چنان كه كسى گويد: برخى [1] گوهرها نفس است، و هر نفسى صورت علم پذيرد، پس برخى گوهرها صورت علم پذيرد؛ و اين نتيجه جزوى موجب است [2].
قياس چهارم
از صغرى موجب [3] جزوىّ، و كبرى سالب كلّى.
چنان كه كسى گويد: بعضى گوهرها [4] نفس است و هيچ نفس جسم نيست. پس برخى گوهرها جسم نيست [5] و قياسهاء [6] متصلات هم برين سان [7] بود.
قياسهاء [8] شكل دوم
شرط درستى قياس شكل دوّم آنست- كه يكى [9] مقدّمه موجب بود، و يكى سالب و [10]. مقدمه كبرى بهر حال [11] كلّىّ بود، پس قياسهاى
[1] - موجبه كلى بود چنانكه گوئى بعض- ن.
[2] - پس بعض گوهرها صورت پذيرد- ن.
[3] - موجبه- آ.
[4] - بعض گوهرها- ه،- بعضى گوهر- ط- د،- چنانكه گوئى بعض گوهرها- ن.
[5] - بى: پس برخى گوهرها جسم نيست- ك،- پس بعض گوهرها جسم نباشد- ن.
[6] - قياسها و- آ،- قياس- ط- د.
[7] - بى: سان- ن،- بيان- كب.
[8] - قياس- ل.
[9] - يك- كب.
[10] - بى: و- ه،- قياس دوم آنست كه يك مقدمه او موجبه باشد و يكى سالبه و- ن.
[11] - هر حال- ل،- بهر حالى- م- ك- آ.