خود درختان يا نخلها نباشد» ويا اينكه بر آنها ولايت داشته باشد
«مثلًا پدر وپدر بزرگ يك مالك صغير باشد» ويا اينكه از مالك اصلى براى بستن
قرارداد مساقات وكالت داشته باشد، ويا اينكه مثلًا درختان ونخلها وقفى باشند، ووى متولى
آنها.
چهارم: اينكه قرارداد مساقات در زمانى بسته شود كه درختان ويا نخلهاى
مورد مساقات به آبيارى ومراقبت وهر كارى كه براى رشد ورسيدن ميوههاى آنها
لازماست نيازمند باشند، يعنى مساقات بايد قبل از ظاهر شدن ودانه بسته شدن، وقبل
از رسيدن كامل ميوهها باشد. اما پس از رسيدن كامل ميوهها كه ديگر نيازى به
آبيارى وكارهاى ديگرى ندارند، مساقات صحيح نيست. هر چند به نظر مىرسد بستن
قرارداد كار در اين زمان از باب مشاركت كلى در توليد يعنى مشاركت در امورى مانند
برداشت ميوه وبسته بندى وحمل ونقل ومانند آنها، صحيح باشد.
پنجم: اينكه مورد مساقات بايد درختان ثابت وپايدار «همچون درختان
ميوه، نخل ومو» باشند وكاشته شده باشند، لذا بنابر مشهور نمىتوان بر بوتههاى
ناپايدار فصلى همچون «هندوانه، سبزيجات، پنبه، نيشكر ومانند اينها» عقد مساقات
بست، هرچند بستن قرارداد مشاركت كلى در امر كاشت، داشت وبرداشت، صحيح مىباشد.
همچنين است اگر نهال هايى باشند كه هنوز در زمين كاشته نشده اند.
ششم: جزئيات يك قرارداد مساقات بايد كاملًا آشكار ومعلوم باشند
تاتمام شائبههاى ابهام وغرر در قرارداد از ميان بروند، اين شفافيت با رعايت موارد
ذيل به دست مىآيد:
الف- اينكه درختان ونخلهاى مورد نظر در نزد دوطرف معين ومعلوم باشند.
ب- اينكه مدت مساقات به همان صورتى كه در بحث مزارعه گفته شد، معين
باشد
ج- اينكه سهام هر يك از دوطرف با همان جزئياتى كه در بخش مزارعه گفته
شده، معين باشد.
د- وظايف صاحب درختان ونخلها وهمچنين كارهاى خواسته شده ازكشاورز
وياعامل مساقات بايد معين شده، كاملًا شفاف شوند، اين شفافيت در اينجا يا از طريق
تصريح در متن قرارداد ويا باتكيه به عرف متداول درقراردادهاى مساقات، شكل مىگيرد.