ايرانيان و روميان ربط دهند يا/ 348 به سحر و قواى غيبى ديگر منسوب
دارند، زيرا ميان آنچه را در قرآن آمده بود با اعتقادات شايع خود متناقض مىديدند.
امروزه هم برخى از خاورشناسان و مدعيان علم تاريخ مىخواهند افكار بلند قرآنى را
بر گرفته از افكار كوتهبينان احبار و رهبانان به حساب آورند.
در حالى كه ميان آن دو تفاوت بسيار است قرآن همه بيّنات و هدايت است
در حالى كه فرهنگ آنها آميزهاى است از مانويت و عقايد نو افلاطونى كه در جهان
يهود و نصارا در آن روزگار رواج بسيار داشت.
پس واضح شد كه آنچه بر زبان رسول جارى شده همه وحى الهى است.
فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا
تَعْقِلُونَ پيش از اين در ميان شما عمرى زيستهام چرا به عقل در نمىيابيد؟»
[17] رسول خدا بر اين حقيقت تأكيد دارد كه نسبت فكر و رؤيت به خدا گناهى بزرگ است
و كيفر اين جهانى آن، اين است كه صاحب چنين پندارى به هدف خود يعنى هدفى كه براى
ارتقاء نفس خود در نظر گرفته نمىرسد/ 349 به عبارت ديگر رستگار نمىشود. بنا بر
اين هرگز به چنين جريمهاى اقدام نمىكند. پس اگر وحى از سوى خدا نباشد آن را به
خدا نسبت نمىدهد.
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ
كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ كيست
ستمكارتر از آن كه بر خدا دروغ مىبندد يا آيات او را دروغ مىانگارد؟ هر آينه
مجرمان رستگار نمىشوند.» معمولا كسانى كه مىخواهند بر خدا دروغ بندند اين عمل
ناپسند را خود به يك مبدأ ديگر منسوب مىدارند. اين مبدأ يا الهى است و يا جاهلى
از آنجا كه چراغ جاهليت را فروغى نيست دروغهاى خود را به مبدأ الهى نسبت مىدهند
تا اين وسوسه را در دلها پديد آرد كه آنچه او مىگويد حق است و آنچه ديگران
مىگويند باطل است.
بعضى مردم هستند كه مستقيما به خدا افترا نمىبندند ولى اعمال و
رفتارشان به گونهاى است كه از سراسر آن بوى افتراء مىآيد. اين خود بدون ترديد