بود، يا چنان‌ [1] بود؛ يا گوئى: نيست- كه‌ [2]- يا چنين بود، يا چنان بود [3].

پيدا كردن قضيه حملى و ايجاب‌ [4] و سلب و كليت و جزويت‌ [5] و آنچه اندر خور اين‌ [6] بود

خاصيت قضيه حملى‌ [7] آن بود- كه اندر وى حكم كرده باشيم- كه چيزى چيزى‌ [8] است، يا چيزى چيزى‌ [9] نيست. چنان كه گوئيم: مردم حيوانست، يا گوئيم مردم حيوان نيست‌ [10]. آن را كه هست گوئيم، موجب‌ [11] خوانند. و آن را كه نيست گوئيم‌ [12]، سالب خوانند. و آن پاره- از وى كه حكم بروست چنانكه اندرين مثال مردم بود، موضوع خوانند؛-

[1] - يا چنين بود- كب،- يا چنان بود و- د.

[2] - آنكه- ن،- كى- ق.

[3] - بى: بود- ط- آ.

[4] - بى: قضيته- ط،- قضيه حمل- و انچاب- ق.

[5] - بى: و كليّت و جزويت- د،- و كلّيه و جزئيه- آ- ن.

[6] - در خور الخ- د،- اندر حواس- ه- ط- آ.

[7] - بى: قضيه- ط،- قضيّه حمليّه- د.

[8] - چيز چيز- نسخه.

[9] - كه چيزى چيز آنست يا چيز- آ،- كه چنين چنين است يا چنين- ط،- كرده باشند در آنكه چيزى است يا چيزى چيزى- ن.

[10] - بى، «چنانكه گوئيم» تا «حيوان نيست»- ن.

[11] - موجبه- ل.

[12] - بى: گوئيم- كب.