از آن روى كه انسان بنا بر طبع خود ناسپاس و كافر نعمت است و بخيل و
خسيس، پس به مربّى و راهنمايى نياز دارد و او رسولى است كه قرآن شفا دهنده قلبها و
سينهها را براى او آورده است.
پيامبر ما محمد- صلّى اللَّه عليه و آله- چيز تازهاى در ميان رسولان
نبود، و اين همان رسالت خدا است كه بر موسى عليه السلام نازل شد و خداوند متعال نه
آيه آشكار براى او قرار داد و فرعون او را با گفتن اين كه جادوزده است متهم كرد، و
موسى بصيرتهايى الاهى را براى او آورد و نشان داد كه فرعون ديگر فرزند و جانشينى
نخواهد داشت.
آنچه براى محمد رسول خدا پيش آمد براى موسى رسول اللَّه صلوات اللَّه
عليهما نيز پيش آمده بود، چه فرعون در صدد برآمد كه موسى را از روى زمين براندازد،
پس خدا او و همه كسانى را كه با او بودند غرق كرد و سرزمين او را تا مدتى پس از آن
همچون ميراثى در اختيار بنى اسراييل قرار داد.
اين مثلى است براى گواهى خدا به راست بودن رسالتهايش، و نيز مثلى
براى مكر و كيد شيطان و مثلى براى رسيدن يارى خدا به بندگان مؤمنش، و اين كه حق
پيروز است و باطل نابود خواهد شد.
و قرآن به حق نازل شد، و رسول كارى جز ابلاغ كردن آن نداشت، و از آن
جهت به تدريج نازل شد كه قلب رسولش به آن ثبات و استوارى پيدا كند.
آيات آخرين درس چهاردهم بدين گونه آغاز شد (105- 111).
در آن از سد راه و عقبه ديگرى در راه ايمان سخن به ميان آمده است. و
آن پاره پاره نزول پيدا كردن قرآن در سالهاى بعثت است. و در آن تأكيد مىشود كه
قرآن را يارانى است كه به آن ايمان آوردهاند و چون آيات آن بر ايشان تلاوت شود به
سجده مىافتند، و ايمانشان به خدا افزايش پيدا مىكند و قرآن بر خضوع و خشوع ايشان
نسبت به پروردگارشان مىافزايد.
/ 172 اين از صفات مؤمنان به قرآن است، و آنان گروهى از بندگان
خدايند كه ابليس را سلطه و قدرتى بر ايشان نيست.