فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها
چرا مردم قريهاى به هنگامى كه ايمانشان سودشان مىداد، ايمان نياوردند.» يعنى چرا
اينان پيش از آن در وقتى مناسب براى ايمان قدم پيش ننهادند.
چرا طاغوت توبه نكرد زمانى كه ناراحتى مردم را مشاهده مىكرد تا آن
زمان كه آن ناراحتيها به انقلابى بزرگ عليه او تبديل شد، چرا جامعهاى كه تا گردن
در فساد فرو رفته بود و بر يكديگر ستم روا مىداشتند چون نقصان ثمرات و بحرانهاى
اقتصادى و بهداشتى را ديد از كرده پشيمان نشدند بلكه هم چنان به زشتكاريهاى خود
ادامه دادند تا همه چيز را از دست دادهاند؟
/ 456 آرى، قوم يونس، مثل جالبى است در اين تحول و دگرگونى كه بايد
جوامع بشرى از آن عبرت گيرند.
إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ
الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ
مگر قوم يونس كه چون ايمان آوردند عذاب ذلت در دنيا را از آنان برداشتيم و تا
هنگامى كه اجلشان فرا رسيد از زندگى برخوردارشان كرديم.» تا آن گاه كه عمر طبيعيشان
كه خدا مقرر كرده بود، پايان گرفت. امتها نيز چون افراد به دو گونه نابود مىشوند:
يا به گونه طبيعى يعنى رسيدن به سن پيرى يا در اثر سوء اعمالشان چون حالت قتل در
فرد يا آشوب و شورش در امت.
اين سوره به سبب اهميتى كه تحول اجتماعى قوم يونس دارد به نام او
ناميده شده، زيرا بيدار شدن ملتى كه غرق در فساد شده و بازگشت او به صلاح كار
آسانى نيست.
در حديث از حضرت صادق آمده است
در ميان قوم يونس دو مرد بودند يكى عابد به نام مليخا و يكى عالم به
نام روبيل. مرد عابد همواره يونس را ترغيب مىكرد كه قوم را نفرين كند ولى آن عالم
او را از اين كار منع مىكرد و مىگفت: نفرين مكن، زيرا خدا دعايت را مستجاب
مىكند و در حالى كه دوست ندارد كه بندگانش هلاك شوند. يونس سخن عابد را