responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : برهان شفا نویسنده : ابن سينا    جلد : 1  صفحه : 594

مثلا در قضيّه‌ى: «انسان حيوان است»، حيوان جزء ماهيّت انسان است؛ بنا بر «حمل» در اين قضيه، حملى است كه «در طريق ماهيت شى‌ء» است. امّا در قضيّه‌ى: «انسان سفيد است»، حمل بر سبيل «كيف» است؛ يا در قضيّه‌ى: «انسان در خانه است» حمل بر سبيل اين (مكان) است؛ و همين‌طور در ساير مقولات. پس بعضى از محمول‌ها جوهر و بعضى ديگر عرض‌اند.


(444) - اين سخن كه «مثل افلاطونى اصوات و اسماء باطلى هستند كه معنى ندارند» از خود ابن سينا است.

عبارت ارسطو- كه ابن سينا اين جمله را به تبع آن عبارت در اين‌جا نوشته است- در انولوطيقا الاواخر چنين است. (83 الف: 35): «فامّا الصّور فعليها السّلام، اذ كانت فرعا باطلا لا محصول له».

(يعنى: امّا صور [افلاطونى‌] را بايد كنار گذاشت، زيرا صور امر فرعى باطلى است كه محصولى ندارد).

من در هيچ جاى ديگر نديده‌ام كه ابن سينا مثل افلاطونى را «اصوات و اسماء بى‌معنى» بنامد. روسلين‌( nilecsoR ,متولّد حدود 1045، هيچ اطّلاعى از زندگى او بعد از سال 1120 در دست نيست-

. loV, 7691, nallimcaM, sdrawdE, luaP: dE, yhposolihp fo aidcpolcycnE ehT

(211.p ، 7

استاد آبلار( draliabA retcP -9701 -2411 )شخصى است كه چنين نظريه‌اى در خصوص «كليّات» دارد. اتين ژيلسون‌( nosliG enneitE ,احمد احمدى، نقد تفكّر فلسفى غرب، انتشارات حكمت، چاپ سوّم، رمضان 1402، ص: 32) گزارش مى‌كند كه: «روسلين مى‌گفت: كليات فقط «صداهاى مهملى» هستند كه از دهان بيرون مى‌آيند.» دايرة المعارف فلسفه روسلين را مؤسس مكتب «نام‌گرايى، اسم‌گرايى، اسميون»( msilanimon )دانسته است؛ (-112 .p ,dibI ).

البته بدون ترديد، منظور افلاطون از «مثل»، كليات نيست. در فلسفه‌ى غرب، و حتى در فلسفه بعضى از فلاسفه‌ى مسلمان، بين اين دو خلط شده است. خود ابن سينا از كسانى است كه، به عقيده‌ى من، به تبع فهم ارسطو از مثل بين «كليّات» از يك سو و بين «مثل» از سوى ديگر خلط كرده است. در فصل دوّم از مقاله‌ى هفتم «الهيّات شفا» [- الشّفاء، الالهيات (1) و (2) ، الأب قواتى و سعيد زايد، مصر، قاهره، 1960، ص 310 و بعد] مى‌نويسد:

عدّه‌اى گمان كرده‌اند كه مقتضاى تقسيم اين است كه هر چيزى دو وجود داشته باشد؛ مانند صدق معنى انسانيّت بر وجود دو انسان: انسان محسوس فسادپذير، و انسان معقول مفارق، ابدى و تغيير ناپذير. اين عده براى هريك از اين دو معنى وجودى قائل شده و وجود مفارق را وجود مثالى ناميده‌اند. اين عده، حتّى، براى هريك از امور طبيعى صورتى مفارق و معقول فرض كرده‌اند كه فقط عقل آن را درك مى‌كند، زيرا اين معقول است كه فساد نمى‌پذيرد؛ و هر امر محسوس، فسادپذير است.

معروف است كه افلاطون، و معلم او سقراط، در اين رأى افراط مى‌كرده‌اند و عقيده داشته‌اند كه انسانيّت معنى واحد و موجدى دارد كه اشخاص در آن مشترك‌اند، و اين معنى با از بين رفتن اشخاص باقى مى‌ماند، بنابراين، محسوس، تكثيرپذير، و فسادپذير نيست، بلكه معنى معقول و مفارق است؛ (صص: 310- 311).

اگر ابن سينا درباره‌ى مثل افلاطونى به گزارش خود در اين فقره‌ى نقل شده اكتفا كرده بود شايد در

نام کتاب : برهان شفا نویسنده : ابن سينا    جلد : 1  صفحه : 594
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست