نام کتاب : منطق دانشنامه علائى نویسنده : ابن سينا جلد : 1 صفحه : 111
كند، و نتواند كردن كه اندر
[1] وى شكّ كند [2]، و نداند- كه هرگز وقتى بود- كه وى اندر
[3] آن شكّ داشت.
و [4] اگر پندارد كه بيك [5] دفعت
[6] اندرين عالم آمد هم چنان بخرد و چيزى نشنيد، و چيزى نياموخت، الّا
كه كسى [7] او را معنى هر دو جزو آن مقدّمه
بياموزيد [8]،- تا تصوّر كرد [9]. و باز خواست كه [10] تصديق
[11] نكند، و شكّ كند؛ شكّ [12] نتواند كردن، چنان كه مثلا:
اگر بدانستى- بحكم تصوّر، اندر آن وقت،- كه كلّ چه بود، و جزو چه
بود، و بزرگتر چه بود، [13] و خردتر چه بود [14]، نتوانستى كردن
[1] - در- ن،- در دو نسخه: «م» و «ك» جمله «و نتواند كردن كه اندر
وى شك كند» مكرر است.