همان قضايا كه در داستان عاد و ثمود مشاهده كرديم در داستان قوم لوط
هم تكرار شده است. خداوند به قوم لوط نعمتها و بركات خويش ارزانى داشت ولى آنان
نتوانستند به گونهاى درست از آن نعمتها سود برند و از جاده مستقيم منحرف شدند و
براى ارضاء شهوات جنسى خويش مرتكب عملى ناپسند گرديدند و به جاى زنان با همجنسان
مرد خويش شهوت راندند.
مردمى در گرداب فجور فرو رفتهاند، در حالى كه از نعمت امن و راحت
برخوردارند، در اين حال نداى آسمانى آنان را از عواقب كارهاى ناپسندشان آگاه
مىسازد و هشدارشان مىدهد ولى آنان نه تنها متنبه نمىشوند، بلكه مىخواهند لوط
را از شهر خود برانند. تهمت لوط پاكى و پاكدامنى است و در جامعهاى كه پاكى و
پاكدامنى را جرم و جنايت مىشمارند، جايى براى او نيست.
زمان عقاب فرا مىرسد، لوط و خاندانش كه به رسالت او ايمان آوردهاند
از بلا نجات مىيابند و ديگران هلاك مىشوند. زن لوط هم به سبب پيروى از مردم شهر
جزء هلاك شدگان است. عقاب خداوندى بدين گونه بود كه باران بلا بر سرشان باريد.
آرى، پيش از اين باران لطف و رحمت بود و اكنون باران خشم و نقمت.
/ 366 پيامبران مردم را از عواقب اعمال زشتشان بر حذر مىدارند ولى
بيشتر مردم به سخن ايشان گوش نمىدهند و به هلاكت مىرسند.