رسول خدا (ص) در خواب ديده بود كه ميمونهايى بر روى منبر او بالا و
پايين مىروند و بر روى هم مىجهند، و اين سخن را به مردمان گفت، ولى كيست كه آن
را تعقل كند؟؟
صاحبان هوش و ذكاء، و اهل تحقيق ايمانى فقط آن كسانند كه منبر رسول
(ص) را مركز پيشوايى و رهبرى مىدانند، و گروههايى از امت وجود دارند كه در آن
مىكوشيدند تا اين مركز را بدون حق به تصرف خود درآورند، و آنان بنى اميه بودند، و
ديگران گفتند كه خواب رسول همچون خواب خود ايشان بىاثر است، ولى حقيقت امر آن است
كه اين دو خواب با يكديگر بسيار تفاوت دارد، و ابراهيم پيامبر خدا مىخواست فرزند
خود را به سبب رؤيا قربانى كند. به فرزندش اسماعيل گفت يا
بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ- در خواب
ديدم كه تو را ذبح مىكنم» پس فرزند او اسماعيل پيامبر خدا به او گفت
يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ-
اى پدرم، مأموريتى را كه بر عهدهدارى به انجام رسان كه به خواست خدا مرا از
صابران خواهى يافت»، و بدين گونه رؤياى پيامبران در حكم وحى بوده است.
به همين سبب در حديث آمده است كه آن رؤيايى بود كه در خواب ديد
بوزينگان بر منبر او بالا و پايين مىروند، پس رسول خدا (ص) از آن ناراحت و
اندوهگين شد.
/ 257 سهل بن سعد از پدرش روايت كرد كه: (پيامبر (ص) چون آن رؤيا را
ديد و تا زمانى كه از دنيا درگذشت او را خندان نديدند).
سعيد بن يسار به روايت از ابو جعفر و ابو عبد اللَّه گفته است (و بر
اين تأويل شجره ملعونه در قرآن بنى اميهاند كه خدا پيغمبرش را به مسلط شدن آنان
بر منبر او و كشتن ذريه او آگاه كرده بود).
و از المنهال ابن عمر روايت است كه گفت: بر على ابن الحسين عليهما
السلام داخل شدم و به او گفتم: اى پسر رسول خدا (ص) چگونه صبح كردى؟
گفت: (به خداى سوگند كه چنان صبح كردم همچون بنى اسراييل در