نام کتاب : اصول حكمت اسلامى و ديدگاه هاى فلسفه بشرى نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 241
گيرد آن را امضاء مىكند و اين همان است كه ديگر بازگشتى ندارد.»
[1]
پس آغاز يك فعل همان است كه از جانب فاعل حاصل مىشود و از او صادر
مىگردد و اراده فعل يعنى ثبوت بر آن و تقدير يك پديده يعنى طراحى و اندازهگيرى
آن و قضاى يك چيز يعنى امضايى كه ديگر بازگشتى در آن نيست.
امام رضا عليه السلام به يونس مولاى على بن يقطين فرمود: «اى يونس!
از قدر سخن نگو. يونس گفت: من از قدر سخن نمىگويم، ليكن يك چيز را مىگويم: چيزى
كه به وجود نمىآيد، مگر آن كه خداوند اراده و مشيت كرده باشد، قضا و قدرش بدان
تعلّق گرفته باشد. امام رضا عليه السلام فرمود: من اين چنين نمىگويم، بلكه
مىگويم:
چيزى به وجود نمىآيد، مگر آن كه خدا مشيت و اراده كند، قدر و قضا
بدان تعلّق گيرد. سپس فرمود: آيا مىدانى مشيت چيست؟ يونس گفت: نه. امام عليه
السلام فرمود:
آهنگ خدا چيزى را- و آن مانند آهنگ ما نيست-. آيا مىدانى اراده
چيست؟
گفت: نَه امام عليه السلام: فرمود آيا مىدانى قدر چيست؟ گفت: نه.
امام عليه السلام فرمود:
اندازهگيرى. سپس امام عليه السلام فرمود: همانا خداوند هرگاه چيزى
را مشيت كند آن را اراده مىفرمايد و هرگاه اراده فرمايد مقدرش مىكند و هرگاه
مقدرش كند قضاى او بدان تعلق مىگيرد و هرگاه قضاى او بدان تعلق گرفت اجرايش
مىكند.» [2]
در وافى از كافى با سندى از يونس بن عبدالرحمان به نقل از يونس آمده
است كه گفت: امام رضا عليه السلام به من فرمود: اى يونس آيا مىدانى مشيت چيست؟
عرض كردم: نه. فرمود: آن نخستين ذكر است. آيا مىدانى اراده چيست؟ عرض كردم:
نه. فرمود: همان تصميم است.
آيا مىدانى قدر چيست؟ عرض كردم: نه. فرمود: همان اندازهگيرى و
نهادن حدود است از بقاء گرفته تا فنا، سپس فرمود: قضا همان استوار كردن حكم و بر
پا نمودن آن است.