فليسشيء أبغض إليه من لقاء اللَّه واللَّه يبغض لقائه. [1]
«راوى گفت، گفتم: آيا كسى كه ملاقات خدا را دوست دارد خدا هم ملاقات
او را دوست دارد، وكسى كه از ملاقات خدا كراهت ونفرت دارد خدا هم از ملاقات او
كراهت دارد؟ گفت: بلى. گفتم: پس قسم به خدا ما از مرگ كراهت داريم. گفت: اينطور
نيست كه شما فكرمىكنيد، حبّ و بغض در هنگام مشاهده مرگ معلوم مىشود. اگر انسان
آنچه را دوست دارد ببيند، پس هيچ چيز براى او دوست داشتنى تر ازاين نيست كه به سوى
خدا برود و خدا هم ملاقات او را دوست دارد و او هم در اين هنگام ملاقات خدا را
دوست مىدارد، واگر برعكس ببيندآنچه را كه از آن كراهت دارد، در اين هنگام هيچ چيز
براى او مبغوضتر از ملاقات خداوند نيست و خداوند هم ملاقات او را مبغوضمىدارد.»
2- ابو عبيده حذاء مىگويد: به امام باقرعليه السلام گفتم: سخنى
برايم بگو كه از آن بهرهمند شوم. آن حضرت فرمود:
«يا أبا عبيدة، أكثر ذكر الموت فإنّه لم يكثر إنسان ذكر الموت
إلّا زهد في الدنيا. [2]
«اى ابوعبيده! مرگ را بسيار ياد كن، زيرا هر انسانى كه مرگ را زياد
ياد كند در دنيا پارسايى را پيشه خود خواهد ساخت.»
3- ابو بصير مىگويد: امام صادقعليه السلام به من گفت:
«أما تحزن؟ أما تهتمّ؟ أما تألم؟ قلت: بلى
واللَّه. قال: فإذا كان ذلك منك فاذكر الموت ووحدتك في قبرك، وسيلان عينك على
خدّيك، وتقطّعأوصالك، وأكل الدود من لحمك، وبلائك، وانقطاعك عن الدنيا، فإنّ ذلك
يحثّك على العمل، ويردعك عن كثير من الحرص على الدنيا. [3]
«آيا غمگين نمىشوى؟ آيا دردمند نمىشوى؟ گفتم: بلى به خدا قسم.
گفت: اگر چنين شدى پس مرگ را به ياد آور، و تنهائى خودرا در قبر، و جارى شدن
چشمهايت بر گونههايت را، و جدا شدن اعضاى پيكرت را، و خوردن كرم گوشت بدنت را، و
پوسيده و مندرسشدنت را، و بريده شدنت از دنيا را زيرا اين يادآورىها تو را به
عمل (نيك) تشويق مىكند و از حرص زياد به دنيا بازمىدارد.»
4- محمد به على بن الحسين مىگويد: قالعليه السلام: