نام کتاب : برهان شفا نویسنده : ابن سينا جلد : 1 صفحه : 347
دون الذى يستعمل البرهان الكلى على واجبه.
(546) همچنين لفظ دلالتكننده بر طبيعت كلى، اسم مشترك نيست، بلكه
اسم متواطى است. و طبيعت كلى در جزئيات، مانند طبيعت اعراض نيست؛ بلكه طبيعت ملائم
با جوهر است كه در حدّ داخل است؛ و وجود كلى از وجود احاد جزئى كمتر نيست، هرچند
به خاطر مشابهت واحد است، و وجودهاى خارجى آن حدى ندارد. و اين به خاطر اين است كه
وجود ثابت و باقى اكثر و موكّد از وجود فاسد است. و اقامهى برهان بر جزئى فاسد از
جهت اينكه جزئى است، در صورتى كه تمام اين جزئيات را در امور كلّى كه امور
بىنهايتى در آن مشترك باشند و با آن كلى متحد شوند جمع نكنيم، به نظر مىرسد كه
بىنيازكننده نبوده و بىنهايت است؛ امّا اگر اين كار را انجام دهيم يك برهان براى
تمام آنها كافى است. و اگر چنين نباشد به براهين بىنهايتى نيازمند خواهيم بود.
همچنين بر كسى كه برهان كلى اقامه مىكند، از جهت برهانش بر كلى واجب نيست كه اگر
كلى را امر معدوم فرض نكند براى وى لازم آيد كه كلى را امرى مباين جزئيات در نظر
بگيرد. 463 و جواهر كلى
464 در اين جهت با اعراض كلى مانند كيفيّت و كميت مباينتى ندارند. بگو
ببينم آيا براى اينكه ما اعراض كلى داشته باشيم لازمهاش اين است كه اعراض امورى
خارج از جزئيات، و قائم بذات، و موجود لا فى موضوع باشند؟ و اگر ما براى جزئيات
اين اعراض حدّ خاصّى در نظر گرفتيم بايد وجودش هم قائم به ذات باشد؟
و اگر كسى گمان كند چون برهان بر امر كلى اقامه مىشود، پس كلى امرى
خارج از جزئيات است، پس بايد اين شخص را به خاطر اعتقاد به امر باطل 465 و توهم امر محال ملامت نمود نه كسى را
كه بر يك مطلب ضرورى برهان كلى اقامه مىكند.
(547) و قد علمت أنت فى مواضع أخرى الفرق بين الذّى ينظر إليه دون
اعتبار غيره، و بين الذّى ينظر إليه و هو مجرد مباين لغيره.
(547) و تو در جاى ديگر دانستهاى كه فرق است بين آنكه به چيزى
بدون اعتبار غير آن نگريسته شود و بين آنكه چيزى به عنوان مجرّد و مباين با غير
خود نگريسته شود. 466
(548) و أيضا فإنا قد أشبعنا القول فى أن البرهان هو قياس من
العلة و اللمية، و الكلى أولى بأن يعطى العلة: و ذلك لأن المعنى يوجد للكلى بذاته
و أولا، فإن كل شىء له أمر بذاته لا يحتاج أن يكون لشىء آخر يفرض غيره حتى يكون له،
بل إن لم يكن للغير
نام کتاب : برهان شفا نویسنده : ابن سينا جلد : 1 صفحه : 347