانى: عبارت است از اينكه هر
چيزى همان است، و هيچ چيز غير از خود نيست. از اين اصل به عنوان قانون تالى تعبير
مىشود يعنى: الف، الف است.
اين قانون، ملاك اصلى احكام تحليلى است. زيرا در احكام تحليلى بايد
موضوع و محمول مساوى يكديگر باشند.
اصل اين همانى داراى دو فرع است: يكى اصل تناقض 7 و ديگر اصل ثالث مطرود يا نفى ثالث. اصل تناقض اين است كه شىء واحد
نمىتواند در آن واحد، موجود و معدوم باشد.
اصل ثالث مطرود يا نفى ثالث اين است كه دو قضيه متناقض، نمىتوانند
هر دو صادق يا هر دو كاذب باشند. [به عبارت ديگر بين سلب و ايجاب يا نفى و اثبات،
حالت سومى وجود ندارد.] زيرا حد متوسط بين آنها نيست.
2- اصل جهت كافى: اين است كه هر موجودى
داراى يك جهت كافى است كه اين جهت كافى وجود آن را ايجاب مىكند، و وجود حقيقى،
وجود معقول است. اين اصل را اصل معقوليّت كلى نيز ناميدهاند.
متفرّعات اين اصل عبارت است از: اصل عليت، اصل قانونيت، اصل حتميت،
اصل جوهر، و اصل غايت يا غائيت.
شرح اين اصول را زير كلمه مبدأ آوردهايم.
خلاصه اينكه اصطلاح اوليات مترادف مبادى عقلى و ضروريات و بديهيات (Axiomes(
است. اينها مبادى مسلّمى است كه از فرط وضوح محتاج به برهان نيست. بعضى از اين
مبادى در تمام علوم، و بعضى ديگر در علوم خاصى به كار مىرود. بديهى چيزى است كه
پيوندى با بداهت داشته باشد. نظام بديهيات عبارت است از تحقيق انتقادى در مبادى
برهان هندسى. (رجوع كنيد به بديهيات، مبدأ).
ايثار
فارسى/ غير خواهى
فرانسه/Altruisme
انگليسى/Altruism
ايثار به معنى برتر داشتن و مقدم داشتن ديگران نسبت به خود و كرم
كردن به آنهاست. اين اصطلاح در مقابل اثرت و انانيت (خودخواهى) است. به جاى لفظ
ايثار، غيريت يا غير خواهى نيز به كار مىرود كه اين اصطلاح اخير را اگوست كنت وضع
كرده است. وى گفته است: غير خواهى عبارت از اين است كه نسبت به ديگران اراده خير
كنى و خود را، از روى اختيار، در خدمت ديگران قرار دهى.
تمايل فايده رساندن به ديگران، از تمايلات اصيل انسانى است. اما بعضى
از فيلسوفان منكر اين تمايل شدهاند.
لارشفوكو گمان كرده است، انسان فقط خود را دوست دارد، و فقط به منافع
خود مىانديشد. آدام اسميت و فيلسوفان سودجو (نفعيون) پنداشتهاند كه غير خواهى
ناشى از خود خواهى و حب ذات است و علت آن، پيوند قلبى افراد است. جيمز ميل،
استوارت ميل، و اسپنسر معتقدند اصالت با خود خواهى است و تحولات اجتماعى موجب شده
است تا غير خواهى از خود خواهى متولد شود.