نام کتاب : ترجمة رساله اضحوية نویسنده : ابن سينا جلد : 1 صفحه : 61
فصل چهارم در آن چيز كه حقيقت مردم است
بدان كه چون مردم خواهد كه تأمل كند در آن چيز كه از براى آن چيز وى
را مردم گويند، و وى خويشتن را به آن مردم داند، اول گمان برد كه آن چيز بدن وى
است، اما چون انديشه كند و به بينايى عقل درنگرد، بداند كه دست و پاى و پهلو و سر،
و اندامهاى ظاهر از وى اگر نبودى، آن معنى كه ما بدان اشارت كنيم باطل نشود. و چون
چنين باشد؛ اجزاى بدن در آن معنى داخل نباشد. و همچنين اعضاى رئيسه، چون [دماغ و] [1] دل و جگر و آنچه مانند اين است. بيشتر
از اين اندامها، اگر مفارقت كنند، آن حقيقت به يك دفعت نيست [و] باطل نشود، بلكه
زمان اندك يا بسيار بماند.
اما دماغ: شايد كه در بعضى احوال جز وى از آن مفارقت كند، و آن معنى
ثابت باشد.
و دل [2]،
اگرچه در وجود ممكن نيست كه او نباشد، و اين معنى در اين وجود باشد؛ اما در توهم
تواند بود، يعنى تواند بود كه مردم خويشتن را انديشد، و نداند كه وى را دل هست،
اگر هست چگونه است، و چه چيز است، [و در كجاست]
[3]؛ كه بيشترين مردم در اقرار دادن به هستى دل و اعتقاد كردن، وجود آن
را، مقلد ارباب تشريحاند و گمان مىبرند كه: دل معده است.
و محال باشد كه يك چيز هم مجهول باشد، و هم معلوم، مر يك كس را در يك
حالت، يا جز وى از حقيقت چيزى مجهول باشد، و آن چيز معلوم، بلكه هر چيزى كه جزو
چيزى باشد،
[1] . اين واژه در ترجمه فارسى نيامده ولى در متنهاى عربى هست، و
به قرينه بعدى افزودن آن لازم مىنمايد.