زيرا چگونه ممكن است كسى كه به سال بيشتر است و به خيال خويش از
تجارب بهرهمند است سخن جوان تازه سالى را بشنود. در چنين موقعيتى جوانى كه
مىخواهد زبان به تبليغ گشايد بايد نرمگويى كند و نرمخويى پيش گيرد. ابراهيم
مىگويد
سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا
از پروردگارم برايت آمرزش خواهم خواست، زيرا او بر من مهربان است.» ابراهيم به
پدرش مىگويد براى تو از اللَّه خداى يكتا آمرزش مىخواهم. زيرا او مرا دوست
مىدارد و در حق من نيكى مىكند. ابراهيم مرادش از اين آمرزش خواستن هدايت پدر
است، زيرا چنان كه از آيات ديگر بر مىآيد پدرش خواستار هدايت نبود و مىخواست هم
چنان در ضلالت بماند.
/ 60 [48] وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ
مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلَّا أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي
شَقِيًّا از شما و از آن چيزهايى كه به جاى خداى يكتا مىخوانيد كناره
مىگيرم و پروردگار خود را مىخوانم، كه چون او را بخوانم محرومم نگرداند.»
ابراهيم پدرش را مىگويد كه تو مىخواهى مرا از خانه طرد كنى و مىگويى زمانى چند
از من دور شو. خوب، من نيز به نوبه خود از شما كناره مىگيرم و شما را ترك
مىگويم. آرى چون شما را ترك گويم پناهگاه ديگرى دارم او كسى است كه زمانى كه او
را خواندم محرومم نساخت آرى او پروردگار من اللَّه است.
خانواده فاضل
[49] فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ
دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ چون از آنها
و آنچه جز خداى يكتا مىپرستيدند كناره گرفت اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم.»
ابراهيم مؤسس يك تمدن بود و پديد آورنده يك خط فكرى خداوند از رحمت خود اسحاق و
يعقوب را به او داد.
وَ كُلًّا جَعَلْنا نَبِيًّا و همه را
پيامبرى داديم.»