نام کتاب : منطق دانشنامه علائى نویسنده : ابن سينا جلد : 1 صفحه : 57
كنى؛ يا [1]
مقدم تالى كنى، و [2]
تالى مقدم كنى [3]، و موجبى- و سالبى بجاى دارى [4]، و راستى بجاى بود.
اما كلى سالب عكس پذيرد، و هم كلى
[5] سالب باز آيد؛ كه هرگاه كه راست بود- كه هيچ فلان باستار نيست، راست
بود- كه هيچ باستار فلان نيست. و الا نقيض وى راست
[6] بود كه برخى از [7] باستار فلان است، آن [8] برخ هرآينه چيزى بود، بهمان- بادا
[9]. پس بهمان آن باستارى [10] بود، كه فلان است؛ و وى بعينه همان
[11] فلان بود و هم باستار؛ پس فلانى هست كه وى باستار بود، و گفته
بوديم- كه حق است كه هيچ فلان باستار نيست.
و اين محال است. پس پديد آمد كه چون هيچ فلان باستار نبود، هيچ [12]
[6] - براست- ه- «كه هيچ باستار» تا «راست بود كه» در «آ» مكرر
است،- آيد مثلا هر زمان كه راست بود كه هيچ مردم سنگ نيست، راست بود كه هيچ سنگ
مردم نيست و الا نقيض الخ- ن.
[7] - بى: از- د،- و نقيض وى آن بود كه بعض مردم سنگ است- ن.
[8] - اين- د،- پس اين بعض مردم كه سنگ است نام او الف كنيم پس الف
هم- ن.
[9] - بى: بادا- د،- الف هم مردم است و هم سنگ است، پس سنگى مردم
باشد و گفتيم كه هيچ سنگ مردم نيست- ن.