نام کتاب : دعا معراج مومنين و راه زندگى نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 59
دانست من بر آمرزش توانايم و از من آمرزش طلبيد او را آمرزيدم و باكى
ندارم؛ و اگر نخستين و آخرين شما، مرده. و زنده، خشك و تر شما گرد هم آيند تا دل
بندهاى را به شقاوت كشند از ملك من به اندازه پر پشهاى نيز نكاستهاند و اگر گرد
هم آيند تا دل بندهاى از بندگان مرا اهل تقوى كنند در ملك من به اندازه پر پشهاى
نيز نيفزودهاند، و اگر گردهم آيند و هر كدام نهايت آرزوى خود را تمنّا و آن را جملگى
برآورد در ملكم هيچ به چشم نمىآيد، زيرا همانگونه است كه يكى از شما بر دريا
بگذرد و در آن سوزنى فرو كند و بر آورد آبى كه بر مىگيرد از دريا هيچ نمىكاهد؛
از آن رو كه من بخشنده و شكوهمند و دارا هستم، دِهِش و ابزارم كلامى است پس هرگاه
چيزى را اراده كنم فقط مىگويم: باش! پس خواهد بود.
اين حديث قدسى دعوتنامهاى الهى به شمار مىآيد تا بشر به استقبال
نعمتها و رحمت خداوند برود. حديث با بيان اينكه انسان از نياز و ناتوانى سرشته شده
است آغاز مىشود.
(... وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفاً).
(سوره نساء، آيه 28)
«
و انسان، ناتوان آفريده شده.»
ضعف و ناتوانى از طبيعت انسان سرچشمه مىگيرد و انسان نمىتواند
كمترين مقدار ممكن از نيازهايش را نيز تأمين كند، همه نعمتى هم كه در دست اوست
همانا از فضل و عنايت خداست. امّا آيا انسان به اين حقيقت، صادقانه و از دل اعتراف
مىكند؟ مردم اكثراً اين حقيقت را عميق درك نمىكنند و نمىفهمند كه نعمت وجود،
دانش، امنيّت، سلامت و دارايى، همه فضل خداست زيرا انسان پيش از آنكه در اين زندگى
پديدار شود چيزى نبوده است كه قابل ذكر باشد.