انيت از اصطلاحات فلسفى قديم است و معنى آن، تحقق وجود عينى است. ابو
البقاء معتقد است كه اين اصطلاح از لفظ انّ مشتق شده است كه در زبان عربى براى
بيان تأكيد و قوت و شدت در وجود به كار مىرود. وى گفته است:
«به اين جهت فيلسوفان لفظ انيت را در مورد واجب الوجود بالذات به
كار بردهاند. زيرا وجود او، در تأكيد و قوت، كاملترين موجودات است، و اين لفظ از
زبانهاى بيگانه وارد زبان عربى شده است.» (كليات ابو البقاء). بعضى معتقداند
انيّت معرّب «اين» يونانى است به معنى بود يا دارا شد. در ضبط آن اختلاف نظر وجود
دارد: بعضى آن را آنية خواندهاند، چنانكه در تعريفات جرجانى آمده است. اين تلفظ خطاست
زيرا آنية منسوب به آن است. بعضى آن را انيّت خوانده و به آن منسوب كردهاند، و
بعضى ديگر آن را اييّت و اينيت ضبط كردهاند. اينها همه خطاست. زيرا اينيت منسوب
به اين است و اييّت منسوب به اى. به نظر ما اين كلمه از لفظ اين مشتق شده است كه
ممكن است بين «آن» و «اين» يونانى تشابه وجود داشته باشد.
پس انيت به معنى تحقق وجود عينى است. دليل اين مطلب، سخن جرجانى است
كه گفته است: «انيت عبارت است از تحقق وجود عينى از اين جهت كه اين تحقق، مرتبه
ذاتى اوست.» صاحب دستور العلماء گفته است: «انيت عبارت است از تحقق، و اين تحقق،
تحقق وجود عينى از مرتبه ذاتى است.» كندى گويد: «آنچه از حق مطلوب ماست، بدون علت،
يافت نمىشود. علت وجود و ثبات هر چيزى حق است. زيرا هر چه داراى انيت است، داراى
حقيقت است. پس به موجب انيات موجود، بناچار، حق موجود است» (رسائل فلسفى كندى).
ابن سينا گويد:
«كسى كه قبل از اثبات انيت چيزى، بخواهد آن را توصيف كند، نزد حكما،
از كسانى است كه از راه راست و روشن منحرف شده است.» (رساله قواى نفسانى) و نيز در
اشارات گفته است: «اگر فرض كنى كه ذات تو از لحاظ قواى قوى، درست آفريده شده، و
فرض كنى كه ذات تو در موقعيتى قرار دارد كه اعضاى [تن] خود را نمىبيند و لمس
نمىكند، بلكه براى يك لحظه در هواى مطلق، معلق است، در مىيابى كه ذات تو از همه
چيز غافل است غير از ثبوت انيت خود.» غزالى گويد: «انيّت كه عبارت است از وجود»
غير از ماهيّت است. به اين جهت جايز است كه بگوييم: چه چيزى حرارت را موجود كرده و
چه چيزى سياهى را در مكان موجود كرده است. اما نمىتوان گفت چه چيزى سياهى را رنگ
قرار داده است و چه چيزى آن را سياهى كرده است.
تفاوت انيّت و ماهيت را، مانند تفاوت صورت و هيولى، عقل درك مىكند
نه حس.» (مقاصد الفلاسفه). آنچه از مجموع متون ذكر شده به دست مىآيد، اين است كه
انيت به معنى تحقق وجود است نه تحقق ماهيت، و تفاوت آن با ماهيت توسط عقل شناخته
مىشود نه توسط حس.
آنچه اين معنى را روشن مىكند اين است كه كندى معنى انيت را به معنى
فصل و خاصه نزديك كرده است. وى گويد: «فصل مقول بر كثيرين مختلف النوع است و گوياى
انيت شىء است كه مقول بر هر يك از اشخاص نوع است ...
و گوياى انيت آنهاست.» و نيز گفته است: «خاصه مقول بر نوع واحد و هر
يك از اشخاص آن است، كه گوياى انيت شىء است.» (رسائل فلسفى كندى). فارابى نزديك
به همين معنى گفته است: «فصل داخل ماهيت جنس نيست، بلكه داخل انيت آن است.» (فصول
الحكم) ابن سينا گويد:
«هر لفظ ذاتى، يا دال بر ماهيت اعمّ است كه جنس ناميده مىشود، يا
دال بر ماهيت اخص است كه نوع ناميده مىشود يا دال بر انيت است كه فصل ناميده
مىشود.» (مدخل منطق شفا). معنى اين سخن اين است كه فصل مانند ناطق براى انسان
چيزى است كه دلالت بر انيت انسان مىكند و مرتبه ذاتى انسان نسبت به حيوان را بيان
مىكند و دلالت بر تحقق وجود عينى او دارد.
به نظر ما تبديل لفظ انيت به اييت، در بعضى متون، به اين مطلب باز
مىگردد كه فصل، در جواب «آن كدام است» (اى شىء هو) مىآيد. مترجم آثار ابن سينا
از عربى به لاتين، لفظ انيت را بهQualess و گاهى به لفظQuale
quid
ترجمه كرده است. در حالى كه معنى اين دو لفظ لاتين متفاوت است. در بعضى از متون
صوفيانه گمان كردهاند كه مقصود از انيت، انا (من) است. به اين جهت بعضى مستشرقان
به جاى انيت، انيت [به تشديدى به جاى تشديدن] خواندهاند.
خلاصه اين لفظ، چه انيت منسوب به انا باشد، چه اينيت منسوب به وجود
در مكان باشد، چه اييت منسوب به مقول در جواب آن كدام است (اى شىء هو) و چه انيت
منسوب به انّ، در هر حال دلالت بر تحقق وجود مىكند. و