«سمع» احساسى است كه ذكر آن در قرآن بر بصر كه وسيله ديدن است از آن
روى تقديم پيدا كرده كه نخستين وسيله براى انتقال آزمايشهاى نسلهاى پياپى از طريق
زبان به يكديگر است، و آن كه مفاهيم عمومى را كه از ظواهر جزئى تجاوز مىكند نيز
انتقال مىدهد، پس فايده آن مهمتر است و تعبير از آن بدان سبب به صيغه مفرد آمده
(و نگفته است اسماع) كه مفاهيم كلى به مجردات كلى نزديكترند، و در آن عموميتى
ملاحظه مىشود كه به توسط افراد تجلى پيدا مىكند، در صورتى كه در جزئيات شناخته
شده از طريق بصر و ديدن، تنوع و گوناگونى مورد ملاحظه است و به همين جهت به جمع
نزديكتر است.
وَ الْأَفْئِدَةَ- و قلبها.» اين دلها (قلوب) است كه
افكار را گردآورى مىكند و به تحليل و تجزيه معلومات مىپردازد، و اگر قلب نبود،
حواس به اندازهاى براى انسان مفيد بود كه براى جانوران چنين است، يا كمتر از آن.
تا مگر سپاسگزارى كنيد
لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ- باشد كه
سپاس گزاريد.» هدف برتر براى نعمتهاى خدا بر بشر تكامل جسدى و مادى نيست، بلكه
هدفى معنوى و روحى است، و به آشنا شدن و شناختن نعمتها و دريافتن اهميت آنها و
فوايد بزرگى كه دارند و/ 103 بهرهبردارى از آنها در آنچه خدا فرمان داده است و
نعمتها به آن اختصاص دارد، و از طريق آنها با مصدر و سرچشمه خير و كان رحمت يعنى
دوست و سرور برتر آشنا شده است كه همه اينها بالاتر از استفاده جزئى از اين نعمتها
براى رفع نيازمنديهاى زودگذر است، و همه اينها در معنى شكر جمع آمده است.
اين آيه بدان معنى نيست كه عقل و بر اثر آن علم از تكامل طبيعى در
نزد بشر به وجود مىآيد، بلكه مطلب كاملا بر عكس اين است، چه آيه بر آن تأكيد
مىكند كه پروردگار ما قلوب را مركز عقل قرار داده است، پس بدون اين نعمت