اى كسانى كه ايمان آوردهايد! چون خدا و پيامبرش شما را به چيزى فرا
خوانند كه زندگيتان مىبخشد، دعوتشان را اجابت كنيد.» مهم نيست كه هفتاد سال زندگى
كنيم مهم اين است كه زندگى ما با علم و آزادى و فعاليت توأم باشد. مؤمنى كه از
قيود شهوات آزاد است و شورشگرى كه براى گسستن بند و زنجيرهاى اجتماعى بر پاى
مىخيزد و آن كسى كه براى مصالح خود و مصالح اجتماع به نيروى علم طبيعت را مسخر
خويش مىسازد هر يك روز يك روز عمر خود را زندگى كردهاند اما كافر كه جزيى از
طبيعت و جزئى از نظام حاكم بر طبيعت شده و تسليم اراده ديگران است هر چند دلش بتپد
و نبضش بزند مردهاى بيش نيست.
خدا ما را به زندگى حقيقى در اين دنيا فرا مىخواند البته زندگى
آميخته به سعادتى كه به حيات اخروى پيوندد، آنجا كه شهيدان و صديقان در عين بهجت و
سرور آرميدهاند.
قلب آدمى هم چنان عاشق زندگى است و دعوت به زندگى را با وجود همه
حجابها و عقدههاى روحى مىپذيرد، زيرا خداوند ميان انسان و قلبش حايل است و
نمىگذارد شعله محبت در دل او خاموش گردد، به گونهاى كه باطل را حق انگارد و حق
را باطل شمارد. هرگز! جلوه خداوندى در دل مؤمن، سبب مىشود كه او ميان حق و باطل
فرق نهد و بر اساس اين خصلت فردا كه همگان در محشر گرد مىآيند از او حساب مىكشد.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ
وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ و بدانيد كه خدا ميان آدمى و قلبش
حايل است و به پيشگاه او گرد آورده شوند.» در حديثى به جا مانده از امام صادق (ع)
آمده است كه
«هرگز قلب، يقين نمىيابد كه حق، باطل است و هرگز باور پيدا نمىكند
كه باطل، حق است». [1]