گويى مىبينند كه آنها را به سوى مرگ مىبرند.» زيرا حقيقت حق را
نمىشناسند و نمىدانند كه سرانجام آن خير و آسودگى است از اين رو در طريق آن گام
بر نمىدارند و شوق ديدار آن در دل نمىپرورند، بلكه آن سان به سوى آن حركت
مىكنند كه گويى به كام مرگ رهسپارند.
/ 19
صاحب قدرت
[7] مسلمانان در انتظار كاروان مىبودند ولى آن گروه پديدار شد كه
سلاح رزم پوشيده بودند. حكمت بالغه خداوندى آن بود كه شوكت و قدرت كفار در هم شكند
و بيم به دلهايشان افكند و مسلمانان را به صورت يك قدرت نظامى كه سراسر جزيرة
العرب را در زير فرمان خود داشته باشد در آورد.
وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها
لَكُمْ و به يا دآر آن گاه كه خدا به شما وعده داد كه يكى از آن دو گروه به
دست شما افتد.» يعنى به طور حتم شما بر دشمن غلبه مىكنيد و با اين غلبه يا كاروان
بازرگانى را كه از همان نزديكى شما مىگذرد تصاحب خواهيد كرد يا لشكرى را كه به
جنگ شما آمده است منهزم خواهيد ساخت و با آن كه خداوند به آنان وعده پيروزى داده
بود، باز هم در رؤياى كاروان تجارتى بودند و از برخورد با مردان جنگجو
مىهراسيدند.
وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ
و دوست داشتيد آن گروه كه عارى از قدرت است به دست شما افتد.» زيرا از رويارويى با
سپاه دشمن مىترسيدند ولى خدا چيز ديگرى مىخواست. مردم نعمت عاجل مىخواستند و
خداوند تحقق هدفهاى آينده را. خدا مىخواست بنيان رسالت خويش استوار گرداند و جمع
كفار پراكنده سازد تا ديگر تكيهگاهى براى دشمنى با آيين نوين نداشته باشند.
وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ
خدا مىخواست سخنان خويش را بر جاى خود نشاند.»