مىگويد، و همچنين به نتايج مهمى كه از تقديرهاى الاهى و احكام شرعى
به دست مىآيد اشاره مىكند.
موسى عزم بر آن جزم كرد كه به محل تلاقى دو دريا (مجمع البحرين) سفر
كند، و به ملازم جوان خود گفت كه هر چند مدت از زمان طول بكشد از اين عزم خويش
بازنخواهد گشت، و چون به مجمع البحرين رسيدند، ماهى صيد شده خويش را فراموش كردند
كه به دريا پريد، و چون آنجا را ترك كردند از مصاحب خود خواستار خوراك شد، و او
داستان ماهى را كه فراموش كرده بود به يادش آورد و گفت: شيطان آن را از ياد من
برد، و چون موسى از داستان ماهى آگاه شد، دانست كه جايى نزديك ماهى در دريا همان
جايى است كه ميعادگاه او با عالم است، پس بازگشتند يا به او رجوع كردند.
در همان جا موسى فرد عالم و دانشمندى را يافت كه پروردگارش به او
رحمت و علم عنايت كرده بود، و چون موسى از او پرسيد كه آيا آمادگى آن را دارد كه چيزى
از علم خود را به او بياموزد، گفت كه: تو استطاعت همراهى با من را ندارى و چگونه
مىتوانى بر آنچه از آن آگاهى ندارى صبر كنى، و چون موسى اصرار كرد، گفت بدان شرط
مىتوانى با من همراه شوى كه درباره هيچ چيز از من نپرسى مگر خود تو را از آن با
خبر كنم.
/ 347 موسى پيامبرى بود كه از احكام ظاهرى رسالت آگاه بود، و از راه
فراگرفتن زمينهاى احكام با استنكار از جاى برمىجست، بدان جهت كه از حكم شريعت
علم و آگاهى نداشت.
پس چون عالم كشتى را سوراخ كرد، اين امر در نظر موسى بزرگ جلوهگر
شد، ولى در آن هنگام كه پسرى را كشت، سخت آن را زشت شمرد، و همچنين در آن هنگام كه
براى قومى كه شايستگى آن را نداشتند ديوارى ساخت و از آنان مطالبه مزد نكرد.
آن عالم در هر يك از اين حوادث موسى را به ياد وعده پرسش نكردن
مىانداخت و موسى عذرخواهى مىكرد، تا سرانجام از يكديگر جدا شدند، آيات