مرده پديد مىآورد و مرده را از زنده.» از اين عبارت بر مىآيد كه
زندگى موهبتى است الهى كه به شىء داده مىشود و او زندگى مىيابد و چون از اشياء
جدا گردد مرگ حاصل مىشود. مثلا انسان نطفه است خدا او را زندگى مىبخشد، سپس نطفه
از موادى كه فاقد جان هستند تغذيه مىكند و اين مواد مرده داراى حيات مىگردند عكس
اين نيز صادق است.
وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ و كارها را
به سامان مىآورد.» اگر اين سؤالها را حتى از مشركان بپرسند در پاسخ چارهاى
ندارند جز آن كه بگويند: خدا.
اكنون كه دانستيم كه خدا خالق هر چيز است چرا از او پروا نمىكنيم و
نمىترسيم؟ چرا به راه او نمىرويم؟ قرآن حكيم ميان نگريستن در عالم وجود و گسترش
بصيرت ما در اعمال و رفتار ما رابطهاى نزديك را بيان مىدارد. بسيارى از مردم اين
رابطه را در نمىيابند.
/ 375 [32] چون بشر از راه حق كه راه واقعى همه موجودات عالم است
منحرف گردد به كجا مىرود؟ آيا نه چنين است كه گمراه مىشود؟ آيا در اين زندگى
حقايقى هست؟ آرى، يك حقيقت است كه بايد آن را جستجو كنيم آن حقيقت كدام است
فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ
إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ اين اللَّه پروردگار حقيقى
شماست. بعد از حقيقت جز گمراهى چيست پس به كجا روى مىآوريد؟» [33] اكنون اين سؤال
پيش مىآيد كه هنگامى كه قضيه به اين روشنى