[161] چون به شهرى كه خداوند براى ايشان مهيا كرده بود داخل شدند،
اخلاقشان فاسد شد و به جاى آن كه خدا را بر نعمتى كه به ايشان ارزانى داشته بود
شكر كنند و از او آمرزش و رحمت خواهند تا آنان را به مراتب كمال رساند، روى به
نوشخوارى و لذتجويى نهادند و براى رفع نقايص روحى و اخلاقى خويش كارى نكردند.
وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا
مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ- و به آنان
گفته شد كه در اين قريه سكونت كنيد و هر جا هر چه خواهيد بخوريد و بگوييد گناهان
ما را بريز.» و ما را بيامرز.
وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً- و
سجدهكنان از دروازه داخل شويد.» در عين خضوع و خشوع تا معلوم شود كه از نعمت و
قوت دچار سركشى و غرور نشدهايد.
نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ-
تا گناهانتان را بيامرزيم و به پاداش نيكوكاران خواهيم افزود.» شهر در اين زمان
عامل تطور و ترقى شما شد زيرا عوامل ضعف در شهر همان عواملى است كه خدا از آنها
نهى كرده است و آنها از اين قرار است
اولا: وجود قيود اضافى كه فايدهاى از آنها حاصل نمىشود و بهره بردن
انسان را از نعمتهاى خدا محدود مىكند، اين قيود عبارتند از عادات جاهلى و آداب
زائد و ديگر قيودى كه پروردگار ما آنها را ممنوع داشته است./ 474 اجازه داده كه از
هر چه و در هر جا كه خواهند بخورند ولى فرمان داده كه مقيد به اغلال جاهلى نشوند.
ثانيا: غرور و سركشى و احساس بىنيازى كردن كه غالبا مردم شهرنشين به
آنها دچار مىشوند.